eitaa logo
کانال سنگر عفاف وتربیت
798 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.9هزار ویدیو
332 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال عصر ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️کلیپ 💢 کار تشکیلاتی برای ظهور #قسمت‌اول 👤 #علیرضا‌پورمسعود
💙 :) 🌱 شعاع نور✨ همیشه همینطوره ... از یه جايے به بعد مےبرے ... و من ... خیلے وقت بود بريده بودم ... صداش توے گوشم مےپیچید ... گنگ و مبهم ... و هر چي واضح تر میشد بيشتر اعصابم رو بهم می‌ریخت... هے توم... با توام توم ... توماس..! چشمات رو باز كن ديگه ... عصبے شده بودم ... دیگه داشت با تمام وجود روے مغزم راه مےرفت ... اونم با كفش هاے میخ دار ... اما قدرت تكان دادن دستم یا باز كردن دهنم رو هم نداشتم ... به زحمت تكانے به خودم دادم شاید دست از سرم برداره اما فايده نداشت ... حالا ديگه داشت با لگد مےزد به تخت ... به زحمت لاي چشمم رو باز كردم ... اولین شعاع نور، بدجور چشمم رو سوزوند ... لعنتے هیچ جور بیخیال من نمےشد ... به زور دوباره لاشون رو باز كردم ... تصویر مات چهره اوبران در برابرم نقش بست ... بلند شدم و نشستم .... سرم داشت مےترکید ... انگار داشتن توش، سرب داغ مےرختن ... به اطراف نگاه كردم ... - من اينجا چه غلطي مےكنم؟ هنوز مغزم كار نمےكرد ... با تمسخر بهم نيشخند زد ... - تو اینجا چه غلطے مےكنے؟ ... همون غلطے رو كه نباید بكنے ... تا كےمےخواے اینطورے زندگے كنے؟ ... مےدونے دیروز ... صداش مثل چنگك روی شیارهاے مغزم كشيده مےشد ... معده ام بدجور داشت بهم مےپیچید ... دیگه نتونستم خودم رو كنترل كنم ... - لعنت به تو توماس ... سلول رو به گند كشیدی ... من احمق رو باش كه واست قهوه آورده بودم ... - برو گمشو لیوید ... دست از سرم بردار ... چند قدم رفت عقب ... نگاش نميكردم اما سنگینی نگاهش رو حس مےكردم ... اومدم بلند بشم كه روي استفراغ خودم سر خوردم و محكم وسط سلول پخش زمین شدم ... دستم رو گرفتم به صندلے و خودم رو كشيدم بالا ... نمےدونم چرا توے آشغال رو اخراج نميكنن؟ ... سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه كردم ... انزجار خاصے توے چشم هاش موج ميزد ... هي - پرونده جدیدی داریم ... زودتر خودت رو تمیز كن قبل از اينكه سروان توے این كثافت ببینتت ... قهوه رو گذاشت كنارم و رفت بيرون ... و من هنوز گیج بودم... اونجا ... توے سلول چه غلطے مےكردم..                  ادامه دارد....
(ع) 🌿﷽🌿 ماجرای روز عید غدیر غدیر اکمال دین و اتمام نعمت غدیر اساس دین اسلام و ثمره نبوت پیامبر(ص) است. نام غدیر تعیین کننده صراط مستقیم تا آخرین روز دنیاست،‌ و خطابه غدیر زنده‌ترین سند آن نتیجه‌اش، ولایت امیرالمومنین (ع) است. در طول تاریخ بعثت پیامبر اسلام تنها حکم غدیر است که با مقدماتی خاص دور مکانی خاص و در بین اجتماعی عظیم مطرح شده است، زیرا احکام الهی دیگر یا در مسجد پیامبر(ص) و یا در خانه آن حضرت برای عده‌ای گفته می‌شد و بعد خبر به همه می‌رسید. از این رو ما می‌توانیم به متمایز بودن مسئله غدیر پی ببریم. (ع)
202030_763225378.mp3
10.03M
کتاب صوتی " " نگاهی نو به حماسه عاشورا اثر مهدی خدامیان آرانی بصورت گزیده و با صدای
💙 :) 🌱 شعاع نور✨ همیشه همینطوره ... از یه جايے به بعد مےبرے ... و من ... خیلے وقت بود بريده بودم ... صداش توے گوشم مےپیچید ... گنگ و مبهم ... و هر چي واضح تر میشد بيشتر اعصابم رو بهم می‌ریخت... هے توم... با توام توم ... توماس..! چشمات رو باز كن ديگه ... عصبے شده بودم ... دیگه داشت با تمام وجود روے مغزم راه مےرفت ... اونم با كفش هاے میخ دار ... اما قدرت تكان دادن دستم یا باز كردن دهنم رو هم نداشتم ... به زحمت تكانے به خودم دادم شاید دست از سرم برداره اما فايده نداشت ... حالا ديگه داشت با لگد مےزد به تخت ... به زحمت لاي چشمم رو باز كردم ... اولین شعاع نور، بدجور چشمم رو سوزوند ... لعنتے هیچ جور بیخیال من نمےشد ... به زور دوباره لاشون رو باز كردم ... تصویر مات چهره اوبران در برابرم نقش بست ... بلند شدم و نشستم .... سرم داشت مےترکید ... انگار داشتن توش، سرب داغ مےرختن ... به اطراف نگاه كردم ... - من اينجا چه غلطي مےكنم؟ هنوز مغزم كار نمےكرد ... با تمسخر بهم نيشخند زد ... - تو اینجا چه غلطے مےكنے؟ ... همون غلطے رو كه نباید بكنے ... تا كےمےخواے اینطورے زندگے كنے؟ ... مےدونے دیروز ... صداش مثل چنگك روی شیارهاے مغزم كشيده مےشد ... معده ام بدجور داشت بهم مےپیچید ... دیگه نتونستم خودم رو كنترل كنم ... - لعنت به تو توماس ... سلول رو به گند كشیدی ... من احمق رو باش كه واست قهوه آورده بودم ... - برو گمشو لیوید ... دست از سرم بردار ... چند قدم رفت عقب ... نگاش نميكردم اما سنگینی نگاهش رو حس مےكردم ... اومدم بلند بشم كه روي استفراغ خودم سر خوردم و محكم وسط سلول پخش زمین شدم ... دستم رو گرفتم به صندلے و خودم رو كشيدم بالا ... نمےدونم چرا توے آشغال رو اخراج نميكنن؟ ... سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه كردم ... انزجار خاصے توے چشم هاش موج ميزد ... هي - پرونده جدیدی داریم ... زودتر خودت رو تمیز كن قبل از اينكه سروان توے این كثافت ببینتت ... قهوه رو گذاشت كنارم و رفت بيرون ... و من هنوز گیج بودم... اونجا ... توے سلول چه غلطے مےكردم..