eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
6.4هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
چیشد جمهوری اسلامی ایران انقدر قوی شد که یکی از گزینه‌های انتقام تو ذهن مردمش زدن مستقیم اسرائیله؟ این باعث افتخاره که به این قدرت رسیدیم. چجوری به اینجا رسیدیم؟ چیزی جز طراحی فرمانده‌هان رده بالای نظامی_امنیتی ماست که مارو جزو ابرقدرت‌های نظامی دنیا قرار داده؟ خب پس در مواقع انتقام هم به تصمیماتشون اعتماد کنیم. مدیریت نظامی امنیتی ما طی چند دهه اخیر بی‌نظیر بوده. 🔻بین عدم دخالت در مسائل تخصصی جنگ و بیخیالی و سکوت باید تفکیک قائل بشیم. هیچکس نمیگه سکوت کنیم و منفعل باشیم، اصلا شیعه بی‌رگ و سیب زمینی به درد امام زمانش نمیخوره. گفتیم در مطالب قبلی، بهترین چیز ممکنه که رهبری فرمودن سوخت موشک‌هاست. حرف من اینه فریاد انتقام سر بدیم ولی رو مشخص نکنیم این دیگه در تخصص ما نیست. میگن مطالبه کنیم در نحوه انتقام؟ بازهم تو مطالب قبل گفتم مسائل میدان مثل مسائل دیپلماسی مطالبه‌ای نیست که با مطالبه‌ی ما فرماندهان نظرشون تغییری کنه. چون ما اشرافی نداریم به شرایط منطقه. نحوه‌ی انتقام مطالبه‌ای نیست. 🤦‍♂تعجب میکنم شبکه افق کارشناس آورده با تمسخر میگه این انتقام مثل زدن اربیل عراق نشه، اون اشتباه بود و باعث شد اسرائیل به اینجا برسه. نمیدونم تفکر شبکه افق اینه که کارشناسان‌ش این مدلی نظر میدن یا یلخی کارشناس دعوت میکنن. اینجاست که میگم در مسائل فوق تخصصی جنگ و میدان نباید هرکسی نظر بده. نحوه انتقام رو همونایی باید بدن که سال‌های ساله با اسرائیل دارن میجنگن، تو منطقه هستن، نقشه میریزن، شرایط منطقه رو ریز به ریز میدونن، منافع کشور و مردم رو درنظر دارن، به قوانین بین الملل مسلطن و ده‌ها خصوصیت دیگه دارن نه هر کارشناسی که شاید اطلاعاتی هم داشته باشه. اصلا شما تو این مواقع محاله ببینید یه سردار رده اول مملکت بیاد درباره نحوه انتقام حرف بزنه پیشنهاد بده یا عملکردهای قبلی رو نقد کنه چون اون میفهمه این مسائل شوخی نیست. ✊ما خود نتانياهو روهم تو خونه‌ش با موشک بزنیم، برامون سردار زاهدی و شهدای همراهش نمیشه، همه سران رژیم، کفش سرداران شهید ماهم نمیشن یا اصلا خود ترامپو ترور کنن بازهم داغ حاج قاسم سرد نمیشه. چیو با چی مقایسه میکنیم؟ هر انتقامی بگیریم بازم خشممون فروکش نمیکنه. مگه مختار انتقام سیدالشهداء و شهیدان کربلا رو گرفت شیعیان دلشون آروم گرفت؟ هزاروچهارصد سال گذشته داغش بیشتر بیشتر هم شده و منتظریم منتقم اصلی حضرت مهدی بیاد.🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر عزیزمون عبا شون دادن که بزارن رو کفن سردار مجاهد شهید زاهدی 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
یکی از مزیت های حرف زدن با خدا اینه که لازم نیست منظورتو براش توضیح بدی... اِنَّ رَبُّکَ یَعلَم خدا به حال تو آگاه است...
دلنوشته عجیب خانواده شهیدحاج #محمد_رضا_زاهدی رحمت الله علیه در وصف این شهید عزیز 🇮🇷🥀بسم رب الشهداء والصدیقین و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل‌الله اموات بل احیا عند ربهم یرزقون... اللهم تقبل منا هذا القربان🌹 خدایا این قربانی را از ما بپذیر... خدایا کسی را فدایت کردیم که تمام عمر خواست که دیده نشود... همیشه از دوربین و جلوی دوربین بودن تا حد امکان فراری بود... 🌷 روزهایی را دیدیم که از ۶ صبح تا یک نیمه شب سر کار بود و با آن خستگی نماز شبش ترک نمیشد! خدایا تو دیدی و شنیدی که روزی حداقل سه جزء قرآن تلاوت میکرد و در ایام ماه مبارک #رمضان، هر سه تا چهار روز یک ختم قرآن داشت... 🥀 میگفت: من چشم را برای دو چیز میخواهم، قرآن خواندن و شاید دیدار مهدی فاطمه... از زمان جنگ هر روز زیارت عاشورا اش ترک نمیشد و بیست سالی بود که زیارت را با صد لعن و صد سلام می خواند... خدایا ما ندیدیم نمازش از اول وقت فاصله بگیرد... 🌷🇮🇷 خدا را شکر که اجر قریب ۴۵ سال مجاهدت عزیز دلمان و نور چشممان سردار محمد رضا زاهدی اینگونه رقم خورد...! و چه عاقبتی بهتر از #شهادت در روز شهادت امام علی (ع)! «هنیاً لک» گوارای وجودت... به آرزویت رسیدی #شهادت_هنرمردان_خداست #یادشهداباصلوات🥀
همه‌چیزمون‌رواز‌خدا‌داریم‌اما‌همش دنبال‌ِاینیم‌که‌بندۀ‌خدا‌بهمون‌نگاه‌کنه .
مے‌گفت: در‌زندگے‌آدمے‌موفق‌تر‌است؛ کہ‌در‌برابر‌عصبانیت‌دیگران‌صبور‌باشد ‌و‌ڪار‌بے‌منطق‌انجام‌ندهد! و‌این‌رمز‌موفقیت‌او‌در‌بر‌خورد‌هایش‌بود!シ 🌱💚
به سلامی از نگاهت که دَرِ بهشت دیدم به گلستان نگاهت آینه‌ای ز خِشت دیدم چو به مشکلی رسیدم نظرم به چشمت افتاد نه که راه حل ببینم، خود سرنوشت دیدم سلام بر ابراهیم🍃❤️ 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
📝"روایتگرے حاج حسین کاجی" 🌷
رفتم سر مزار رفقای شهیدم و 
فاتحه ای خوندم و برگشتم
شب تو خواب رفقای شهیدم رو دیدم
گفتن: فلانی خیلی دلمون برات سوخت
گفتم: چرا
جواب دادن: 
وقتی اومدی مزار ما فاتحه خوندی
ما شهدا آماده بودیم هرچی از خدا میخوای 
برات واسطه بشیم
ولی تو هیچی طلب نکردی و برگشتی
خیلی دلمون برات سوخت...

🌹رفتین مزار شهدا
حاجت هاتون رو بخواید 
برآورده میشه..
اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج امام_زمان شهیدگمنام
فرو افتادن در مقابلِ «خدا» تنها راه برخاستن است ...📿 نماز_اول_وقت نماز‌سفارش‌یاران‌آسمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک‌های پدر شهید امیر محسن حسن نژاد 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
17.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹عکس تعدادی از شهدا که توسط هوش مصنوعی بشکل زنده درآمده اند خیلی قشنگ شده 🌹کاری از فرهنگی پایگاه مقاومت بسیج شهید باهنر دوراهی بازوند 🌹 حوزه مقاومت ثامن الائمه .ع. ناحیه مقاومت بسیج شهرستان رومشگان 🌹لبخند شهدا ، روزیتون 🌹 التماس دعا 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهدا بعد از شما کاری نکردم، پسر فاطمه را یاری نکردم باید این تصاویر شهدا را دید تا بفهمیم برای کشور واسلام چه جوان‌هایی چه خون هایی که ریخته نشده؟ واقعا چطور می‌توانیم قیامت جواب این شهدا را بدیم.... 🌹شادی روح همه شهدا الفاتحه مع الصلوات🌹 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🌻 شهادت‌‌ نوع‌ مرگ‌ را‌ عوض‌ میکند... وقت‌ مرگ‌ را‌ عوض‌ نمیکند❌ از مرگ‌ نترسید؛جورۍ در زندگے حرکت‌ کنید(که‌ خداوند شهادت را نصیبتان کند‌ و‌ از دنیا ببرد🕊) 🌹
⊰ 🪴 ⊱ . « وقتی‌نهضت‌حسینی‌باشد، قاسم‌‌ها‌سبقت‌می‌گیرنداز‌هم برای‌جُرعه‌‌ای‌از‌اَحلی‌ٰمِن‌العسل ؛ ' .
من بہ خاکی کہ بھترین آدماے‌ جھان بخاطر حفظ خاکش جونشونو دادن همیشہ تعصب دارم✌️🏻🇮🇷
آقای امام حسین جانم! میشه بازم چشمامو لایق دیدن صحن و سرات کنی؟(: 💔
‌ بعد‌از‌شهادت‌‌آقامحسن ؛ دیدم‌علی‌همش‌میوفتـه میخواستم‌ببرمش‌دکتر شب‌محسن‌اومدتو‌خوابم‌بهم‌گفت خانم ، علی‌چیزیش‌نیست .. منومیبینـه‌میخوادبغلم‌کنه‌نمیتونه:)!💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ '
🌿📿بِسܩِِ رَبِ شُهَدا و صِـבیقینْ📿🌿 شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم🥲 •••• +♥️⛓کانالـے سرشار از عطر و بوے شهدا... +💙⛓وصیت‌نامـہ‌ے شهدا... +💛⛓دلنوشتـہ و تصاویر شهدایـے... +🤍⛓پست های طنز😂... +🧡⛓هر روز معرفـے شهدا... +💘⛓محفل هاـے تلنگر آمیز... +❤️‍🔥⛓پست هاـے سیاسـے ... +💚⛓پست هاـے مهدویت... +🖤⛓مداحـے هاـے بہ روز... +🤎⛓با چالش هاـے جذاب... +😉⛓با ناشناس جذاااب... ـ❤️‍🩹ودرکل‌راه‌ورسم‌زندگےبه‌سبـڪ‌شهدا❤️‍🩹ـ "شما همچین مطالبـے رو فقط داخل این ڪانال میتونی پیدا ڪنی:) بزن رو پیوستن؛ مطمئن باش پشیمون نمیشـے🙃👇🏽 https://eitaa.com/sabkeshohadaa +شما دعوت شده‌ـے شهدا هستین... ܩبادا دعوتشون رو رد ڪنید😉🖐🏽
خوشبختی‌یعنی‌بسیجی‌باشی‌ ساندیسی‌باشی‌‌تو‌این‌کانال🤣😎 https://eitaa.com/joinchat/1726415051Cca137e23b2 بابا‌خوش‌دست‌رفیق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 قسمت34 همزمان سارا و نرجس وارد  شدند سارا با دیدن مهیا خرماها رو روی زمین گذاشت و به طرف مهیا اومد محکم بغلش کرد _سلام مهیا جونم خوبی _خوبم سارا جون تو خوبی و برای نرجس سری تڪون داد که نرجس با اخم رفت و گوشه ای نشست _خب مریم جان پوسترو ڪی می خوای _واقعیتش مهیا جان ما برناممون پس فرداس یعنی فردا باید پوسترارو بزنیم به دیوار _فردا؟؟ _آره میدونم وقت نیست ولی دیگه سعی خودتو بکن توروخدا سارا از جاش پرید و به سمت میز رفت و فلشی اورد مریم با دیدنش گفت _نگا داشت یادم می رفت شهاب خودش یکمیشو طراحی کرده بود گفت بزنم رو فلش بدم بهت تا بتونی زودتر آمادشون ڪنی مهیا فلش و از دست سارا گرفت _اینطوری میتونم تا فردا به دستت برسونم _مرسی عزیزم _خب دیگه من برم _کجا تازه اومدی _نه دیگه برم تا کارمو شروع کنم _باشه گلم _راستی حال سید چطوره همه با تعجب به مهیا خیره شدند مریم با لبخند روبه مهیا گفت _خوبه مرخص شد الان تو خونه داره استراحت میکنه مهیا سرش را تکون داد بعد از خداحافظی با سارا  همراه مریم به سمت در رفت _مریم چرا همه از حرفم تعجب کردن مریم ریز خندید _آخه داداش بنده یکم زیادی جذبه داره کسی سید صداش نمیکنه همه خانما  «آقای مهدوی» صداش میکنن تو اینو گفتی تعجب کردند _اها خب من برم _بسلامت  گلم مهیا سریع از اونجا دور شد خداروشڪر همونطور ڪه برنامه ریزی ڪرده بود قبل از شروع مراسم به خانه رفته بود وارد خونه ڪه شد... پدرش در حال نماز خواندن بود به آشپزخونه رفت و مقداری خوراڪی برداشت و  به اتاقش رفت... لباس راحتی تن خود  ڪرد و لب تاپ خودش و روشن ڪرد روی تخت نشست فلش مشڪی رو تو دست گرفت یڪ آویز فیروزه ای داشت فلش و وصل ڪرد و مشغول بررسی طرح ها شد وقت نداشت باید دست به کار می شد دوست داشت طرح هاش بی نقص باشه دست بہ ڪار شد  گوشیش و خاموش ڪرد دوست نداشت ڪسی مزاحم ڪارش باشد... 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 قسمت35 مهیا سر ڪلاس نشسته بود اما متوجه نمی شد استاد چه می گفت... دیشب اصلا نخوابیده بود همه وقتشو صرف طراحی سه تا پوستر ڪرده بود خیلی روشون طرح ها حساسیت نشون داده بود... حتی برای طرح های استاد صولتی هم اینجوری وسواس نداشت با ضربه ای که زهرا به پهلویش وارد ڪرد از خواب پرید تا می خواست به زهرا بدوبیراه بگه زهرا با ابرو به  استاد اشاره ڪرد _خانم رضایی حواستون هست _نه استاد خواب بودم با این حرفش دانشجوان شروع به خندیدن ڪردند رو به همه گفت _چتونه حقیقتو گفتم خو _خانم رضایی بفرمایید بیرون مهیا بدون هیچ بحثی وسایلش و جمع  کرد _خدا خیرت بده استاد قبل از اینڪه از ڪلاس خارج شود استاد گفت _خانم رضایی لطفا قبل اینڪه برید منزل استراحت ڪنید برید درس منو حذف ڪنید _چشم استاد سوار تاکسی شد و موبایلش و دراورد یڪ پیام از همان  شماره  ناشناس داشت _زبون دراز هم ڪه هستی زیاد اهمیت نداد حدس می زد ڪه یڪی از بچه ها دانشگاست ڪه دوست داره یڪم تفریح ڪنه شماره مریم و گرفت نگاهی به اسمی ڪه برای شماره مریم سیو ڪرده بود انداخت و ریز خندید اسمش و "خواهر مجاهد" سیو ڪرده بود _سلام مهیا خانم _سلام مریم جان ڪجایي _پایگام عزیزم _خب من طرحارو آماده ڪردم بیارم برات _واقعا؟؟وای دختر تو دیگه کی هستی _ما اینیم دیگه هستی بیارم _آره هستم بیار منتظرتم مهیا احساس خوبي نسبت به مریم داشت.... اصلا مریم نظرش را در مورد اون تصویری ڪه از دخترای محجبه در ذهنش ساخته بود تغییر داد _ممنون همینجاس پیاده میشم بعد  حساب کردن کرایه پیاده شد فاصله ی خیلی کمی تا مسجد بود به پایگاه رسید بدون اینڪه در بزنه وارد شد ولی با دیدن صحنه روبه روش شوڪه شد و سرجاش وایستاد... 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 قسمت36 مهیا با دیدن پنج تا بسیجی ڪه دوتا از اونا روحانی بودن  و رو به روشون سارا و نرجس و مریم نشسته بودند شوڪه شد مریم به دادش رسید مریم یادش رفته بود به مهیا بگه که قراره یڪ جلسه برای مراسمات در پایگاه برگزار شود _سلام مهیا جان مهیا به خودش اومد سلامی کرد و موهاش و داخل فرستاد همه جواب سلامش و سربه زیر دادند حتی شهابی که به خاطر زخمش روی صندلی نشسته بود اما روحانی مسنی با لبخند روبه مهیا گفت _علیڪ السلام دخترم بفرما تو مهیا ناخوداگاه در مقابل اون لبخند دلنشین لبخندی زد روحانی جواني ڪه اون روز هم تو بیمارستان بود رو به حاج آقا گفت _حاج آقا ایشون دختر آقای رضایی هستند ڪه طراحي  پوسترارو به عهده گرفتند حاج آقا سری تڪون داد _احسنت.دخترم من دوست پدرت هستم  موسوی شاید شنیده باشید مهیا با ذوق گفت سلام شما همونید ڪه با پدرم تو جبهه ڪلی آتیش سوزوندید همه با تعجب به مهیا نگاه می ڪردند حاج آقا موسوی خندید _پس احمد آبرومونو برد _نه اختیار دارید حاج آقا مهیا رو به مریم گفت _مریم طرح هارو زدم یه نگاه بنداز روشون ڪه اشڪال ندارن بدی چاپ ڪنن برات فلش و به سمت مریم برد ڪه مریم به شهاب که روی صندلی کنار میز کامپیوتر نشسته اشاره ڪرد _بدینشون به آقای مهدوی مهیا به سمت شهاب رفت _بگیر سید شهاب ڪه مشغول روشن ڪردن سیستم بود سرش را با تعجب بالا اورد اولین باری بود ڪه یڪ نامحرم اونو اینطوری صدا می ڪرد فلش و از دستش گرفت  و وصلش ڪرد _میگم سید حالتون بهتر شد؟ شهاب معذب بود مخصوصا ڪه دوستانش حضور داشتند در حالي ڪه طرح هارا بررسی می کرد ارروم (بله خداروشڪری) گفت _میشه ما هم ببینم شهاب شهاب  مانیتورو به سمتشون چرخوند _بله حاج آقا بفرمایید _احسنت دخترم ڪارت عالی بود نظرت چیه مرادی روحانی جوان ڪه مهیا فهمید فامیلش مرادیِ سرش و به علامت تائید تڪون داد _خیلے عالی شدند مخصوصا اونی ڪه برای نشست خواهرا با موضوع حجابه  بقیه حرفش و تایید ڪردن جز نرجس و یڪی از پسرهای بسیجی ڪه از بدو ورود مهیا و با اخم نظاره گر بود _خیلی ممنون خانم رضایی زحمت ڪشیدید چقدر تقدیم کنم؟؟ مهیا اخمی به شهاب ڪرد _من خودم دوست داشتم این پوسترارو طراحي ڪنم  پس این حرفا نیاز نیست... 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««--- ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