eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
793 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌صدوبیست‌ودو #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 افسانه آدم هاي واق
💙 :) 🌱 زمزمه اسلام پرواز تهران ـ مشهد، مرتضي كنار من بود و از تمام فرصت براي صحبت استفاده كرديم ... ذهنم هنوز جواب مشخصي براي نقاط مبهم درباره رمضان پيدا نكرده بود ... و حالا هزاران نقطه گنگ ديگه توش شكل گرفته بود ... آياتي كه درباره شهدا و شهادت در قرآن اومده بود ... احاديثي كه مرتضي از قول پيامبر و اولي الامرها نقل مي كرد ... و از طرفي، تصوير تيره و سياهي كه از جهاد از قبل داشتم ... جهاد و اسلام يعني اعمال تروريستي القاعده و طالبان ... يازده سپتامبر ... بمب گذاري و كشتن افراد بي گناه ... سرم ديگه كم كم داشت گيج مي رفت ... سعي مي كردم هيچ واكنشي روي حرف هاي مرتضي نداشته باشم ... و با دید تازه اي به اسلام و حقيقت نگاه كنم ... نه براساس چيزهايي كه شنيده بودم و در موردش خونده بودم ... بعد از صحبت با اون جوان، مي تونستم تفاوت مسيرها و حتي برداشت هاي اشتباه از واقعيت رو درك كنم ... اما مبارزه سختي درونم جريان داشت ... انگار باور بعضي از افكار و حرف ها به قلبم چسبيده بود ... و حالا كه عقلم دليل بر بطلان اونها مي آورد ... چيزهاي ثابت شده درونم، با اون سر جنگ برداشته بود ... اگر چند روز پيش بود، حتما همون طور كه به دنيل پريده بودم، با مرتضي هم برخورد مي كردم ... ولي در اون لحظات، درگیری جنگ و درگیري ي دیگه ای بودم ... و چقدر سخت تر و سنگين تر ... به حدي كه گاهي گيج مي شدم ... ' الان كدوم طرف اين ميدان، منم؟ ... بايد از كدوم طرف جانبداري كنم؟ ... كدوم طرف داره درست ميگه؟ ' ... و حقيقت اينجا بود كه هر دو طرف اين ميدان جنگ، خود من بودم ... شرط هاي ثبت شده در وجودم، كه گاهي قدرت تشخيص شون رو از ادراك و حقيقت از دست مي دادم ... و باورهايي كه در من شكل گرفته بود ... و حال، حقيقتي در مقابل من قرار داشت ... كه عقلم همچنان براساس داده هاي قبلي اون رو بررسي مي كرد ... داده هاي شرطي و ثبت شده اي كه پشت چهره حقيقت مخفي مي شد ... تنها چيزي كه در اون لحظات كمكم مي كرد ... كلمات ساده اون جوان بود ... كلماتي كه خط باريكي از نور رو وسط اون همه ظلمت ترسيم كرد و رفت ... و من، انساني كه با چشم هاي تار، بايد از بين اون ظلمات، خط نور رو پيدا مي كردم ... صداي سرمهماندار در فضاي هواپيما پيچيد ... و ورود ما رو به آسمان مشهد، خير مقدم گفت ... ـ تا لحظاتي ديگر در فرودگاه هاشمي نژاد مشهد به زمين خواهيم نشست ... از اينكه ... چشم هام رو بستم و به پشتي صندلي تكيه دادم ... سعي كردم ذهنم رو از هجوم تمام افكار خالي كنم ... شايد آرامش نسبي كمكم مي كرد كمي واضح تر به همه چيز نگاه كنم ... هواپيما كه از حركت ايستاد، چشم هاي من هم باز شد ... در حالي كه هنوز تغييري در حال آشفته مغزم پيدا نشده بود ... اين بار مرتضي راننده نبود ... ۲ تا ماشين گرفتيم ... يكي براي خانواده ساندرز، و دومي براي خودمون ... در مسير رسيدن به هتل، سكوت عميقي بين ما حاكم بود ... سكوتي كه از شخصِ جستجوگري مثل من بعيد به نظر مي رسيد ... و گاهي مرتضي، زير چشمي نيم نگاهي به من مي كرد ... تا اينكه از دور گنبد زرد رنگ مشهد هم نمايان شد ... چشمم محو اون منظره و چراغاني ها، تمام افكار آشفته رو كنار زد ... نقطه رهايي و آرامش چند دقيقه اي من ... هر چه به هتل نزديك تر مي شديم ... فاصله ما تا حرم كمتر مي شد ... و دريچه چشم هاي من، بيشتر از قبل مجذوب دنياي مقابل ... مرتضي هم آرام و بي صدا، دستش رو روي سينه گذاشته بود ... و بعد از تكرار كلمات شمرده و زمزمه شده زير لب، آرام و ثانيه اي با سر ... اشاره ي تعظيم آميزي انجام داد ... به قدري با ظرافت، كه شايد فقط چشم هايي كنجكاو و تيزبين، متوجه اين حركات آرام مي شد ... اتاق ها رو تحويل گرفتيم و چمدان ها رو گذاشتيم ... از پنجره اتاق، با فاصله حرم ديده مي شد ... بقيه مي خواستن بعد از استراحت تقريبا يه ساعته، براي زيارت برن حرم ... دوست داشتم باهاشون همراه بشم و حرم مشهد رو هم از نزديك ببينم ... اما من برنامه هاي ديگه اي داشتم ... سفر من سياحتي يا زيارتي نبود ... هنوز بين من و يه زائر مسلمان، چندين مايل فاصله وجود داشت ... مرتضي كه براي همراهي ساندرزها از اتاق خارج شد ... منم رفتم سراغ نوت استيك هايي كه خريده بودم ... به اون سكوت و تنهايي احتياج داشتم ... نبايد حتي يه لحظه رو از دست مي دادم ... ادامه دارد..
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌صدوبیست‌وسه #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 زمزمه اسلام
💙 :) 🌱 : خواب یا ... ؟ مرتضي كه از در اومد تو با صحنه عجيبي مواجه شد ... تقریبا ديوار اتاق، پر شده بود از برگه هاي نوت استيك ... چيزهايي كه نوشته بودم و به چسبونده بودم ... بهم كه سلام كرد رشته افكارم پاره شد ... ـ كي برگشتي؟ ... اصلا متوجه نشدم ... ـ زمان زيادي نيست ... و نگاهش برگشت روي ديوار ... ـ اينها چيه؟ ... به ديوار بالاي تخت اشاره كردم ... ـ سمت راست ديوار ... تمام مطالبي هست كه اين مدت توي قرآن در مورد رمضان و روزه گرفتن خوندم ... و اونهايي كه تو بهم گفتي ... وسط برداشت هاي فعلي و نقاطي هست كه به ذهن خودم رسيده ... سمت چپ، سوال ها و نقاط ابهامي هست كه توي ذهنم شكل گرفته ... چند لحظه مكث كردم ... و دوباره به ديواري كه حالا همه اش با كاغذهاي يادداشت پوشيده شده بود نگاه كردم ... ـ فكر كنم نوت استيك كم ميارم ... بايد دوباره بخرم ... با حالت خاصي به كاغذها نگاه مي كرد ... برق خاصي توي چشم هاش بود ... واقعا جالبه ... تا حالا همچين چيزي نديده بودم ... ـ توي اداره وقتي روي پرونده اي كار مي كنيم خيلي از این شیوه استفاده مي كنيم ... البته نه به اين صورت ... شبيه اين مدل رو دفعه اول كه داشتم روي اسلام تحقيق مي كردم به كار گرفتم ... كمك مي كنه فكرت به خاطر پيچيدگي ذهن، بين مطالب گم نشه و همه چيز رو واضح ببيني ... مغز و ذهن به اندازه كافي، سيستم خودش پر از رمز و راز هست ... حواست نباشه حتي فكر و برداشت خودت مي تونه گولت بزنه ... با تعجب خاصي بهم نگاه مي كرد ... طوري كه نمي تونستم بفهمم پشت نگاهش چه خبره ... ـ اينهاش حرف خودم نيست از نتايج علمي تحقيقات يه گروه محقق بود در حيطه مغز و ادراك ... با دقت شروع به خوندن نوشته هاي روي ديوار كرد ... اول سمت راست ... تحقيقات و شنيده ها در مورد رمضان ... ـ مي تونم بهشون چيزي رو اضافه كنم؟ ... سرم رو بالا آوردم و بهش نگاه كردم ... ـ الان كه داشتم اينها رو مي خوندم متوجه شدم توي حرف ... و سوال و جواب ها يه سري مطلب از قلم افتاده ... يه بسته از نوت استيك ها رو در آوردم و دادم دستش ... من، دريافت هاي تا اون لحظه مغزم ... و سوال هايي كه هنوز بي جواب مونده بود رو مي نوشتم ... اون به سوال هاي روي ديوار نگاه مي كرد و مطالبي كه لازم بود اضافه بشه رو مي نوشت ... مرتضي حدود ساعت 11 خوابيد ... تمام ديروز رو همراه دنيل بود و شبش رو هم بدون لحظه اي استراحت، پا به پاي من تا صبح بيدار ... در طول روز هم يا پشت فرمان بود يا با كار ديگه اي مشغول ... غرق فكر و نوشتن بودم ... حواسم كه جمع شد ديدم بدون اينكه چيزي بهم بگه با وجود اون چراغ هاي روشن خوابيده ... چند لحظه بهش نگاه كردم و از جا بلند شدم . .. حالا ديگه نور اندك، چراغ خواب، فضا رو روشن مي كرد ... برگشتم و دوباره نشستم سر جام ... چشم هاي سرخم رو دوختم به ديوار و اون همه نوشته روش ... نوشته هايي كه درست بالاي سر تختم به ديوار چسبيده بود ... خواب يا كار؟ ... سرم رو پايين انداختم و مشغول شدم ... چهار روز اقامت در مشهد، زمان كمي بود ... و گذشته از اون، در يك چشم به هم زدن، زمان بودن ما در ايران داشت به نيمه نزديك مي شد ... ادامه دارد....
💢 پیروی مأموم از امام جماعت ⁉️ سؤال: نحوه متابعت ماموم از امام جماعت در اقوال و افعال نماز چگونه است؟ ✍️ پاسخ: 🔹 اگر مأموم، اقوال نماز را ـ غیر از تکبیرة الاحرام ـ زودتر یا دیرتر از امام جماعت بگوید، اشکال ندارد، و در بقیة اقوال، اگر می‌شنود که امام جماعت چه می‌گوید یا می‌داند که چه وقت می‌گوید، احتیاط مستحب آن است که پیش از امام نگوید ولی افعال نماز را باید با امام یا کمی دیرتر از امام به جا آورد و اگر عمداً قبل از امام جماعت یا مدتی بعد از او ـ به نحوی که متابعت از امام صدق نکند ـ انجام دهد، نمازش فرادا می‌شود. 🔸اقوال نماز: اجزایی از نماز که خوانده می‌شود مانند تکبیرة الإحرام، حمد، سوره، ذکر، تشهد و سلام. 🔹افعال نماز: کارهایی که در نماز انجام می‌‌شود مانند قیام، رکوع، سجده، نشستن بعد از سجده. 📚 پی‌نوشت: بخش استفتائات پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله خامنه‌ای 📎 📎
پنج بهترین... رسول اکرم(ص) پنج بهترین را معرفی می‌کند: بهترین پنددهنده مرگ ، بهترین ثروت تقوا ، بهترین کارها عبادت ، بهترین پناهگاه قیامت و بهترین پناه‌دهنده خدا ست. | آقامجتبی تهرانی رحمت‌الله‌علیه | 📎 📎
💎 جایزه‌ی بزرگ 🔺 روزى يكى از زنان مدينه خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام رسيد و گفت: مادرِ پيرى دارم كه در مسائل نماز، سؤالات فراوانى دارد و مرا فرستاده است تا آن مسائل شرعى را از شما بپرسم. 🌻 حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: بپرس! 🔺 آن زن، مسائل زيادى طرح كرد و براى هر يک از آن‌ها، پاسخ شنيد. در ادامه گفت و شنود، آن زن از زیادی پرسش‌های خود، خجالت كشيد و گفت: اى دختر رسول خدا!(ص) از اينکه با سؤالات زيادی که دارم، شما را به زحمت می‌اندازم، معذرت می‌خواهم! 🌻 فاطمه عليهاالسلام فرمود: باز هم بيا و هر آنچه سؤال برايت پيش می‌آيد، بپرس! آيا اگر كسى برای بردن بارِ سنگينى به بالاى بام، به کار گرفته شود و در مقابل، صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كارى براى او دشوار خواهد بود؟ 🔺 گفت: خير. 🌻 حضرت ادامه داد: من در ازاى هر مسأله‌ای كه پاسخ می‌دهم، بيش از فاصله بين زمين تا عرش، جواهر و مروارید، جایزه می‌گيرم؛ پس چنین کاری برای من سنگین نیست. 📚 بحار الأنوار، ج۲، ص۳. 📎 📎 📎 📎
27.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مشکلات افرادی که در سن بالا و سن کم ازدواج کردند. ❌باید به صورت علمی به موضوع فرزندآوری نگاه کرد. دکتر عزیزی 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تنها کشوری در دنیا هستیم که ظرف ۱۰ سال از ۶ فرزندی به ۳ فرزندی رسیده‌ایم 🔹معاون وزیر بهداشت: با این روند پیش‌ برویم ۱۰۰ سال دیگر کشوری به نام ایران وجود نخواهد داشت.
enheraf-tarashion.mp3
16.51M
🍂 دوره انحراف جنسی نوجوان و راه های پیشگیری 🔹جلسه اول(انحراف جنسی) 🌹مدرس:
441_54912927639942.mp3
8.95M
🎧 بسیار زیبا🖤 🎵 روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها)💔 🎤 ◼ 🏴 (سلام الله علیها)🖤
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 دوشنبه ☀️ ۲۱ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۹ جمادی‌الاولی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 11 نوامبر 2024 میلادی 📖حدیث امروز: ✳️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : چه خوب است که مرد گاهی خلوت کند و گناهان خود را به یاد آرد و از خدا آمرزش خواهد. 📙 نهج الفصاحه ، حدیث۱۳۹۹ اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
سلام امام زمانم✋🌸 این تار ناپیداے محبت را تو از آستان معطرت به قلبم کشیده‌اے ... تو بی‌آنکه ببینمت، اینگونه مرا بی‌قرار چهره‌ے دلربایت کرده‌اے ... تو بی‌آنکه لایق باشم، تار و پود وجودم را با یاد خودت پیوند زده‌اے ... تو چشمان بی‌نصیبم را به مسیر سبز انتظار، دوخته‌اے ... تو مرا شیفته‌‌ے خود کرده‌اے ... تو چقدر خوبی، چقدر مهربانی، چقدر عزیزے، چقدر نزدیکی ... کاش ببینمت پیش از آنکه بمیرم ...
