#قسمت_پنجم_داستان
اذنورود،پاداش ادب
بعد از اذندخول همه توی حال خودشان بودند و ساکت.
چشممان به گنبد بود.
صفا می کردیم حواس همهمان پرت شد وقتی سر و صدا یکی را شنیدیم که روبروی گنبد با موبایل صحبت میکرد صدایش خیلی بلند بود.
حسابی خورد توی ذوقمان بابا موبایل خودش را درآوردوخاموش کرد.
[▪اینجا به ادب دهند پاداش▪]