🔴 پشت پرده #آشوب های اخیر #عراق
♦️آیا مشکوک نیست که
ایدی کوهین، فعال رسانه ای رژیم #صهیونیستی و رغد دختر #صدام
دقیقه به دقیقه در حال انتشار اخبار تظاهرات #عراق و حمایت از آن در اکانت شخصی خود در توئیتر هستند ..؟
چقدر آشوب هاشون شبیه #ایران هستش
♦️از امروز تا اربعین نفوذی های دشمن برای خبر سازی شدیدا مشغولند!
این خبرها دو مخاطب دارد :
الف) مردم ایران جهت دلسرد شدن یا ترسیدن برای حضور در اربعین
ب) مردم عراق جهت افروختن اختلافات داخلی و تهییج قومی
اما شک نکنید اینها به لطف خدا امسال هم از #سیدالشهدا سیلی سختی میخورند .. ابله ها نمیدانند ما از #داعش نترسیدیم، از تفاله های آنها دیگر هیچ..
#حب_الحسین_یجمعنا #اربعین #اسرائیل #بصیرت #امنیت #فتنه
⚠️سناریوی جعلی مبارزه با فساد🤔
🔵برخلاف تصور فعالین #انقلابی که فکر میکنند، علم مبارزه با فساد را در دست دارند و تا آخر این علم را از دست نخواهند داد ولی لازم است بدانندکه👇
✅یکی از سناریوهای مهم انتخابات 1400 مبارزه با فساد است!!
👈دست های پشت پرده #دولت روحانی به قیمت #فتنه و #آشوب هم حاضر نیست دولت 1400 را از دست بدهد❗
⚠️طبق گزارشات رسیده برخی از بخش های تصمیم ساز دولت با زور جریان اصلاحات، اسناد محرمانه وزارت فلان و فلان را در اختیار برخی خبرنگاران و فعالین سیاسی و فضای مجازی وغیره گذاشته و تاکید کرده حتی با خود زنی، چپ (تاجگردون) و راست (بذرپاش) را بزنید تا با جعل و تقلب علم مبارزه با فساد را از جریان انقلابی بگیرید😳❗
✅ درست است بسیاری از شخصیت های جریان انقلابی فسق و فسادی ندارند اما همان اندک افراد منتسب به جریان انقلاب که به #اشرافیگری و #لیبرالیسم گرایشاتی دارند میتواند نقطه شروعی باشند برای آنها❗
⚠️والبته مهم تر اینکه جریان های وابسته به غرب پیش از این نشان داده اند ابائی ازتهمت وافترا زدن به شخصیت های جریان انقلابی ندارند و برای رسیدن به #ریاست_جمهوری از هیچ کاری #امتناع نمیکنند...
👈👈#هوشیاری جریان #انقلابی میتواند سناریوهای #جعلی جریان های وابسته به غرب را #ناکام بگذارد...
ادامه دارد....
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۷ _برا من فرقی نداره! بالاخره یه ج
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۸
میدیدم از #آشوب شهر #لذت میبرد...
در انتهای کوچه ای خاکی و خلوت مقابل خانه ای رسیدیدم و #خیال_کردم به خانه پدرش آمده ایم...
که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد..
و با خونسردی توضیح داد
_امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در
شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند..
و میخواستم همچنان #محکم باشم که آهسته پرسیدم
_خب چرا نمیریم خونه خودتون؟
بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم..
که دستش را کشیدم و اعتراض کردم
_اینجا کجاس منو اوردی؟
به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم..
و من نمیتوانستم اینهمه خودسری اش را #تحمل کنم که از کوره در رفتم..
_اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه #هتل بگیر! من اینجا نمیام!
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید
_تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو #آتیش میزنن و آدم #میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟
بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم..
و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانه هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد
_نازنین! بذار کاری که صالح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!
و هنوز عاشقانه اش به آخر نرسیده، در خانه باز شد...
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد