با عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن عید بزرگ مبعث، قطعه شعر زیر به همین مناسبت (برگرفته از دیوان دست نویس شماره ۱ مرحوم شاعر) به حضور تقدیم می گردد:
درِ میخانه گشودند و سَری پیدا شد
ساقیِ لاله رخ و سیمبَری پیدا شد
تا غم و دردِ همه چاره کند از باده
هاتفِ خوش سخن و خوش خبری پیدا شد
گفت از یاریِ اقبال و وفاداریِ صبر
بر نجاتِ بنی آدم، ظفری پیدا شد
گفت پیغمبرِ حق، احمدِ مُرسَل آمد
باز در باغِ رسالت ثمری پیدا شد
احمد از امر خدا کرده رسالت آغاز
رهبرِ مقتدر و باهنری پیدا شد
آنکه مانند خلیلی شکَنَد بت ها را
تا از آنها نگذارد اثری پیدا شد
آنکه در عالمِ پر فتنه و آشوب و خطر
می کند از همه دفعِ خطری پیدا شد
دختران را نکُشند اهل جهان چون آن که
مهربان تر بوَد از هر پدری پیدا شد
آنکه آزاد کند اهلِ جهان را از بند
تا گشاید گره و قفل و دری پیدا شد
آنکه رانَد ز جهان رسمِ جفا و بیداد
آنکه مرسوم کند دادگری پیدا شد
آنکه از دولتِ او فقر گریزد ز جهان
از بشر دور شَوَد همچو پری پیدا شد
آنکه با فکر و علوم، دولت و شادی سازد
یارِ هر عالِم و صاحب نظری پیدا شد
آنکه با جهل کند جنگ به دین و دانش
بهرِ احیای علومِ بشری پیدا شد
آنکه بر جنّی و انسی ز درونِ افلاک
هر دَم آرَد خبرِ تازه تری پیدا شد
دیو بگریخت که همسنگِ سلیمان دیدش
گفت ای وای عجب پر جگری پیدا شد
آنکه چون سیم و زَر و لعل به ایتام دهد
چشمِ ایتام نریزد گُهری پیدا شد
"داعیا" رویِ محمد شبِ ما روشن کرد
چون که از مهرِ جمالش سحری پیدا شد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزل عاشقانه ای با موضوع میلاد آقا امام حسین (ع)، (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱ مرحوم شاعر، با درج تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۰):
ما عاشق و دیوانه ی رخسار حسینیم
بیمار از آن نرگسِ بیمارِ حسینیم
داریم به کف، نقدِ روان و ز سرِ شوق
بازار به بازار، خریدارِ حسینیم
ما روزِ قیامت، مه و خورشید نجوییم
چون در طلبِ تابشِ رخسارِ حسینیم
با جنّت و با حور و گُلَش، کار نداریم
چون از دل و جان، طالبِ دیدارِ حسینیم
ما را نبوَد خوف، ز گرمای قیامت
شاد از کَرَم و سایه ی دیوارِ حسینیم
گفتیم چو اوصافِ حسین و پدرِ او
اغیار نوشتند که ما یارِ حسینیم
یارب بِرَهان از دلِ دوزخ، تنِ ما را
خاریم ولی رُسته ز گلزارِ حسینیم
"داعی" نَبَرَد بادِ فنا خاکِ من و تو
زیرا من و تو خادمِ دربارِ حسینیم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم قطعه شعری با موضوع میلاد آقا امام زمان (عج)، (برگرفته از دیوان دستنویس شماره یک مرحوم شاعر):
چون ز الطافِ خدا نیمه ی شعبان آمد
جانِ جانان به تنِ عالمِ امکان آمد
صد شبِ قدر، ز چشمانِ عزیزان، خون رفت
تا مبارک سحرِ نیمه ی شعبان آمد
فرش بر عرش کند ناز که بر معماریش
آخرین حجت حق مایه ی ایمان آمد
تا شوَد شاد و ز دیدارِ جمالش خندان
هر نبی و وصی از روضه ی رضوان آمد
به تماشای گلِ عارضِ او چون بلبل