امروز هرگز دوباره تکرار نمیشه خوشبختی منتظرته پس با یک حال خوب و یک لبخند ناب برخیز و از هر ثانیه اش لذت ببر سلام صبح بخیر روزتون پر از اتفاقات خوب ‏
🌸🍃﷽🍃🌸 #✋دین ✍یکی از واجبات فوری اداء دین و بدهکاری است که در این زمینه چند نکته را یاد آوری میکنم: 1⃣👈 اگر فردی بدهی مالی دارد و زمان اداء دینش فرا رسیده است چنانچه در اداء دین کوتاهی کند، ظلم است و مرتکب گناه شده است و به نظر برخی از مراجع از جمله امام خامنه ای در صورت تاخیر، علاوه بر اصل بدهی باید تورم آنرا نیز مدیون و بدهکار است. 2⃣👈 میتی که فوت می کند و بدهکار است، باید بدهی میت ابتدا پرداخت شود وسپس اموال او تقسیم شود لذا اگر میت مهریه همسرش را پرداخت نکرده است، باید مهریه از مال میت پرداخت شود. 3⃣👈 اگر طلبکار می داند که بدهکارش ناتوان از پرداخت بدهی است و مالی جز ضروریات زندگی مثل خانه و اثاث زندگی، برای پرداخت ندارد باید به او مهلت بدهد و حتی اگر مطالبه او به زحمت می اندازد مطالبه جایز نیست و بر بدهکار در صورت توانایی واجب است که کار مناسبی را انتخاب کند و کار کند و بدهی را پرداخت کند. 📚مشاوراحکام ومعارف 🌷 🌷رضازاده🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی بهشت می‌ وزد ؛ از کربلای تو 🫀:)))) صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻 آیا ما فرزندان‌مان را اینگونه تربیت می کنیم؟ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮ @dadhbcx ╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷قانون های حفظ کردن 🟣چه چیزی رو کی یاد بگیریم بهتر یاد میگیریم؟؟ 💠استعداد حفظ کردن در بعضی بچه ها بالاست. ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰❀•❀🌺🌤️🧕🏻❀•❀⊱━━╮ @dadhbcx ╰━━⊰❀•❀🧕🌤️🌸❀•❀⊱━━╯
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌صدوبیست‌وچهارم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 : خواب یا ... ؟
💙 :) 🌱 صدای من را مي شنوي ؟ ـ ديشب اصلا نخوابيدي؟ ... ـ نه ... حدودا دو ساعت پيش، تمام مطالبي رو كه در مورد رمضان بايد مي نوشتم تموم شد ... از جا بلند شد و كليد رو زد ... نور بدجور خورد توي چشمم و بي اختيار بستم شون ... ـ توي اين تاريكي كه چشم هات رو نابود كردي ... دیده هاي سرخم رو به زحمت باز كردم ... چشم هاي خو گرفته به تاريكي، حالا در برابر نور مي سوخت و به اشك افتاده بود ... تا لاي اونها رو باز مي كردم، دوباره خيس از اشك مي شد و پايين مي ريخت ... همون لحظات كوتاهي كه مجبور شدم به خاطر نور اونها رو نيمه باز نگهدارم ... خستگي اين 48 ساعت، هوش رو از سرم برد ... ديگه خروج مرتضي رو از دستشويي نفهميدم ... ساعت نزديك 10 صبح بود ... اولين تكاني كه به خودم دادم، دستم با ضرب به جايي خورد ... نيمه خواب و بيدار بلند شدم و نشستم ... مغزم هنوز خواب و هنگ بود ... به جاي اينكه درست بخوابم، همون طور پايين تخت ... گوله شده تا صبح خوابم برده بود ... با اون چشم هاي گيج و خمار، توي اتاق چشم چرخوندم ... مرتضي نبود ... يه يادداشت زده بود به آينه ... ـ براي زيارت رفتيم ... بعد از اون هم ... نوشته رو گذاشتم روي ميز و رفتم دوش بگيرم ... شايد اين گيجي و خواب از سرم بره ... بعد از حدود 48 ساعت بيداري ... فقط 6 ساعت خواب ... بيرون كه اومدم هنوز خستگي توي تنم بود اما ديگه كامل هشيار شده بودم ... برگشتم پاي نوشته ها ... ـ سخن خدا : روزه براي من است و من پاداش آن را مي دهم ... ـ دعاي شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب مي شود ... ـ روزه رمضان، سپر از آتش جهنم است ... ـ روزه از سربازان عقل هست و روزه خواري و نگرفتن روزه از سپاه جهل ... ـ هر كس عمدا يك روز رو روزه نگيرد ... بايد در كفاره اين كار ... يا بنده اي را آزاد كند ... يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد ... و يا شصت فقير و مسكين را اطعام كند ... ـ امام صادق: هر كس يك روز از ماه رمضان روزه خوارى كند از ايمان خارج شده است ... ـ ..... نگاهم رو از يادداشت ها گرفتم ... مي خواستم برم سمت سوال ها و برداشت هام كه ... چشمم افتاد به يه بخش ديگه ... مرتضي يه بخش هايي از سوال ها رو جدا كرده بود ... و چسبونده بود به شيشه پنجره ... جواب هايي رو از احاديث كه به ذهنش مي رسيد ... يا پاسخ هاي خودش رو توي برگه هاي جداگانه نوشته بود و كنار سوال مربوط به اون زده بود ... رفتم سمت شون ... و با دقت بهشون خيره شدم ... ـ پيامبر: هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند ... خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذيرد مگر اين كه غيبت شونده او را ببخشد ... ـ امام صادق: آنگاه كه روزه مى گيرى بايد چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه دار باشند (يعني از گناه پرهيز كني) ... ـ گناه فقط انجام ندادن عمل عبادي نيست ... گناه چند قسم داره: گناه در حق خودت ... گناه در در برابر فرمان خدا ... حق الناس يا گناه در حق ساير انسان ها ... مثلا ... ـ پيامبر: رمضان ماهي است كه ابتدايش رحمت است و ميانه اش مغفرت و پايانش آزادي از آتش جهنم .... درهاي آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مي شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهد شد .... براي لحظاتي چشمم روي سخن آخري موند ... 'خدا كه به به مردم گفته درب هاي رحمت و راه رسيدن به خدا بسته نيست ... و هر وقت توبه كننده به سمتش برگره اون رو مي پذيره ... پس منظور از درهاي آسمان چيه؟' ... و ده ها سوال ديگه ... بی اختيار، وحشت وجودم رو پر كرد ... ترسيدم اگه بيشتر از اين بخونم يا پيش برم ... همين باور و چيزهاي اندكي هم كه از اون شب در وجودم شكل گرفته رو از دست بدم ... و وحشت از اينكه هنوز پيدا نشده ... دوباره گم بشم ... توجهم رو از برگه ها گرفتم ... ناخودآگاه در مسير نگاهم، چشمم به گنبد طلايي رنگ حرم افتاد ... و نگاهم روش موند ... ـ صداي من رو مي شنوي؟ ... ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌صدوبیست‌وپنجم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 صدای من را مي شن
💙 :) 🌱 آخرین سه حديث بعد از اون جمله سوالي ... با دنيايي ترديد كه از هر سو به سمتم حمله ور شده بود ... ديگه هيچ چيز به زبانم نيومد ... با خودم گفتم اگه همه چيز حقيقت داشته باشه ... اونها بهتر از هر كسي شرا طي من رو مي دونن ... هر چند قلبم در برابر وجود خدا و حقانيت پيامبر به حقيقت ايمان رسيده ... ولي دانش و معرفت اسلامي، این ايمان و باور سه روزه ... ضعيف تر و سست تر از اون هست كه بي توجه از قدرت هاي مافوق ... توان غلبه بر باورهاي شرطي شده و ضد دين من رو داشته باشه ... و به سادگي يه تلنگر مي تونست دوباره همه چیز رو در هم بشكنه ... اونها به چالش كشيده شدن من رو مي ديدن ... و مي ديدن كه چطور خستگي ناپذير دارم براي نگهداشتن و ارتقاي اين اعتقاد اندك، تلاش مي كنم ... ساعت ها بي خوابي ... و آخرين چيزي كه خورده بودم، عصرانه ديروز هواپيما بود ... من حتي براي از دست ندادن زمان و فرصت كوتاهم، قيد شام