🏴🏳🏴🏳
#نقش_زنان در #رچوز_عاشورا
از چند منظر میتوان مورد بررسى قرار داد:
1 - #پشتيبانى و #حمايت از امام حسين ( عليه السلام)
🌺 #زنان_كاروان_حسينى، با بينشى ژرف، به #حمايت از #امام_حسين
( عليه السلام) پرداختند .
✅ آنان چه #قبل از شروع قيام و چه #بعد از آن، #حاميانى_استوار و #فداكار براى مولايشان بودند
و اين را با #ترغيب_مردانشان به #مبارزه، با #خطابه_هاى_شورانگيز و ... به اثبات رسانیدند.
#سنگر_عفاف_وتربیت
@dadhbcx
🏴🏳🏴🏳
#نقش_زنان_در_قيام_عاشورا
2. #تشویق و #ترغیب_رزمندگان به مبارزه در #روز_عاشورا،
⭕️آن گاه كه جنگى نابرابر ميان سپاه دشمن
و امام حسين ( عليه السلام) و يارانش در حال وقوع بود، #زنان_دلير_و_پاكباز
با آگاهى از نتيجه ظاهرى جنگ،
مردان خويش را به مبارزه عليه نابخردان و نامردمان #ترغيب_نمودند .
آنان به چنان درجه اى از اعتقاد رسيده بودند كه در برابر خدا، تسليم محض بودند .
اگر كمى دقت نماييم، میبينيم كه آنان میتوانستند دنيا را بر #آخرت و #عقايد_خويش ترجيح داده و با اصرار از همسران خود بخواهند كه از معركه بگريزند .
اما نه تنها اين كار را نكردند،
بلكه #مشوق_مردانشان براى #مبارزه و #حفظ_اسلام بودند .
#سنگر_عفاف_وتربیت
@dadhbcx
🔷️ادامه مبارزه پرقدرت و قانونی با فساد☝️
📌رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند:
👈#مبارزه با #فساد که در این دوره به #اوج خود رسیده است باید #بدون_اغماض و بر اساس #حق و #عدل و #قانون و همچنین #بدون_تعدی و #ظلم به افراد #بیگناه با #قدرت ادامه یابد...
💢مشروح سخنان #رهبر_معظم_انقلاب را در این آدرس دنبال کنید👇
https://www.irinn.ir/fa/news/797107/
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
✍ #رهبر_معظم_انقلاب :
🌴امام #جواد علیه السلام الگوی #حرکت ملت #ایران بود.
ایشان مظهر #مبارزه با #باطل بود، او #کوششگر برای #حکومت_الله بود.
او برای #خدا و #قرآن مبارزه میکرد، او از #قدرتها نمی ترسید، او درحقیقت امام و #الگو و #پیشاهنگ این حرکتی بود که امروز #ملت_ایران همگی دست به دست آن را #تعقیب میکند...
─┅═༅𖣔🖤𖣔༅═┅─
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬#کلیپ_تصویری
جهت #بصیرت افزایی #خواص
🔴#امام_خامنه_ای_مدظله_العالی
🔷️امام #باقر علیه السلام در دو جبهه مبارزه کردند، اول درجبهه ی فکر واندیشه اسلامی و تبیین قرآن واسلام راستین ، ثانیا در جبهه درگیری وبرخورد سیاسی
✅ مبارزه #فرهنگی فقط نشستن از #احکام اسلام چیزهایی رو بیان کردن، بدون یک جهت گیری #انقلابی و مبارزاتی نیست❗این #مبارزه نیست...
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌قسمت ۶
او با لبخندی فاتحانه خبر داد...
_مبارزه یعنی این! اگه میخوای #مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!
با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه اش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم..
و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و عاشقانه تمنا کرد
_من میخوام برگردم #سوریه...
یک
لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم
_پس من چی..؟؟
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می شد
_قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!
کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه ای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم
_هنوز که درسمون تموم نشده!
و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید..
_مردم دارن دسته دسته کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟
به هوای 🔥عشق سعد🔥 از #همه بریده بودم و او هم میخواست #تنهایم بگذارد...
که به دست و پا زدن افتادم..
_چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟
نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید
_نازنین! ایندفعه فقط #شعار و #تجمع و #شیشه_شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟
دلم میلرزید..
و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند..
که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و #محکم حرف زدم..
_برا من فرقی نداره! بالاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی....
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۵
و حالا مرا #اسیر این خانه کرده و به درماندگی ام میخندید...
دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد..
و نمیفهمید چه زجری میکشم که با خنده خبر داد
_به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!
و ولخرجی های ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم میزد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی میکرد
_البته این ویلا که مهم نیس! تو دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!
#ردّخون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا میدیدم 🌸خون مصطفی🌸 هم به آستینش ریخته..
و او روی همین خونها میخواست سهم مبارزه اش را به چنگ آورد..
که حالم از این #مبارزه و #انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را صادقانه نشانم داد
_فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی میرسیم!
دیگر رمق از قدم هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سست تر میشد..
و او میدید نگاهم دزدانه به طرف در میدود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد.
از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده..
که با دست دیگرش شانه ام را گرفت تا زمین نخورم...
بدنم را به سمت ساختمان میکشید و حتی
دیدن این حال خرابم رؤیای فتح سوریه را از یادش نمی برد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید
_البته ولید اینجا رو فقط به خاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده دمشق درعا مسلط میشیم،.....
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد