مرگ تدریجی یک رویا
قسمت سوم
برگرفته از زندگی واقعی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
از ارگان ی که اونجا کار میکرد کلی واسطه فرستاد ولی بابام گفت مهریه نمیخوام چون دخترم دوشیزه است فقط برو گمشو ...
من میدونستم حسین مرد مناسب زندگی نیست ولی دلم میخواست همسر داشته باشم و به بچهدار شدن فکر میکردم، تو رویام اسم پسرم ایلیا واسم دخترم هستی بود 😔
طلاق گرفتیم و بعدش هر چی زنگ میزد دیگه هیچوقت جوابشو ندادم ...
تامین هزینه های دادرسی طلاق اینقدر زیاد بود که کار میکردم و کلی بدهکار بودم، اینقدر کار کردم تا همه بدهیهامو صاف کردم ...
من اونموقع حوزه درس میخوندم و محل کارم یه نهاد دولتی بود، حسین چون مقام مدیریتی داشت نمیدونم چیکار کرد هم از حوزه بیرونم کردن هم از محل کارم ...
هر جا میرفتم قبولم میکردن دو روز میرفتم بعدش میگفتن نیا ...
نمیگذاشت جایی برم کار کنم اومدم کنکور دادم و با رتبه بالا قبول شدم میتونستم تهران بزنم ولی زدم قم، فرار کردم رفتم قم اونجا هم درس بخونم هم کار کنم چون موقعیت مدیریتی ش بالا بود نمیگذاشت تهران هیچ جا کار کنم ...
معدلم تو دانشگاه الف بود، از لحاظ مالی وضعیت خانوادگیم متوسط بود پدربزرگم مخارج دانشگاهمو میداد خودمم اونجا بعد دانشگاه میرفتم تو یه اداره سرور اینترنت اپراتور بودم، کار تایپ میگرفتم، کار تحقیق دانشجوهارو انجام میدادم واقعا جون نداشتم از فقر پدرم دراومده بود، یوقتا یک کیلو نارنگی میخریدم صبحانه، ناهار، شام یه دونه میخوردم تا یه هفته، حتی غذا هم نداشتم تو خوابگاهم هر کی غذا درست میکرد از شدت گرسنگی از بو غذاش حالت تهوع میگرفتم ولی به رو نمیاوردم که ندارم بخورم میگفتم رژیم غذایی دارم ...
با فلاکت و فقر درس میخوندم و پولی که از کارم میگرفتم فقط کرایه ماشین بود تا اینکه یه روز افتادم وسط خوابگاه، چشمام نیمه باز و بسته بود فقط دیدم اورژانس بالا سرمه منو بردن بیمارستان ...
بیهوش رو تخت بودم صدایه دوستامو میشنیدم اکسیژن هم رو صورتم بود دیدم دوستم سهیلا میگه ما پول نداریم اینو بخریم بعدم داروخانه گفت نداره، دکتر گفت برید دلیجان باید اینو بگیرید وگرنه نمیتونه نفس بکشه صداها میپیچید تو گوشم نفهمیدم چه اتفاقی افتاده ...
#ادامهدارد
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد❌❌
مرگ تدریجی یک رویا
قسمت چهارم
برگرفته از زندگی واقعی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
چشمام و که باز کردم دیدم ساعت ۸ رو نشون میده پرستار میگه بلند شو، الهام خانم چشماتو باز کن، چشمامو باز کردم دیدم سه تا چیز دستشه گفت الان ماسک اکسیژن رو برمیدارم اینو مثزاری تو دهنت اسپری میکنی بعد نفس عمیق میکشی گفتم نه من حالم خوبه ... تا دهنیه اکسیژن رو برداشت دیدم اصلا نمیتونم نفس بکشم تندی اسپری رو زدم نفس کشیدم نفسم باز شد، دکتر اومد گفت دخترم ببین این سی تی اسکن ریه شماست، اینم آزمایشات دیشبت، شما مبتلا به آسم هستی آیا سابقه وراثتی دارید؟، گفتم نه، گفت احتمال داره حمله عصبی باشه ولی یادت نره همیشه باید این اسپری ها همراهت باشه، زرد و سفید هر ۸ ساعت دو بار آبی رو روش نوشته بود اسپری سالبوتومال یه همچین چیزی بود، گفت هر وقت نفست گرفت از این دو بار بزن نفس بکش ...
از جام پاشدم، دیدم سهیلا دوستم رو صندلی بغلی کج شده خوابیده بیدارش کردم لباس هامو پوشیدم گفتم سهیلا یواشی برو بیرون منم پشت سرت میام، من پول ندارم بدک اینا کلا ۷۰۰ تومن دارم، گفت دیشب اسپری هات گیر نیومد اون پسره رفته برات داروهاتو گرفته ۳۲ هزار تومان م باید بدیم به اون، گفتم سهیلا چیکار کنم؟؟
زنگ زدم بابام، گوشی زنگ خورد بابا گوشی رو برداشت گفتم سلام بابا گفت چیه پول میخوای؟، مگه من گفتم برو قم درس بخونی زنگ بزن به پدربزرگت بگو پول میخوای، گفتم نه بابا میخواستم حالتو بپرسم گفت خیلی ممنون خوبم 😔
خدایا چیکار کنیم؟
رفتم بیرون دیدم یه پسر قد بلند وایساده دم پذیرش سهیلا گفت اونه، رفتم جلو گفتم سلام، شما دیشب زحمت کشیدی از دلیجان برام اسپری گرفتی ازتون ممنونم ممکنه شماره کارتتونو بدید من بعدا که پول دستم اومد براتون واریز کنم الان ندارم، پر از خجالت شدم، گفت مشکلی نداره رو کرد به پذیرش گفت هزینه ترخیص این خانم چقدره؟، گفت ۱۷۲ هزار تومان چون بیمه نبوده زیر اکسیژن بوده ...
گفتم یا امام زمان من این پولو از کجا بیارم آخه ...
پسره کارت کشید گفت من مادرم زیر سرمه حمله قلبی داشته، الانم تحت نظره منو تو بخش راه نمیدن بیاید برسونمتون، فهمیدم میخواد جامونو یاد بگیره برای پولش 😔
اومدیم بیرون رفت سمت یه زانتیا در و زد باز کرد گفت بفرمایید اومدم برم عقب بشینم گفت بفرمایید جلو من که راننده شما نیستم من سریع نشستم جلو سهیلام نشست عقب و شروع کرد دعا کردن که خدا خیرت بده و مادرتو خوب کنه و این حرفا ...
از پهلو یه نگاهی به پسره انداختم دیدم چشماش پره غمه، زانتیارو نگاه کردم ... آخه کی الان زانتیا داره معلوم بود پولداره ... مارک عینک و ساعتش ...
یدفعه گفت اسمت چیه گفتم الهام، گفت خونتون کجاست گفتم دانشجوام تو خوابگام پایین ه خیابون ه شاه سید علی خوابگاه دختران ه ... گفت اسم من مرتضی است، شماره م...
#ادامهدارد
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد ❌