🌅هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم:
🗓تقویم امروز:
📍سه شنبه
☀️ ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ هجری شمسی
🌙 ۲۴شعبان ۱۴۴۵ هجری قمری
🎄 5مارس 2024 میلادی
🔰حدیث روز:
🔅امام علی علیه السلام:
🌴فرصت را درياب ، پيش از آن كه از دست رفتنش موجب اندوه گردد.
📚نهج البلاغه، نامه۳۱
📿ذکر روز : یا ارحم الراحمین
🔖مناسبت روز : روز درختکاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا حسین🌱✨
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
سلام امام زمانم✋🌸
محبوبِ من! در زمستان استخوانسوز، در روزهای بیخورشید، در شبهای بیماه، در زندگانی پر آه بگوئید مرا محبوبم، که دلخوشیمن چه بوده است؟ جز حس گرمای مهربان دستهای شما.
محبوبم! شما که غریبه نیستید من با این بُغض کهنهی مانده در گلویم چه کنم؟
محبوبم! سر بر شانهی کدام محبوب بگذارم؟
رو به کدام سرزمین بگریزم؟ وقتی معنای محبت را تمام عُمر در حرفبهحرف نام زیبای شما جُستهام. وقتی همهی ساعات عمر، از خود به سوی شما گریختهام.
محبوبم! شما که غریبه نیستید دلم تنگ شده است برایتان و تا به یاد دارم حال دلِ من همین بوده است.
درد فراق، مصیبت هجران، داستان دوری، قصهی خورشید پشت ابر در آسمان، دلم تنگ است.
محبوبم! شما بگوئید من با این دل شکسته هزار هزار تِکه چه کنم؟
محبوب من! شما بگوئید چیست تکلیف آن که در صف عاشقانتان آخر از همه ایستاده است به انتظار؟
آنکه کاسهی خالیش را به امید سهم کوچکی از نگاهتان، لبخندتان و نوازشتان سر دست گرفته است سالها.
🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷
🔔هشت توصیه امام هشتم برای روزهای آخر شعبان
🌟 اباصلت (سلام الله علیه) میگوید: در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیهالسلام رسیدم. فرمود:
🔹 ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهیهای روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی:
1⃣ زیاد دعا کن
2⃣ زیاد استغفار کن
3⃣ زیاد قرآن تلاوت کن
4⃣ از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی
5⃣ هر امانتی که گردنت هست ادا کن
6⃣ تمام کینههایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن
7⃣ هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن...
8⃣ و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو:
👈 اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ
🔹 خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز
📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام ج۲ ص۵۱
📚 بحارالانوار ج ۹۴ ص۷۳
#ماه_شعبان
#استغفار
#قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبهقربانخدا
چونکهمراغمگیندید
بهرخوشحالیمن
دردلمانداختتورا...♥️
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
30.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◽️خارق العاده هست، از همه عزیزانم تقاضا دارم تماشا بفرمایید.
استاد #استاد_عزیزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『﷽』
من ارثیه ی حضرت مادر دارم 🙂✨
#حضرت_زهرا
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
💠 احکام دانش آموزی: موی بلند
🔻 سینا توی حیاط مدرسه داشت وضو می گرفت. آقای اسدی گفت: با این موهایی که داری، وضوت باطله.
🔰سینا با تعجب نگاه می کرد، آخه منظور آقای ناظم رو نمی فهمید. پیش خودش می گفت مگه موی من چشه!!
❓بچه ها! به نظرتون منظور آقای اسدی چیه؟ حرف آقای اسدی درسته؟
🔸 وضو با موهای فرفری باطله.
🔹 با موهای طلایی وضو باطله.
🔸 مو اگه بلند باشه وضو باطله.
🔹 برای وضو باید سر کچل باشه.
✅ بچه های عزیز و با خدا، باید این رو بدونید اگه موهای شما به اندازه ای بلنده که وقت شونه کردن روی صورتتون می ریزه، لازمه برای وضو ریشه موهای روی سر رو مسح کنید. (یعنی یه قسمتی از سر رو موها رو کنار بزنید و ته مو رو مسح کنید).
✅ البته نیاز نیست موقع مسح دست روی پوست سرتون بکشید.
📎 #احکام_دانش_آموزی
📎 #کودکانه
📎 #وضو
📎 #مسح_سر
📎 #بچه_شیعه
💢 بهتر از صدقه دادن
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله:
🍃 «... يَا عَلِيُّ سَاعَةٌ فِي خِدْمَةِ الْعِيَالِ... خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ يُعْطِي لِلْمَسَاكِينِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَرَى مَكَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ...».
🍃 يا على يک ساعت خدمت کردن به خانواده برای او از صدقه دادن هزار شتر به نیازمندان بهتر است و از دنیا بیرون نمی رود مگر اینکه جای خود را در بهشت می بیند.
📚 بحار الأنوار، ج۱۰۱، ص۱۳۲.
📎 #کمک_به_همسر
📎 #خانه_تکانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️ وقتی که نه زن امنیت دارد و نه فرزند کودکش!
😳 این دیگر چه کشوری است! لعنت بر این حکومت!
🔴 پلیس در جنوب کالیفرنیا در حال جستجوی مردی است که در ویدئویی با خشونت به زنی در حال هل دادن کالسکه حمله می کند، و بازرسان معتقدند که او ممکن است پشت حمله دیگری باشد که ساعاتی قبل رخ داده است.
📎 #خانواده
📎 #غرب
📎 #سیاسی
📎 #جنایت
💞با کودک خجالتی چگونه رفتار کنیم؟
❣به کودک خود زمان دهید تا احساس راحتی کند. او را مجبور نکنید سریع به آغوش بزرگسالان ناآشنا برود. در عوض، فرد بزرگسال را تشویق کنید تا با بازی در کنار کودک شما به آرامی به او نزدیک شود
❣در موقعیتهای اجتماعی مانند گروههای بازی یا گروههای والدین، در کنار فرزند خود بمانید و او را برای کاوش بیشتر تشویق کنید. همانطورکه کودک شما احساس راحتی میکند، میتوانید به تدریج برای دورههایی کوتاه از او دور شوید. به عنوان مثال، در حالیکه کودک شما روی زمین بازی میکند با سایر بزرگسالان روی صندلی بنشینید. در صورت نیاز میتوانید گاهی کنار فرزند خود بازگردید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشت های بابات بزرگتره...
گوش بدید جالبه!
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
❣️ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_۱۸ 🌻 بعد از کمی سکوت خوابش برد. چشمانم می سوخت و خیره به جاده رانند
❣️ #رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_19🌻
ساکش آماده بود. انگار همیشه آماده ی ماموریت بود. هر چه اصرار می کرد استراحت کنم قبول نکردم. ناهار فسنجان درست کردم. خیلی دوست داشت. به زهرا بانو و باباهم گفتم بیایند. توی اتاق تنها بودیم. کیفم را آوردم و تسبیح را به او نشان دادم.
ــ صالح جان... این تسبیح📿 رو خانوم یکی از شهدای مدافع حرم بهم داده. دفعه ی قبلی که رفتی، باهاش برای سلامتیت صلوات می فرستادم. با خودت ببرش.😔
دستم را بوسید و گفت:
ــ ای شیطون😜 از همون موقع دلتو دادی رفت؟؟!! می خوام پیش خودت باشه که دوباره برا سلامتیم صلوات بفرستی.📿
تسبیح را به تخت آویزان کردم. بغض داشتم و صالح حال دلم را می فهمید. دستش را زیر چانه ام گرفت و گفت:
ــ قول میدم وقتی برگردم هر چقدر دوست داشتی مسافرت ببرمت. تو فقط منو ببخش. بخدا دست خودم نیست. اعلام اعزام کنن باید بریم.😕
بغضم ترکید و توی آغوش مردانه اش جا گرفتم.
ــ تو فقط برگرد.😭 سالم و سلامت بیا پیشم من قول میدم ازت هیچی نخوام. مسافرت فدای یه تار موی تو. من صالحمو می خوام، صحیح و سالم...
