eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
771 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
336 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
💢💢 ۱. : 💯، محکم‌ترین وسیله‌ای است که زن می‌تواند به کمک آن، کند. پوشش زن، قدرت مرد را در سودجویی می‌سازد. ⛔️ حجاب، پیشگیری از هایی است که از سوی مردان دنبال می‌شود.(۱) 👈و به طور طبیعی، حجاب زن برای مردان نیز موجب می‌شود. ✅برای این که محیط، و باشد و زن بتواند کار خود را در انجام دهد و مرد هم بتواند مسئولیت‌های خود را به خوبی انجام دهد، اسلام حجاب را معین کرده است.👌(۲) 💠 می‌فرماید: استفاده زنان از پوشش‌هایی که بر سر می‌کردند دو جور بوده است: یکی صرفا جنبه تشریفاتی داشته است؛ همانگونه که در عصر حاضر بعضی از بانوان چادری را می‌بینیم که چادر داشتن آن‌ها صرفا جنبه تشریفاتی دارد و وضع چادر سر کردنشان نشان می‌دهد، اهل پرهیز از معاشرت با نیستند. نوع دیگر پوشش؛ و است و "در هر شرایطی" پوشش کامل دارد و از پوشش خود مراقبت می‌کند. خود به خود این نوع پوشش دورباش ایجاد می‌کند و ناپاک‌دلان را مأیوس می‌سازد.(۳) 🔻"جودیت میل" خبرنگار روزنامه "نیویورک تایمز" طی مقاله‌ای با عنوان؛ ”زنان در آغوش اسلام، امنیتی تازه می‌یابند“ می‌نویسد: «پوشش حجاب برای زن این امکان را فراهم ساخته که در شهر‌های شلوغ بتواند به راحتی کند و از مردان در امان بماند. این لباس یک پیام غیرقابل تردید به اطرافیان می‌فرستد و می‌گوید: این زن است، به او کار نداشته باشید. و به وی اجازه می‌دهد بدون این که مورد قرار گیرد در اتوبوس‌های شلوغ شهر سوار شود»(۴) ♻️"جولیانو آماتو" وزیر کشور ایتالیا، در مراسمی که با عنوان؛ ”زن و جامعه“ برگزار شده بود، حجاب را یک محافظت کننده برای زنان خواند.(۵) 📚 ۱. یادداشت‌های استاد مطهری، ج۳، ص۱۸۷ ۲. زن ریحانه آفرینش، ص۷۸، نشر نوای قلم ۳. مسأله حجاب، ص۱۶۳ ۴. روزنامه رسالت، ۷۳/۴/۲، ش۲۲۴۲۰ ۵. هفته‌نامه پرتو، ش۳۸۸ @dadhbcx
🔴 💠 با همسرم آیه‌ ی هفتم‌ سوره ابراهیم علیه‌السّلام را می‌خواندیم : «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِى لَشَدِيدٌ»(و به یادآورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام کرد اگر شکرگزارى کنيد، نعمتم را بر شما می‌افزایم و اگر ناسپاسى کنيد، مجازاتم شديد است!) 💠 به گفتم پس اگر بخواهم کاری کنم که خوبیهای شما بیشتر شود باید از خدا بابت نعمتهایی که از طریق شما به من داده تشکّر کنم و اگر بخواهم با نق زدن و توقّعات زیاد، کنم طبق فرمایش قرآن وضعیت زندگیمان عذاب‌آور خواهد شد. 💠 با هم قرار گذاشتیم چند دقیقه به نوبت این فرمول را کنیم: خدایا شکر که همسرم است! خدایا ممنونتم که همسرم مودّب است! الحمدلله که همسرم است و درگیر بیماری نیست! خدایا شکرت که همسرم بچه‌ها را خوب تربیت می‌کند! الحمدلله که همسرم آبروی مرا می‌کند! خدایا سپاس که همسرم بیکار نیست! خدایا ممنونتم که توان جسمی به همسرم دادی تا برای همسر و فرزندانش کند! خدایا شکر که پاهای سالم به همسرم دادی تا برای خرید و امور خانه بتواند رفت و آمد کند! الحمدلله که به من دادی تا از دیدن همسرم لذّت ببرم! الهی شکر که راهنمایی‌ام کردی تا به نعمتهایی که از طریق همسرم به من عطا کردی توجّه کنم! خدایا... 💠 اقرار می‌کنم بعد چند دقیقه، دلم چنان و رقیق شد که اشک شوق، اشک خجالت از خدا بر گونه‌هایم سرازیر گشت و لذّت با خدا را چشیدم. 💠 فقط پنج دقیقه در روز این فرمول زیبا را کنید!
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۲۵ با گریه نگاهش میکردم بلکه خبری ا
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۲۶ و مردها حواسشان بود زمین نخوریم تا بالاخره به پاگرد مقابل در رسیدیم... ظاهراً هدف گیری مصطفی کار خودش را کرده بود.. که صدای تیراندازی تمام شد،.. ابوالفضل همچنان با اسلحه به هر سمت میچرخید تا کسی شکارمان نکند.. و با همین وحشت از در خارج شدیم.چند نفر از رزمندگان مقاومت مردمی طول خیابان را پوشش میدادند.. تا بالاخره به خانه رسیدیم... و ابوالفضل به دنبال مصطفی برگشت. یک ساعت با همان لباس سفید گوشه اتاقی که از قبل برای زندگی جدیدم چیده بودم، گریه میکردم.. و مادرش با آیه آیه قرآن دلداری ام میداد که هر دو با هم از در وارد شدند... مثل رؤیا بود که از این معرکه و ولی برگشتند.. و همان رفتنشان طوری جانم را گرفته بود که دیگر خنده به لب هایم نمیآمد.. و اشک چشمم تمام نمیشد... 🕊ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که میلنگید و همانجا پای در روی زمین نشست،.. 🌸اما مصطفی قلبش برای اشکهایم گرفته بود که تنها وارد اتاق شد،.. در را پشت سرش بست.. و بی هیچ حرفی مقابل پایم روی زمین نشست. برای اولین بار هر دو دستم را گرفت.. و انگار عطش عشقش فروکش نمیکرد.. که با نرمی نگاهش چشمانم را نوازش میکرد.. و باز حریف ترس ریخته در جانم نمیشد.. که سرش را کج کرد و آهسته پرسید _چیکار کنم دیگه گریه نکنی؟ به چشمانش نگاه میکردم و میترسیدم این چشمها از دستم برود.. که با هر پلک اشکم بیشتر میچکید.. و او دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که غمزده خندید و نازم را کشید _هر کاری بگی میکنم، فقط یه بار بخند! لحنش شبیه... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد