🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیستم🌱 #خیابان_پیر در خانه باز شد و دخترک دوازده سالهای بیرون آمد. دستی لیوان شربت آبلیمو دا
#قسمت_بیست_ویکم🌱
#راه_شیری
_آسمون رو باید نیگاه کنم . . . وسط آسمون، سمت جنوب. ستاره قطبی، بزرگ و پر نور ، وای محکم زد نامرد!
+ثانی!
_چشمم تار شد. گم شد. دردش کمتر از شلاق قبلی بود. هنوز هشت تا ضربه دیگه!
+ثالث!
_فرصت ندارم. شانس آوردم نگهبان بازداشتگاه جوان نیس. این جوری قدرت ضرباتش کمتره.وباید از فرصت استفاده کنم . . . دب اکبر، خوشه پروین، ستاره زهره . . . مهمتر ، راه شیری!
+رابع!
_ پاهام داره ورم میکنه. ستاره زهره! زیبا و درخشان، مثل فاطمه . . .
کجایی؟آخ،پهلوم! جای پوتینش میسوزه. بخند! تقصیر خودته! خیال کرد اعتراض میکنم. چشم به آسمون!
+خامس!
_کف پاهام تا مغز سرم تیر کشید. آهسته بشمار . . . هنوز تار میبینم.
بچه ها گفتن موقع کابل خوردن چشم ببندم . . . دب اکبر رو باید ببینموگرنه .
+سادس!
_چشمم رو بستم، بهتر شد. دوازده،سیزده شبیه ملاقه. باید پیدایش کنم. نزد چرا؟ داره استراحت میکنه. خسته شدی؟ هنوز کو تا چهار صد نفر شلاق زدن.
+سابع!
_برای دیدنش حاضرم صد تا شلاق بخورم. درست مثل دیدن فاطمه! خداکنه همون طوری که تو نامه صلیب سرخ ازش خواستم رفته باشه سر زندگی جدیدش . . . طرفی که دستم قطعه، بدجوری خواب رفته . . . راه شیری، نه راه کعبه!
+ثامن!
_وای سوختم خدا! لامصب همه زورش توی این ضربه بود. پاک بزنم،بهتر میبینم. نور. . . . شهاب . . . میسوزند و آب میشن توی آسمون! دب اکبر.
+ تاسع!
_نور برج دیدبانی چشمم رو میزنه. باید پیدایش کنم و جاش رو به بقیه بگم. همه باید ببینن! خوشا به حال اونایی که دیرتر فلک میشن!
+عاشر!
تموم شد . . . بعد پنج سال دیدن شب لذت داشت! باز از سر آفتاب تا غروب، بیگاری و ندیدن شب. فردا لو میره که از عمد تَمرد کردیم تا شب رو ببینیم. قول میدم از این به بعد، چشم بسته فلک میشیم. داره پاهام رو باز میکنه . . . نوار کم رنگ؛ از این طرف به اون طرف آسمون . . .
اوناهاش . . . راه شیری!
#امام_زمان
#کتاب_خوب_بخوانیم
#معرفی_کتاب
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
-
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---