روز قبل و صبحانه اون روز رو زده بودم ... براي رسيدن به جواب ... از همه چيز گذشته بودم ... و حالا ... اين حقيقتا نهايت سعی و قدرت من بود ... يأس و نااميدي هم حمله ور شده بود ... و فشارش روي حس سردرگمي و خستگي درونم، بيشتر از قبل سنگيني مي كرد ... چند لحظه نشستم روي تخت و زل زدم به پنجره ... دستي به سرم كشيدم ... خم شدم و آرنجم رو پايه دست هام كردم ... و براي لحظاتي گرفتم شون توي صورتم ... ـ هنوز وقت عقب نشيني نشده ... يادته قبل از اومدن فشار بدتري روت بود؟ ... فوقش برمي گردي سر خونه اول ... و از جا بلند شدم ... اين بار، از اول، با دقت بيشتري ... و اين بار، كل احاديث و جواب هايي رو كه مرتضي نوشته بود ... از نگاه قبلي ... فقط سه سخن آخر مونده بود ... ـ پيامبر: هم مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و هم منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات . ـ امام علي: روزه قلب از فكر در گناهان ، برتر از روزه شكم از طعام است . ـ حضرت فاطمه زهرا: روزه دارى كه زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نكرده روزه اش به چه كارش خواهد آمد . ناخودآگاه يه قدم رفتم عقب ... همه چيز مقابل چشم هام جواب پيدا كرد ... كل نقاط گمشده ذهنيم همين سه حديث آخر بود ... تمام جواب ها در يه قدمي من بود و شيطان تا آخرين لحظه سعي كرد چشمم رو به روي اونها ببنده ... ذهنم روشن شده بود ... مثل كوري كه ناگهان داشت عظمت دنيا رو از بالا با چشم هاش مي ديد ... هر لحظه كه مي گذشت جواب هاي بيشتري بين سرم شكل مي گرفت ... و مغزي كه بين جمجمه خشك مي شد ... داشت چيزهايي رو پردازش مي كرد كه وراي باور خودم بود ... تمام داده ها و كدهاي دريافتي اون دو روز ... با سه حديث آخر تمام شد ... و حالا مغزم مي تونست كل شون رو يكجا ببينه ... رفتم جلو و دستم رو قائم گذاشتم روي پنجره ... و دوباره محو اون احاديث شدم ... ـ روزه يعني بايد از هر چيزي كه مانع از رسيدن تو به خدا ميشه پرهيز كني ... هر چيزي كه به بعد حيواني مربوط ميشه بايد كنترل بشه و در حداقل قرار بگيره ... تا بعد سوم فرصت غلبه بر بعد مشترك حيواني وجود انسان رو پيدا كنه ... غلبه بر بعد حيواني يعني پردازشگر مغز به جاي بعد مادي و حيواني وجود انسان ميره سراغ بعد سوم ... ظرفيت و روح ... يعني در اين ماه، مسلمان ها به فرمان خدا مجبور ميشن ... يه ماه به صورت تمريني ... كارهايي رو انجام بدن ... كارهايي رو كنار بگذارن ... و كارهايي رو كنترل كنن كه در نتيجه باعث غلبه بعد سوم بر بعد حيواني و كاهش نقطه ضعف اونها در برابر شيطان ميشه ... پس از اين جهته كه ميگن شيطان در رمضان به بند كشيده ميشه ... چون راه ورودش و ارسال داده اش به انسان بسته ميشه ... و انساني كه اين مدت بعد سومش رو تقويت كرده ... اين ظرفيت رو در وجودش ايجاد كرده كه به سمت خليفه خدا شدن و تسخير عالم روح و ماده حركت كنه ... هر چقدر اين غلبه و تمرين يه ماهه قوي تر باشه ... اين تاثير در طول سال، بيشتر از قبل مي تونه پايداري خودش رو حفظ كنه ... و هر چقدر اين پايداري قوي تر و ادامه دار تر ... غلبه و قدرت يافتن بعد سوم بيشتر ... يعني ديگه اين بعد مادي و حيواني نيست كه شخصيت انسان رو كنترل مي كنه ... اين بعد سوم و قدرت فكر و اراده خود فرد هست كه زندگيش رو دست مي گيره ... به خاطر همين هم هست كه اسلام اينقدر اصرار داره افراد در طول سال هم روزه بگيرن ... چون روزه فقط نخوردن نيست ... روزه يعني ايستادن در مقابل همه موانع ... ادامه دارد...