👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت220 آرش مرا به یک رستوران ساحلی برد و غذای دریایی سف
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت221
«ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد این مستان و این بستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی کاشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن
جمع و شمع خویش را برهم مزن
دشمنان را کور کن شادان مکن
گر چه دزدان خصم روز روشنند
آنچه میخواهد دلِ ایشان، مکن
کعبه اقبال این حلقه است و بس
کعبه اومید را ویران مکن
این طناب خیمه را برهم مزن
خیمه ی توست آخر ای سلطان مکن
نیست در عالم ز هجران تلختر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن.»
همانطور که چشم هایش بسته بود، دستم را گرفت و روی لبهایش گذاشت و گفت:
–خیلی قشنگ بود. میشه یه بار دیگه بخونی؟
این بار کمی کشیده تر و پر سوز و گدازتر برایش خواندم. برگشت نگاهم کرد و گفت:
–اگه بگم بازم بخون، می خونی؟
بالبخندگفتم:
–اگه آقامون بگه، تاصبح هم می خونم.
گوشیاش را از جیبش درآورد و گفت:
–میخوام صدات روضبط کنم.
–نه، آرش...
–چرا؟
–صدام بَده...دلم نمیخواد.
–برای من بهترین صدای دنیاست، بعدشم واسه خودم میخوام کسی نمی شنوه.
–پس قول بده به هیچ کس حتی مامانتم...
–باشه قول میدم.
چندین بار دیگر هم شعر را خواندم. آرش چندین بار صدایم را ضبط کرد و دوباره پاک کرد. می گفت: نه این خوب نشد یک بار دیگه...
از نیمه شب گذشته بود که بالاخره رضایت داد به خانه برگشتیم. جلوی ویلا که رسیدیم یادش آمد که کلید را نیاورده است. همهی چراغها خاموش بودند.
آرش خواست زنگ بزند من دستش را کشیدم و گفتم:
–یه وقت بدخواب میشن. یا میترسن. مژگان حاملس، یه وقت از خواب میپره.
–پس چیکار کنیم بمونیم بیرون؟
خمیارهایی کشیدم و گفتم:
–امشب میخوام تو ماشین بخوابم ببینم تو اون شب چی کشیدی.
بالشت را روی صندلی عقب گذاشتم و دراز کشیدم.
آرش هم صندلی جلو را خواباند و گفت:
–یه ساعت دیگه داداشم نگران میشه خودش زنگ میزنه.
با تعجب گفتم:
–اصلا بهش نمیاد.
–به رفتارهای سردش نگاه نکن. خیلی به من وابستس. حواسش همیشه پیشه منه. البته منم همینطورم.
آرش چند دقیقهایی از علاقهاش به برادرش گفت، و این که سعی میکند هر کاری کند تا او را از خودش راضی نگه دارد. در دلم تحسینش کردم. دوباره خمیازهایی کشیدم.
آرش گفت:
–به موبایل کیارش زنگ بزنم؟ فکر نکنم خوابیده باشه.
–نه آرش. من که خوابیدم. چشمهایم را بستم و کمکم غرق دنیای خواب شدم. نمیدانم چقدر خوابیدم که با صدای گوشی آرش چشمهایم را باز کردم. ارش که انگار بیدار بود فوری گوشی را جواب داد و با خوشحالی گفت:
–کیارشه.
ساعت گوشیام را نگاه کردم نزدیک اذان صبح بود. بعد از چند دقیقه کیارش آمد و در را باز کرد و گفت:
–دیر کردید نگران شدم و زنگ زدم. اگر میدونستم کلید نبردید خب زودتر زنگ میزدم. تو چرا به من زنگ نزدی؟
دختر مردم رو آوردی شمال تو ماشین بخوابه؟ آنقدر در حرفش محبت احساس کردم که از این که آرش را توبیخ میکرد ناراحت نشدم.
فوری گفتم:
–تقصیر اون نیست. من نزاشتم بهتون زنگ بزنه. ترسیدم بد خواب بشید.
همانطور که ما را هدایت میکرد تا وارد خانه شویم گفت:
–من و آرش که این حرفها رو نداریم. خودش میدونه نگران میشم خوابم نمیبره.
آرش خواب آلود گفت:
–منم بهش گفتم، گوش نکرد. گفت میخوام تو ماشین بخوابم.
کیارش دستی به پشت آرش کشید و گفت:
–ای زن ذلیل. حالا برید بخوابید. خستهاید.
آرش خواب آلود گفت:
–ببخش داداش تو رو هم نگران کردیم.
مامان خوابه؟
–آره. اونم اولش گفت دیر کردن و چرا نیومدن.
من خیالش رو راحت کردم، گفتم اینا تا صبح خونه نمیان تو بگیر راحت بخواب.
وارد ساختمان که شدیم آرش با صدای پایینی گفت:
– کاش میخوابیدی داداش، تو ماشین خوابیدنم عالمی داره.
کیارس خندهایی کرد و گفت:
–آره معلومه، چقدرم تو خوابیدی. از چشمات معلومه. برو بگیر بخواب که چشمات کاسهی خونه.
بعد نگاهی به من کرد و گفت:
–معلومه عروس خوب خوابیده ها. سرحاله.
لبخندی زدم و گفتم:
–جای من راحت بود.
–ولی دیگه این کار رو نکن عروس. یه وقت چند نفر مزاحمتون میشدن چی؟
سرم را پایین انداختم و حرفی نزدم.
شب بخیر گفتیم و وارد اتاق شدیم.
آرش خودش را روی تخت انداخت و گفت:
–اصلن تو ماشین پلک نزدم.
–عه تو که تو تهران تجربشو داشتی.
–آره، اونجا خودم تنها بودم. الان چون توام بودی نمیتونستم بخوابم. نگرانت بودم. بالاخره شهر غریب، با یه زن تو ماشین، نگران کنندس.
این آخرین جملهاش بود و فوری خوابش گرفت.
اصلا به موضوعی که آرش گفته بود حتی یک لحظه هم فکر نکردم. مرد بودن چقدر سخت بوده و من هیچ وقت از این بُعد به قضیه نگاه نکرده بودم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد..
🔸خواص عاشورایی:
فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها
⭕️جانفشانی و شهادت دو پسر حضرت زینب (س)
🔻حضرت زینب (س) دو پسر به نامهای عون و محمد داشت . پدر آن دو عبدالله بن جعفرطیار بود. محمد پس از نبردی شجاعانه توسط عامر بن نهشل تمیمی و عون پس از کشتن تعدادی از دشمنان توسط عبدالله بن قطبه طائی به شهادت رسیدند.
🔺امام حسین علیه السلام پیکرهای خونآلود آنان را به خیمهها آورد ، ولی حضرت زینب (س) به احترام برادرشان اباعبدالله الحسین علیه السلام حاضر نشدند بر سر پیکر فرزندانشان حاضر شوند.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#چهارم_محرم
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
♻️ رنگ سیاه، بهترین رنگ برای چادر
🌸 مجموع متون دینی، پوشیدن چادر مشکی را برای زنان، نه تنها نهی نکرده است؛ بلکه آن را امری پسندیده و بایسته برای حفظ شخصیت و کرامت زنان دانسته است.
✅ چادر مشکی در جامعه
🟡 به طور کلی پوشیدن لباس با رنگ مشکی در اسلام نهی شده است. این امر در چند مورد، استثناء می شود. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: يُكْرَهُ اَلسَّوَادُ إِلاَّ فِي ثَلاَثَةٍ اَلْعِمَامَةِ وَ اَلْخُفِّ وَ اَلْكِسَاءِ ؛ سياه پوشی مکروه است [خوب نيست] به جز در سه مورد: عمامه، كفش و عبا ؛ بنابراین هر قانون عامی، تبصره هایی را دارد.
✍🏻 بی تردید چادر مشکی برای زنان، همچون عبای مشکی برای مردان از مواردی است که از قاعده کلی استثناء شده است و نه تنها کراهت ندارد؛ بلکه دارای حسن و زیبایی برای زنان جامعه است؛ زیرا برای رنگ مشکی به خصوص برای چادر، معانی جالبی در روانشناسی مطرح کرده اند.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
🌐 https://btid.org/fa/news/296462
📎 #حجاب
📎 #عفاف_و_حجاب
📎 #چادر_مشکی
📎 #اعتقادات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ می دانید چرا نیلوفر در مرداب گل می دهد؟
👈 برای اینکه به همه ثابت کند که در بدترین شرایط هم می شود خوب و زیبا بود
👈 می شود شاد بود و زندگی بخشید
👈 می شود قوی و امیدوار بود
👈 نیلوفر مقاوم و وفادارترین گل در جهان است، کمی از او درس بگیریم و برای زیبا، شاد، قوی و موفق بودن شرایط را بهانه نکنیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ اگه بدهکاری این دعا رو بخون ، خیلی موثره...
🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد #فرحزاد
هدیه ویژه استاد انصاریان به پزشکیان
🔹مسعود پزشکیان رئیسجمهور منتخب ملت در جلسه عزاداری حسینی در حسینیه هدایت شرکت کرد.
🔹پس از پایان مراسم، استاد شیخ حسین انصاریان در ملاقات خصوصی با رئیسجمهور منتخب، ضمن آرزوی موفقیت برای او، دو هدیه خاص به پزشکیان اهدا کرد.
🔹اولین هدیه یک دستمال مشکی بود که انصاریان آن را در هنگام شرکت در مجالس روضه استفاده میکرد. او پیشتر وصیت کرده بود که این دستمال همراه وی دفن شود. هدیه دوم نیز تسبیح خود بود که در اذکار بعد از نماز شب از آن استفاده میکرد.
23.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه دهم مون هم به دنیا اومد!😍
مسؤولیت اشتباه خود را بپذیرید تا فرزندتان از شما یاد بگیرد.. مثلا بگویید:
«درست است، تو حق داری. من اشتباه کردم. اجازه بده تا خطای خود را جبران کنم.»
گاهی پیش می آید مثلا در بازی، توپ از دست شما می افتد، این گونه خطاها این فرصت را به شما می دهد تا مسائلی همچون پذیرفتن کارهای خود و درست کردن شرایط را به کودک خود بیاموزید. این کار، اعتماد به نفس کودک را نیز افزایش می دهد.
والدین با این کار احساس خویشتن پذیری را به کودک القا می کنند.
مداحی_آنلاین_ذکر_و_یاد_خدا_حجت_الاسلام.mp3
4.27M
🎧ذکر و یاد خدا
🎙️حجت الاسلام #مومنی
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترکیه فقط آنتالیا نیست و....
علویان ترکیه را ببینید👆
ببینیم اجتماع وعزاداری زنان مسلمان ترکیه در ایام محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬تقوای دورنِ خانه!!!
🎙️حجت الاسلام #ماندگاری