زیارتعاشورا۩مهدیرسولی.mp3
9.37M
#زیارتعاشورا
با نوای #حاجمهدیرسولی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
••|🕊|••
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظه ای تمکین نکردند
ترحم بر منِ مسکین نکردند
سواران از سرِ نعشم گذشتند
فغان ها کردم اما بر نگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان! این چه سودا بود با من؟
رفیقان! رسم همدردی کجا رفت؟
جوانمردان! جوانمردی کجا رفت؟
مرا این پشت مگذارید بی پاک
گناهم چیست؟ پایم بود در خاک
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیرِ قبض و بسط روح بودم
درِ باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند
ـــــــــــــــــــــــ💔🕊ــــــــــ
باسلام #سالروزعملیاتکربلای۴ گرامیباد.🌹
وعدهما #امشب ساعت ۲۲:۳۰ همزمان با ساعت شروع عملیات، باقرائت #زیارتعاشورا هدیه #بشهدایعملیاتکربلای۴
ـــــــــــــــــــــ💔🕊💔ـــــــــ
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۴۵ بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۶
که دوباره دستور داد
_برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!
من میان اتاق ماندم..
و او رفت تا شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد
_امروز که رفتی تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی ها رو به نجاست بکشم! آخه #امشب وفات #جعفربن_محمدِ و رافضیها تو #حرم #مراسم دارن!
سالها بود...
نامی از 💚ائمه شیعه بر زبانم جاری نشده..
و #دست_خودم_نبود که وقتی نام امام صادق(ع) را از زبان این #وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت...
انگار هنوز #زینب_مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد..
که پایم برای #بی_حرمت_کردن حرم لرزید..
و باید از 🔥جهنم ابوجعده فرار میکردم..
که ناچار از اتاق خارج شدم...
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد..
و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند...
با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه #فرصت فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد...
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَه لَه میزد جانم را به گلویم رسانده..
و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد حرم مثل ماه پیدا شد..
و نفهمیدم با دلم چه کرد..
که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
بسمه خیال میکرد..
هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی
کرده که مدام از #اجرجهاد میگفت...
و دیگر به نزدیکی
حرم رسیده بودیم..
که با کلامش جانم را گرفت
_میخوام
امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم
تو و هر کاری گفتم انجام میدی!
گنبد روشن حرم در تاریکی چشمانم میدرخشید
و از زیر روبنده...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد