هدایت شده از کانال ســـرבار בلها
🌸✨یکشنبه تون عالی
💗✨در اولین روز ماه
🌸✨رمضان از خدا میخوام
💗✨یک ماه حال خوب
🌸✨یک ماه خیر و برکت
💗✨یک ماه دلدادگی
🌸✨یک ماه عبادت مورد قبول و
💗✨یک ماه بارش رحمت الهی
🌸✨به زندگی تک تک تون بباره
💗✨روزتون زیبا و طاعاتتون قبول
🌺🌸🌺🌸🌺
✨از امام صادق (ع)روایت است:
⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️
#دعای_عهد
⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️
☘🌹☘🌹☘
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ .
☘🌹☘🌹☘
سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاخب الزمان
التماس دعا
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺭﺏ ﺷﻬﺮ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺍﻟﺬﯼ ﺍﻧﺰﻟﺖ ﻓﯿﻪ ﺍﻟﻘﺮﺍﻥ.
ﺳﻼﻡ ای ماه مبارک ﺭﻣﻀﺎﻥ...
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ...
ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﮐﻬﺎﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺳﭙﺮﺩﻩﺍﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﻓﻊ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ آﻭﺭﺩﻡ.
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﺳﺤﺮ، ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﻧﺴﯿﻢ ﺳﺤﺮﯼ، ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺳﺤﺮﯼ، ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩﻫﺎﯼ ﺳﺤﺮ ﺧﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ.
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯼ ﺟﻤﺎﻋﺖ، ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﻣﻔﺎﺗﯿﺢ ﻭ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕﺖ، ﺳﻼم ﺍﯼ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ، ﺍﯼ ﺍﺑﻮﺣﻤﺰﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩ، ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﺭﺑﻨﺎﯼ ﮔﻮﺵ ﻧﻮﺍﺯ، ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﺳﻔﺮﻩﻫﺎﯼ ﺍﻓﻄﺎﺭ...
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻗﺪﺭ، ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﺗﻮﺑﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﻓﺎﺕ...
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﻟﯿﻠﻪ ﺍﻟﻘﺪﺭ ﺧﯿﺮ ﻣﻦ ﺍﻟﻒ ﺷﻬﺮ، ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﻣﻼﺋﮑﻪ.
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺳﺮﮔﺮﻓﺘﻪ. ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﯼ...
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﺭﯾﺰﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺳﺤﺮﻫﺎ ﻭ ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺭﻣﻀﺎﻥ...
🔸حبیبالله
یکشنبه چهاردهم
فروردین ماهتون در پناه حق💐
پروردگارا، عطای تو
در اولین روز ماه رمضان
به ما مهربانی باشد ♡
برایمان کافیست
آنجا که "دل باصفا" باشد
انسانِ "بی وفا" نیست....
معبودا..!!!
هدیهء امروز تو به ما
تواضع و بخشش باشد...
یادم هست گفتی
جایی که "بخشش" باشد🍃
"دشمنی و کینه" وجود ندارد💐
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
1(1).mp3
8.88M
🌛رمضان ، ماه طهارت قلب🌜
🎙مقام معظم رهبری
🎙استاد شجاعی
#صوتی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 #ببینید
شوخی با روزه اولی ها 😂
تا آخرش ببینید، خیلی جالبه😍
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
⚘﷽⚘ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هفتاد_و_هشتم دست امیرحسین رو فشار میدم و میگم _ دلم برای یاسمی
⚘﷽⚘
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
ادامه ی #قسمت_هفتاد_و_هشتم
دستم رو عقب ميكشم ، ساكش رو از روي زمين برميدارم و دستش ميدم.
_ برو و به سلامت برگرد .
ساك رو از دستم ميگيره و به سمت در راه ميوفته. مامان عاطفه از زير قرآن ردمون ميكنه. پرنيان كاسه آب رو به من ميده. و......
يه آغوش مادرانه كه خدا ميدونه شايد مامان عاطفه اون لحظه آرزوش اين بود كه زمان كامل بايسته. آغوش خواهرانه ، كاش خودم حالم خوب بود و به پرنيان دلداري ميدادم. و آغوش پدرانه كه آخرين جملش رو به قدري آروم گفت كه فقط من و اميرحسين شنيديم _ بهت افتخار ميكنم پسرم.
برق خوشحالي تو چشماي اميرحسين موج ميزد. از پدر جدا و به سمت من مياد. بوسه اي روي پيشونيم ميشينه كه عشق رو به وجودم تزريق ميكنه.
بعد از خداحافظي با همه افرادي كه اونجا بودن ، همه حالمون رو درك ميكنن و ميرن داخل خونه. تسبيح فيروزه اي رو از جيبش در مياره و دور دستم ميبنده ؛ ماشيني كه بايد باهاش ميرفت ، كمي جلو تر از خونه بود ، اين بار بوسه روي دستم ميزنه و عقب عقب همونطور كه به چشماي هم زل زده بودیم به سمت ماشین میره ، سوار میشه و ماشین حرکت میکنه. کاسه آبی رو که توش رزای پر پر بود رو پشت ماشین میریزم و.......
#وقت_رفتن_کاش_در_چشمم_نمی_غلطید_اشک…
#آخرین_تصویر_او_در_چشم_ها_یم_تار_بود…
#به_روایت_راوی
آب رو که پشت ماشین میریزه ، بی هوش میشه و روی زمین میوفته.....
یک ماه بعد.....
فاطمه خانوم ، همسایشون دختر 2 سالش زینب سادات رو پیش حانیه میزاره و میره به دنبال خبری از همسرش. تو این دو هفته ای که همسایه شده بودن حسابی دوستای خوبی بودن ، شاید به خاطر اینکه همدرد بودن. بابای زینب سادات هم به سوریه اعزام شده بود. با این تفاوت که امیرحسین فقط یک ماه پیش رفته بود و پدر اون پنج ماه پیش و تو دوماه گذشته هیچ خبری ازش نداشتن و حسابی هم نگران بودن.
حانیه که عاشق بچه ها بود ، حسابی با زینب صمیمی شده بود. شاید اینجوری دلتنگی کمتر اذیتش میکرد. هرچند بازهم شب تا صبح برای سلامتی همسرش دعا میکرد و دیگه غذا خوردن و تفریح و خندیدن براش معنی نداشت....
با صدای زنگ تلفن زینب رو بغل میکنه و کنار میز تلفن میشینه.
_ بله ؟
+ سلام. عذر میخوام خانوم موسوی.
_ بله بفرمایید.
صدا مدام خش خش میکرد و قطع و وصل میشد. مطمئن بود از سوریهس. گوشش رو تیز میکنه که خبری از امیرحسینش بگیره. زینب سیم تلفن رو میکشه و صدا قطع میشه.
سریع سیم رو وصل میکنه و تنها جمله ای که میشنوه _ شهید شدن.......
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود.....
ادامه دارد...
💥 سن یادگیری زبان برای کودک شما هم تبدیل به چالش شده است؟
💠 همه بر سر این موضوع که یادگیری زبان، فواید زیادی می تواند برای زندگی و آینده آن ها داشته باشد، شکی ندارند، ولی چرا در بسیاری از اوقات یادگیری زبان در اواسط راه رها می شود و بچه ها دیگر آن را ادامه نمی دهند؟
🔹 سوق دادن کودکان به هر مهارت، کار و دانشی، مستلزم این است که اول نیاز را در آن ها ایجاد کنیم و بعد خود بچه ها، آن مهارت یا دانش را یاد می گیرند.
🔸 سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که یادگیری زبان برای بچه ای که در مقطع ابتدایی هست، چه فایده ای دارد؟
🔺 تقریبا هیچ! الان نه نیازی به منابع علمی دارد و نه قرار هست با دنیا ارتباط برقرار کند و نه کنکور دارد و نه سفر خاصی در راه است. پس یاد گرفتن زبان در این سن و سال تقریبا هیچ فایده ای به حال کودک شما ندارد که بخواهید این همه هزینه و انرژی صرف کنید!
❗️بهتر نیست در این سن طلایی، بر روی مسائل اساسی تربیت فرزندمان؛ مثل تفکر، شخصیت و مهارتهای زندگی تمرکز کنیم و اجازه بدهیم زمانی که فرزندمان کمی که بزرگتر شد و نیاز جدی به زبان پیدا کرد، خودش با رغبت شروع به یاد گرفتن کند!؟
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
1_953238421.mp3
2.08M
🌙 #ماه_رمضان
♨️بهره مندی از برکات #ماه_رمضان
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام عالی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
به نظرتون در گفتگو با فرزندانمان کدام زبان موثر تر است؟
زبان کنترل بیرونی:
اتاقت مثل خوک دونیه. یا همین الان میری تمیزش میکنی یا آخر هفته از ماشین خبری نیست.
یا زبان تئوری انتخاب:
ببین دیگه برای من کار به جایی رسیده که تمام چیزی که اَزَت میخوام اینه که درِ اتاقت رو بسته نگه داری. اما صادقانه بگم: دوست دارم اتاقت رو تمیز کنی. این وضعیت منو ناراحت میکنه. اگرمیخواهی من کمکت کنم بگو. خوشحال میشم کمکت کنم، اما دیگه اتاقت رو تمیز نمی کنم.
کمی فکر کنیم....
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
۴🌺اینم ایده ای عالی برای ماه رمضان🌺
دوستان عزیزاز روز اول ماه رمضان برای درست کردن افطار هر روز رو به نیت یکی از معصومین و بزرگان خدا که در لیست زیر هست قرار بدین(نذر کنید)و سفره هاتون رو پر برکت کنید☺
📣برنامه سفره ماه مبارک رمضان:
1. حضرت محمد (ص)
2. حضرت فاطمه زهرا(س)
3.امام علی(ع)
4.امام حسن مجتبی(ع)
5.امام حسین(ع)
6.امام سجاد(ع)
7.امام محمدباقر(ع)
8.امام جعفرصادق(ع)
9.امام موسی کاظم(ع)
10.امام رضا(ع)
11.امام جواد(ع)
12.امام هادی(ع)
13.امام حسن عسگری(ع)
14.صاحب الزمان(عج)
15.حضرت ابوالفضل(ع)
16. حضرت نرجس خاتون(س)
17.حضرت زینب(س)
18.حضرت رقیه(س)
19.حضرت ام البنین(س)
20.حضرت سکینه(س)
21.حضرت قاسم بن حسن(ع)
22.حضرت رباب(س)
23.حضرت نجمه خاتون(س)
24.حضرت معصومه(س)
25.حضرت خدیجه(س)
26.حضرت فاطمه بنت اسد(س)
27.حضرت نفیسه خاتون(س)
28.حضرت مسلم بن عقیل(ع)
29.ب نیت نذر۱۲۴هزار پیغمبر
30.ب نیت نذر شهدا
✅به عنوان مثال
روز اول به نیت سفره ی حضرت محمد (ص) نیت میکنید و افطاری را ب نیت حضرت محمد نذری میپزین بعد
سه صلوات هم هدیه میکنید.