نوازشم کرد و آنقدر بی صدا مرا در آغوشش گرفت که خودم آرام شدم و از او جدا شدم و به آشپزخانه رفتم که غذا را وارسی کنم. همه هوای دلم را داشتند و زیاد پا پیچم نمی شدند. غذا خورده شد، چه خوردنی.😖 فقط حیف و میل شد و همه با غذایمان بازی می کردیم. حتی صالح هم میل چندانی نداشت. بخاطر دل من بیشتر از بقیه خورد اما مشخص بود که رفتارش تصنعی ست.
هر چه از لحظه ی بدرقه بگویم حالم وصف ناشدنی ست. زیر لب و بی وقفه صلوات می فرستادم و آیة الکرسی می خواندم. قرآن و کاسه ی آب آماده بود. رفتم از توی اتاق کوله اش را بردارم که خودش آمد و گفت:
ــ سنگینه خوشگلم.😊 خودم بر می دارم.
به گوشه ای رفتم و به حرکاتش دقیق شدم. چشمانم می سوخت و گونه ام خیس شد. هر چه سعی کردم نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم.
ــ مهدیه😔 تو رو خدا گریه نکن. بند دلم پاره میشه اشکتو می بینم.
سریع اشکم را پاک کردم و لبخندی زورکی به لبم نشاندم.☺️
ــ قولت که یادت نرفته؟
برایم احترام نظامی گذاشت و گفت:
ــ امر امر شماست قربان...👋🏻
گونه اش را بوسیدم و گفتم:
ــ آزاد...😘
و هر دو خندیدیم. میلی به خداحافظی نداشتیم. بی صدا دست هم را گرفتیم و از اتاق بیرون آمدیم. این بار بابا هم با پدر صالح همراه شد. برگشته بود و از توی شیشه ی عقب اتومبیل، آنقدر نگاهم کرد که پیچ کوچه را رد کردند. دلم فرو ریخت و سریع به داخل خانه و اتاقمان دویدم.💔 زجه زدم و های های گریه کردم. انگار بی تابی سلما اینبار به من رسیده بود. سری قبل، من محرم دلتنگی سلما بودم و حالا زهرا بانو و سلما هر چه می کردند نمی توانستند مرا آرام کنند. حالم خیلی بد بود و انگار اتاق برایم تنگ و تنگ تر می شد. روی تخت نشستم و چنگ انداختم به تسبیح.📿
اللّٰهُمَ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدِاً وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ...
#ادامہ_دارد...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
❣️ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_19🌻 ساکش آماده بود. انگار همیشه آماده ی ماموریت بود. هر چه اصرار
❣️ #رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_21🌻
روزهای تنهایی و زجرآورم سپری می شد. حفظ ظاهر را یاد گرفته بودم امان از تنهایی اتاق خوابم.😔
جای خالی صالح را کنارم خیلی حس می کردم. سعی داشتم بیشتر توی منزل خودمان باشم و به اتاق دونفره مان پناه می آوردم. زهرا بانو خیلی اصرار داشت به آنجا بروم به همین خاطر ساعتی از روز را آنجا بودم و سریع بر می گشتم.
می ترسیدم صالح زنگ بزند و من خانه نباشم.💔 موبایلم همیشه توی دستم بود اما اکثرا صالح با منزل تماس می گرفت. شبها که به غیر از اتاقمان جای دیگری آرام و قرار نداشتم. انگار اتاق، هوای آغوش صالح را داشت که اینقدر آرامم می کرد.🙄 تسبیح که همراه شبانه روزم شده بود. نمی دانم چقدر صلوات می فرستادم اما آرام می شدم. پایگاه رفتنم را آغاز کرده بودم و علاوه بر آن کارهای جهادی هم انجام می دادم که سرگرم باشم.
شمارش معکوس دیدارم با صالح شروع شده بود. گفته بود می آید اما روز دقیقش را نمی گفت.😕 من هم اصرار نمی کردم. هر لحظه منتظر صدای زنگ در بودم. یک هفته از خانه بیرون نرفتم. حتی پیش بابا و زهرا بانو نمی رفتم. می ترسیدم در نبودم صالح بیاید و من نباشم.😱
یک روز نزدیک غروب بود و من منتظر خبری از صالح کنار تلفن نشسته بودم. زهرا بانو اصرار کرد و گفت باید شام را با آنها باشم. اصلا دلم نمی خواست از خانه جُم بخورم. اینقدر بابا و زهرا بانو اصرار کردند که قبول کردم بروم. پدرجون و سلما زودتر از من به آنجا رفتند. من هم به بهانه ی کاری که نداشتم ساعتی بعد از آنها رفتم.😐
منتظر تماس صالح بودم. از دیروز چشم دوخته بودم به صفحه ی تلفن. ناامید شدم و چادر رنگی را سرم انداختم و رفتم. پکر و گرفته روی مبل نشستم 😔 و زهرا بانو گفت:
ــ یه ساعته که معطلمون کردی حالا هم که اومدی اینجوری بُق کردی؟!
آهی کشیدم و گفتم:
ــ منتظر تماس صالح بودم.😔
دسته گل نرگس از پشت مبل توی صورتم آمد و صدای صالح گوشم را نوازش داد:😳
ــ مگه این صالحو نبینم که خانومشو منتظر گذاشته. باید یه گوش مالی اساسی بهش بدم.😒😜😅
جیغ کشیدم. آنقدر بلند که خودم هم باورم نمی شد. از جایم پریدم و صالح را دیدم که پشت سرم ایستاده بود. خدایا چه حالی داشتم؟!😍😭😫😕😭 نه می توانستم حرفی بزنم و نه واکنشی.
در سکوت دستش را گرفتم و به اتاق خودم بردم. در را بستم و او را به آغوش کشیدم.😍
باورم نمی شد صالح کنار من بود. اشک می ریختم و خدا را شکر می کردم. صالح هم حالی همانند من داشت. فقط از حرکتم کمی بهت زده بود🙈
ــ آروم باش خانومم. مهدیه جان... عزیز دلم... من کنارتم. سالمم. به قولم عمل کردم. منو ببین😍
توان هیچ حرفی نداشتم.
سجاده را پهن کردم و صالح را کنار سجاده نشاندم و در حضورش دو رکعت نماز شکر خواندم... باز هم مرا غافلگیر کرده بود.❤️
ادامه دارد....
درخت زیتون، نهالی که امروز رهبر انقلاب کاشتند
▪️درخت زیتون مظهر تداوم مقاومت ملت فلسطین
🔹یکی از سهنهالی که امروز بهمناسبت روز درختکاری توسط رهبر انقلاب اسلامی کاشته شد، نهال درخت زیتون بود.
🔹درخت زیتون نمادی از مقاومت، تاریخچه مالکیت زمین و روحیه پایدار مردم فلسطین است. این درخت حتی در برابر خشکی و شرایط خاک نامناسب نیز توانایی بقا و رشد دارد و نمادی از اراده بینهایت فلسطینیهاست و با هویت فرهنگی و تاریخی این ملت نیز گره خورده است.
🔹درخت زیتون مظهر مبارزه، امید و تداوم یک ملت مقاوم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دلیل مسلمان شدن خواننده ی معروف کره ای از زبان خودش
💥میگه چون در اسلام امید هست، من بسیار افسرده بودم اما بعد از آشنا شدن با اسلام، امید به زندگیم برگشت ...
📎 #خواننده_کره_ای
📎 #اسلام
📎 #مسلمان
📎 #امید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آیا تهیه موبایل برای فرزند کار درستی است؟!
برای بچههاتون موبایل نخرید!
هیچ وقت برای بچهها موبایل، گوشی، تبلت و کامپیوتر نخرید، بلکه برای خانواده بخرید!
🎙استاد تراشیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیاستهای_مردانه
💐🍃🌿🌸🍃🌾
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
نمیدانم نهان از من،چه نیکی کرده اي با “دل”…؟
که چون غافل شوم از او، دوان سوی “تو” می آید