eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
771 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
336 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
#مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌بیست‌وچهارم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 ضامن دار نظامے دو
💙 :) 🌱 ساندرز مادر دنيل ساندرز توے بيمارستان بسترے بود ... واسہ همين نمےتونست براے صحبت با ما بہ اداره پليس بياد ... دنبالش مےگشتيم ڪہ پرستار با دست بہ ما نشونش داد ... چهره جوان و غمگينے داشت ... و مهمتر از همہ ايستاده بود و داشت با دست چپش، برگہ‌هاے ترخيص رو پر مےڪرد ... با روے گشاده با ما دست داد ... هر چند اندوه رو مےشد در عمق چشم هاش ديد ... اندوهے ڪہ عميق تر از خبر مرگ يڪ شاگرد براے استادش بود ... انگار دوست عزيزے رو از دست داده بود ... هيچ ڪلام ناخوشايندے در مورد ڪريس از دهانش خارج نمےشد ... هر چند، بيشتر اوقات حتے افرادے ڪہ مرتڪب قتل شده بودن ... در وصف و رثاے مقتول حرف مےزدن تا ڪسے متوجہ انگيزه شون براے قتل نشہ ... اما غير از چپ دست بودنش ... دليل ديگہ‌اے هم براے اثبات بےگناهيش داشت... در ساعت وقوع قتل ... توے بيمارستان بالاے سر مادرش بود ... از صحبت با آقاے ساندرز هم چيز قابل توجهے نصيب ما نشد ... جز اينڪہ ڪريس ... توے آخرين شب زندگيش ... براے ديدن دبير رياضيش بہ بيمارستان اومده بود ... - يہ نوجوان ... شب براے ديدن شما اومده ... و بدون اينڪہ چيز خاصے بگہ رفتہ؟ ... خيلے عجيب بود ... با همہ وجود مےخواستم بگم اعتراف ڪن ... اعتراف ڪن ڪہ پخش مواد دبيرستان زير نظر توئہ ... چہ جايے بهتر از اينجا براے اینڪہ مواد رو جا بہ جا ڪنے ... جايے ڪہ بہ اسم مادرت اومدے و بہ خوبے مےتونے ازش براے پوشش ڪارت، استفاده ڪنے ... خيلے آروم مڪث ڪرد ... - ڪريس خيلے آشفتہ بود ... چند بار اومد حرف بزنہ اما يہ فڪرے يا چيزے مانع از حرف زدنش مےشد ... سعے ڪردم آرومش ڪنم ... اما فايده نداشت ... بہ حدے بهم ريختہ بود ڪہ موبايلش رو هم جا گذاشت ... رفت سمت ڪيفش و موبايل ڪريس رو در آورد ... موبایلے رو ڪہ فڪر مےڪردم حتما دست قاتلہ ... - بعد از اينڪہ متوجہ شدم با منزل شون تماس گرفتم و بہ پدرش گفتم ... قرار شد بعد از ظهر بياد و گوشيش رو ببره ... وقتے ازش خبرے نشد دوباره با خونہ شون تماس گرفتم ڪہ ... و بغض راه گلوش رو بست ... ادامه دارد....
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
#مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌بیست‌وچهارم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 ضامن دار نظامے دو
💙 :) 🌱 ساندرز مادر دنيل ساندرز توے بيمارستان بسترے بود ... واسہ همين نمےتونست براے صحبت با ما بہ اداره پليس بياد ... دنبالش مےگشتيم ڪہ پرستار با دست بہ ما نشونش داد ... چهره جوان و غمگينے داشت ... و مهمتر از همہ ايستاده بود و داشت با دست چپش، برگہ‌هاے ترخيص رو پر مےڪرد ... با روے گشاده با ما دست داد ... هر چند اندوه رو مےشد در عمق چشم هاش ديد ... اندوهے ڪہ عميق تر از خبر مرگ يڪ شاگرد براے استادش بود ... انگار دوست عزيزے رو از دست داده بود ... هيچ ڪلام ناخوشايندے در مورد ڪريس از دهانش خارج نمےشد ... هر چند، بيشتر اوقات حتے افرادے ڪہ مرتڪب قتل شده بودن ... در وصف و رثاے مقتول حرف مےزدن تا ڪسے متوجہ انگيزه شون براے قتل نشہ ... اما غير از چپ دست بودنش ... دليل ديگہ‌اے هم براے اثبات بےگناهيش داشت... در ساعت وقوع قتل ... توے بيمارستان بالاے سر مادرش بود ... از صحبت با آقاے ساندرز هم چيز قابل توجهے نصيب ما نشد ... جز اينڪہ ڪريس ... توے آخرين شب زندگيش ... براے ديدن دبير رياضيش بہ بيمارستان اومده بود ... - يہ نوجوان ... شب براے ديدن شما اومده ... و بدون اينڪہ چيز خاصے بگہ رفتہ؟ ... خيلے عجيب بود ... با همہ وجود مےخواستم بگم اعتراف ڪن ... اعتراف ڪن ڪہ پخش مواد دبيرستان زير نظر توئہ ... چہ جايے بهتر از اينجا براے اینڪہ مواد رو جا بہ جا ڪنے ... جايے ڪہ بہ اسم مادرت اومدے و بہ خوبے مےتونے ازش براے پوشش ڪارت، استفاده ڪنے ... خيلے آروم مڪث ڪرد ... - ڪريس خيلے آشفتہ بود ... چند بار اومد حرف بزنہ اما يہ فڪرے يا چيزے مانع از حرف زدنش مےشد ... سعے ڪردم آرومش ڪنم ... اما فايده نداشت ... بہ حدے بهم ريختہ بود ڪہ موبايلش رو هم جا گذاشت ... رفت سمت ڪيفش و موبايل ڪريس رو در آورد ... موبایلے رو ڪہ فڪر مےڪردم حتما دست قاتلہ ... - بعد از اينڪہ متوجہ شدم با منزل شون تماس گرفتم و بہ پدرش گفتم ... قرار شد بعد از ظهر بياد و گوشيش رو ببره ... وقتے ازش خبرے نشد دوباره با خونہ شون تماس گرفتم ڪہ ... و بغض راه گلوش رو بست ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج»