#فاطمیه ڪه میشود ،
زیاد دست روےِ سینه بگذارید و سلام ڪنید ،
به علے !!
#فاطمه غمزده از غُربتِ علیست . . .
[ صل الله علیڪ یا مولا یا علے ابن ابیطالب ] 🖤
@dadashebrahim2
هدایت شده از •┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
امام محمّد باقر علیه السلام نیز حکایت فرماید:
چون قیامت برپا شود، حضرت #فاطمه_زهراء سلام اللّه علیها بر درب ورودى دوزخ توقّف نماید و به درگاه خداوند متعال اظهار دارد:
خداوندا! تو مرا #فاطمه نامیده اى و وعده دادى هر که دوستدار و علاقه مند به من و ذریّه ام باشد، او را به آتش جهنّم مجازات نخواهى کرد و مى دانم که وعده تو حقّ است .
آن گاه از سوى پروردگار متعال ندا مى رسد: اى #فاطمه ! راست مى گوئى ، من تو را #فاطمه نامیده ام و وعده داده ام هر که علاقه مند به تو و ذریّه ات بوده و ولایت آن ها را پذیرفته باشد به آتش دوزخ مجازات نخواهم کرد و هم اکنون به وعده خود وفا مى کنم .
و آن هائى را که دوست دارى و اهل آتش جهنّم هستند، تو مى توانى آنها را شفاعت نمائى ؛ و من شفاعت و وساطت تو را پذیرا هستم ، تا آن که موقعیّت و منزلت تو را نزد ملائکه و انبیاء و اهل محشر آشکار سازم .
پس اى #فاطمه ! هر که در پیشانى و بین دو چشمان او نوشته باشد که مؤمن هست ، مى توانى شفاعت نمائى و نجات بخش او از آتش دوزخ باشى و او را وارد بهشت گردانى
علل الشّرایع : ص 179، ح 6.
✅کانال #راه_خدا🇮🇷
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#راه_خدا #حجاب #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #فاطمیه
@rahekhoda 🇮🇷
هدایت شده از •┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
✅داستان انار بهشتی
روزی #حضرت_زهرا علیها السلام بیمار و بستری شد. #علی علیه السلام به بالین او آمد فرمود: #زهرا جان! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟
گفت: من از شما چیزی نمی خواهم. حضرت علی علیه السلام اصرار کرد. #فاطمه علیها السلام گفت: ای پسر عمو! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود.
#علی علیه السلام فرمود: ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم. #فاطمه علیها السلام گفت: اکنون که من را سوگند دادی می گویم. اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است. حضرت علی علیه السلام برخاست و برای فراهم نمودن انار از منزل بیرون رفت. در راه با چند نفر از مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسید: انار در کجا پیدا می شود؟ آنها گفتند: یا علی! فصل انار گذشته، ولی چند روز قبل شمعون یهودی چند انار از طائف آورده بود.
حضرت به در خانه شمعون رفت. شمعون وقتی که چشمش به علی علیه السلام افتاد علت آمدن آن حضرت را پرسید؟ علی علیه السلام ماجرا را گفت و افزود که برای خریداری انار آمده ام. شمعون گفت: چیزی از انارها باقی نمانده است همه را فروخته ام. همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را می شنید، به شوهرش گفت: من یک انار برای خودم برداشته بودم و در زیر برگها پنهان کردم. آنگاه رفت و انار را آورد و به حضرت علی علیه السلام داد.
آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت: قیمتش، نیم درهم است. امام فرمود: همسرت این انار را برای خود ذخیره کرده بود تا روزی از آن نفع بیشتری ببرد. نیم درهم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت. آن حضرت در برگشت به طرف منزل، صدای ناله درمانده ای را شنید، به دنبال صدا رفت، دید مردی غریب و بیمار و نابینایی در خرابه ای بدون سرپرست و غذا روی زمین خوابیده است، حضرت جلو رفت و سرش را به دامن گرفت و از او پرسید: تو کیستی؟ از کدام قبیله ای؟ چند روز است که در اینجا افتاده ای؟ گفت: ای جوان صالح! من از اهالی مدائن (ایران) می باشم، در آنجا قرض زیادی داشتم. ناگزیر سوار بر کشتی شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤمنان می رسانم شاید آن حضرت کمکی به من کند و قرضهایم را ادا نماید - جوان نمی دانست که سرش بر دامن علی علیه السلام است -
امام فرمود: من یک انار برای بیمار عزیزم می برم، ولی تو را محروم نمی کنم و نصفش را به تو می دهم. حضرت انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان می گذاشت تا تمام شد. جوان گفت: اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را نیز به من بخورانی، چه بسا حال من خوب شود! علی علیه السلام نیم دیگر انار را نیز کم کم به او خوراند تا تمام شد. آنگاه حضرت بعد از خداحافظی با آن جوان بیمار به سوی خانه حرکت کرد. در حالی که از شدت حیا غرق در فکر بود به در خانه رسید، ولی حیا کرد وارد خانه شود. از شکاف در به درون خانه نگاهی کرد تا ببیند فاطمه علیها السلام خواب است یا بیدار. مشاهده کرد فاطمه علیها السلام تکیه کرده و طبقی از انار پیش روی اوست و میل می فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست.
پرسید: #فاطمه جان! این انار را چه کسی برای شما آورده است؟
#فاطمه علیها السلام گفت: ای پسر عمو! وقتی که از پیش من رفتی، چندان طولی نکشید که نشانه سلامتی را در خود یافتم. ناگاه صدای در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردی را دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت: این طبق انار را امیرمؤمنان علی علیه السلام برای فاطمه فرستاده است.
✅کانال #راه_خدا🇮🇷
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#راه_خدا #حجاب #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #فاطمیه
@rahekhoda 🇮🇷
هدایت شده از •┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
ماجرای شفاعت حضرت زهرا از #جوان_فاسد
1️⃣قسمت اول
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت…
گفت شب عاشورا هرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نمازي، نه حسيني، هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، اونا با هم دعواشون شده به ما چه
ميگفت ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، دخترخانم چادري داشت ميرفت حسينيه
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم با هر مکافاتي که بود، ميرسونمت و ….ـ
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر #امام_حسين حيا کن
گفتم برو بابا #امام_حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
گفت توي گريه يه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد #زهرام، به خاطر مادرم #فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم حسينيه!
گفتم من #فاطمه_زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جوانيُ، جواني کردن
جوانيُ، گناه
جوانيُ، شهوت
اينارو هم هيچ حاليم نيست
گفت اين خانمه گفت: تو اگر لات هم هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟
گفتم: چطور؟
خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي لوتي وار به حرمت مادرم #زهرا گناه نکن، اگه دستتو مادرم #زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
گفت ما غيرتي شديم
لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرتو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت #زهرا اعتماد کنم ببينم اين #زهرا ميخواد چيکار کنه مارو… يالا
سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم
از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد
همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، دم شيشه گفت: ايشاالله مادرم #فاطمه دستتو بگيره، خدا خيرت بده آبروي منو نبردي، خدا خيرت بده…
ميگه اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و …
#ادامه_دارد
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#راه_خدا #حجاب #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #جانفدا #جان_فدا
@rahekhoda 🇮🇷
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
•تصور کن چه درهم گشت آنجا چهره ی ثانی
•همان موقع که احمد گفت یارب "عادِ مَن عاداه"
•تصور کن که میلرزید دستان «عتیق» از خشم
•کنارش از حسادت میکشید از سینه عثمان آه..
•تصور کن که آن سو #فاطمه آرام میخندید
•که بالا میرود در دست گرم آفتابی، ماه...
دل ، پا دَریِ کُهنهٔ در زیرِ پایِ توست
آشفته ای که مُضطربِ #کربلای توست
با اِذنِ #فاطمه به دلم رتبه داده اند
شُکرِ خدا که هر #شب_جمعه گدایِ توست
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله🌷
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