👌ایده ی بسیار خوبی است تا این ماه پربرکت تر شود
«التماس دعا»
اللهم عجل الولیک الفرج
🙏🙏 «🙏
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
🍘حلوا با خرما
🥠مواد لازم
750 گرم خرما
500 گرم آرد
250 گرم گردو كوبیده شده
250 گرم كره یا روغن جامد
یك فنجان پودرقند
🥣طرز تهیه
خرما را چرخ كرده و سپس آرد و روغن را كاملاً تفت داده تاطلایی شود. بعد آنرا از روی حرارت برداشته و گردوی چرخ شده را با پودرقند و خرمای مخلوط كنید و بهم بزنید. بعد آن را ورز دهید تا به صورت خمیر نسبتاً سفتی درآید و روغن پس بدهد. سپس آن را در دیس گردی پهن و با پودر پسته ترئین كنید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
14628633454221.mp3
414.6K
🌱دعاےبعدازهࢪنمازفریضهدࢪماهمبارڪ #ࢪمضاݩ🌙
✨يا عَلِيُّ يا عَظيمُ، يا غَفُورُ يا رَحيمُ...✨
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
⚘﷽⚘ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت ادامه ی #قسمت_هفتاد_و_هشتم دستم رو عقب ميكشم ، ساكش رو از روي زمين ب
⚘﷽⚘
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_آخرهفتاد _ و نهم
#_قسمت_آخر
تلفن از دستش روي زمين ميوفته و صداي گريه زينب بلند ميشه. حانيه روي زمين ميوفته. گريه نميكنه. حرفي نميزنه فقط به گوشه اي خيره ميشه. تمام خاطرات براش مرور ميشه. ازاولين روز تو دربند... از اون شب و اون كوچه. جداييشون . عقدشون. سفر كربلا. مشهد و عهدي كه بسته بود. نه اشك ميريزه نه بغض ميكنه نه جيغ و داد.
همون لحظه اميرعلي و فاطمه ميان تا سري بهش بزنن. در ورودي اصلي ساختمون باز بوده و وارد ميشن پشت در واحد حانيه كه ميرسن فقط و فقط صداي گريه زينب سادات به گوش ميرسه. اين سمت در اميرعلي و فاطمه هرچقدر در ميزنن جوابي نميگيرن و طرف ديگه حانيه نه چيزي ميشنوه نه چيزي ميبينه. تنها خاطرات اميرحسينش جلوش جولون ميدن.
اميرعلي كه نگران خواهرش ميشه با هر بدبختي كه هست در رو باز ميكنه و وقتي با حانيه اي كه وسط پذيرايي روي زمين نشسته و به گوشه اي خيره شده ، تلفني كه روي زمين افتاده و زينبي كه فقط گريه ميكنه نگرانيشون بيشتر ميشه.
فاطمه سريع زينب رو بغل ميكنه و سعي در آروم كردنش داره و اميرعلي هم سراغ خواهرش ميره.
اولين فكري كه به ذهن هردو رسيده شهادت اميرحسينه . با اينكه از دوستي اميرعلي و اميرحسين چند ماه بيشتر نميگذشت و هنوز حتي به سال نرسيده بود ، حسابي رفقاي خوبي براي هم بودن و دل كندن سخت بود. از طرفي شوهر خواهرش بود. همه از عشق اميرحسين و حانيه به هم خبر داشتن عشقي كه نمونش كم پيدا ميشد ، عشقي كه چندماه شكل گرفته بود ولي فوق العاده تو قلبشون ريشه كرده بود.
اميرعلي ميدونست الان بهترين چيز براي خواهرش گريهس. پس یه سيلي به صورتش ميزنه تا از این بهت بیرون بیاد و اشک بریزه . اما جواب نميده.
فاطمه گوشي رو سر جاش ميزاره تا شايد دوباره خبري بشه. به محض گذاشتن تلفن صداي زنگش بلند ميشه.
سريع جواب ميده _ بله؟
+ سلام مجدد خانوم موسوي. عذر ميخوام ظاهرا قطع شد متوجه حرفم شديد؟
فاطمه با بهت بريده بريده زمزمه ميكنه_ شهيد شدن ؟
+بله.
تلفن ازدست فاطمه هم ميوفته و اشك روي صورتش جاري ميشه.
اميرعلي سرش رو تكون ميده و نفس نفس ميزنه. با صداي باز شدن در هردو به سمت در برميگردن و با ديدن اميرحسين هردو تعجب ميكنن. فاطمه زينب و اميرعلي بدون هيچ حرفي از خونه بيرون ميرن و بيشترباعث تعجب اميرحسين ميشن ، اميرحسين وارد ميشه و با ديدن حانيه تو اون اوضاع فوق العاده متعجب و نگران ميشه.
اميرحسين _ حا.....ن....يه
حانيه با شنيدن صداي اميرحسين به اين دنيا برميگرده و تازه متوجه حضور اميرحسين ميشه ، فكر ميكنه رويا و خوابه. دستش رو ميز تلفن ميگيره و به زور از جاش بلند ميشه ، اما اميرحسين به قدري متعجب شده كه فرصت نميكنه به كمك حانيه بره. حانيه بلند ميشه و دستش رو به طرف اميرحسين دراز ميكنه ، دو قدم برميداره و دوباره روي زمين ميوفته. اميرحسين بالاخره مغزش كار ميكنه و سريع به طرف حانيه مياد. دستش تير خورده و حسابي درد ميكنه اما توجهي بهش نميكنه. فقط به حانيه نگاه ميكنه تا دليل بي قراري هاش رو پيدا كنه. هردو در سكوت محض به چشماي همديگه زل ميزنن.
بالاخره حال حانيه كمي رو به راه ميشه و جريان رو تعريف ميكنه ، اميرحسين سرش رو پايين ميندازه و ميگه_علي آقا ، باباي زينب سادات شهيد شده.
اين حرف اميرحسين آوار ميشه رو سر حانيه .
زينب تازه يك سال و نيم و فاطمه خانوم هم بچه دومش رو باردار بود.
اشكاش جاري ميشن و خودش رو تو بغل اميرحسين ميندازه.
فاطمه همون لحظه از راه ميرسه. زنگ واحد حانيه رو ميزنه تا زينب رو تحویل بگيره. باز هم مثل بقيه روزها خبري از همسرش بهش نميرسه. حانيه با ديدن زينب هق هق گريهش بلند ميشه... زينب بويي از قضيه ميبره و نگران ميشه. بريده بريده زمزمه ميكنه _ ع..ل..ي؟
بعد از دو هفته كه در گير مراسم تشييع و .....بودن ،فرصت ميكنن كمي باهم خلوت كنن. روي نيمكت فلزي سرد پارك ميشينن، اواخر پاييز بود و هوا سرد. نم نم بارون هوارو خواستني تر و دونفره ميكنه.
اميرحسين كمي خم ميشه آرنجش رو روي زانوش ميزاره سرش رو با دستاش ميگيره. _ ديدي لياقت شهادت نداشتم؟
حانيه_ نه. لياقتت شهادت در ركاب امام زمان بوده ، ماموريتت ياري امام زمانته.
اميرحسين سرش رو بالا مياره و با عشق به چشماي حانيه خيره ميشه و بوسه اي به پيشونيش ميزنه
.
.
.
حانيه_ زينب سادات. ندو مامان ميوفتي خب.
دختر سه ساله اي كه حاصل عشق اميرحسين و حانيه بود ، با لباس عروس سفيدي كه براي عروسي پوشيده بود خواستني تر شده بود. با مزه بدو بدو خودش رو به محمد جواد كه تو لباس دومادي خودنمايي ميكرد ميرسونه و خودش رو تو بغلش ميندازه. اميرحسين شاد و خندون از قسمت مردونه خارج ميشه و به باغ كوچيكي كه جلوي تالار بود ميرسه با ديدن حانيه لبخندش عميق تر ميشه .
ادامه👇👇👇
گوشيش رو به امير ميده تا ازشون عكس بگيره و خودش هم زينب رو از محمد جواد كه منتظر بيرون اومدن عروس بود ميگيره و كنار حانيه وايميسته . دستش رو پشت كمر حانيه ميزاره و براي چند ثانيه نگاهشون تو نگاه هم قفل ميشه. امير هم از همين فرصت استفاده ميكنه و اين لحظه رو ثبت ميكنه......
لحظه اي كه توش عشق موج ميزنه و شايد همون لحظه كه درحال تشكر از خدا بابت اين زندگي بودن.....
🔚 پايان.....
والسلام🌱