هر نبی نیز چو داوودِ خوش الحان آمد
خواند داوود به شکرانه بسی حمد و سرود
تا دهد دادِ سخن حضرتِ لقمان آمد
تا که تبریک بگوید به نبی و به علی
جبرئیل از طرفِ خالقِ سبحان آمد
شکر لِلّه که بر مردمِ مومن عیدی
که بوَد خوبتر از نوروز و قربان آمد
کافر انسی و جنی جگرش می لرزد
آن که دارد چو علی تیغِ سر افشان آمد
چشمِ ابلیس به بدبختیِ خود گرید چون
رهبری نیز قویتر ز سلیمان آمد
روزِ کفار سیه تر شده از شب زیرا
رهبرِ امتِ خوشبختِ مسلمان آمد
بس به شکرانه، حسن، گنج و سعادت بخشید
فقر و غم رفته و شادیِ فراوان آمد
تا که تبریک بگویند به نرگس ز بهشت
هاجر و فاطمه و مریمِ عمران آمد
ایها الناس بشارت که ز الطاف خدا
آنکه هر درد کند چاره و درمان آمد
آنکه از دین و علوم معجزه چون ابراهیم
دارد و سود دهد بیشتر از آن آمد
" داعیا" بخت و سعادت به خلایق رو کرد
که شهِ هر دو جهان، چون گلِ خندان آمد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزلی با موضوع " اهمیت و تاثیر دعا"، (برگرفته از دیوان دست نویس شماره یک مرحوم دائی):
هر که سرمایه از دعا دارد
بختِ بیدار و ره گشا دارد
نیست محتاجِ دیگران هرگز
یاری از رحمتِ خدا دارد
از دعا جان و دل شود روشن
آدمی از دعا صفا دارد
هر که اهلِ دعاست پیروز است
چون که میراثِ انبیا دارد
هر که اهلِ دعاست، گمرَه نیست
پای در راهِ اوصیا دارد
از دعا رنج گردد آبستن
گنج زاید که بس بها دارد
بر دعا می روند سوی حرم
چون دعا لطفِ جانفزا دارد
بی ستون نیست عالمِ هستی
اُستُنِ محکم از دعا دارد
با دعا می شود مداوا کرد
هر کسی دردِ بی دوا دارد
از دعا خضر باشد و عیسی
نفسَش از دعا شفا دارد
هر که مِی نوشد از سبوی دعا
مِیِ کوثر همین سرا دارد
پر بها، گنجِ باقیِ سخن است
کز دعا ارزشِ طلا دارد
از شرابِ دعا، نشاط و صفا
هر شهنشاه و هر گدا دارد
روشن است از دعا دلِ عارف
حُسنِ جامِ جهان نما دارد
از دعا بوده قدرتِ موسی
کَز درختِ دعا عصا دارد
دستِ افتادگان، دعا گیرد
چون دعا دستی از خدا دارد
چون که ما دولتِ دعا داریم
یار چشم کَرَم به ما دارد
هر کسی "داعی" از دعا شاد است
در دلش راه، غم کجا دارد؟
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم شعری با موضوع " دعا برای فرج"، (برگرفته از دیوان دست نویس شماره یک مرحوم دائی):
خدایا به چشمانِ گریان قسم
خدایا به جان های نالان قسم
به چشمانِ گریانِ شخص اسیر
به لبخندِ مستانِ خُمِّ غدیر
به شب زنده دارانِ رنجور و پیر
به صبرِ فقیرِ قناعت پذیر
به مسکینِ بیچاره و بی پناه
به غربت گرفتار و گم کرده راه
به سوزِ گنه کرده ی عذرخواه
که می آوَرَد پیشِ تو اشک و آه
به چشمانِ دُر بارِ توبه گران
به دینِ ثمربخشِ پیغمبران
به مهر و فداکاریِ مادران
به رخشنده مهر و مه و اختران
به فجر آفرین، در شبِ مرد و زن
ز مهرِ رخِ حجت بن الحسن
از آن رخ که نورش بود شب شکن
ز نورش سحر کن شب خلق و من
بر افکن از آن چهرِ فرّخ نقاب
که مجلس فروزد رخِ آن جناب
که از داد، سازد جهانِ خراب
که کوثر کند هر کویر و سراب
که طوفان نکوبد به ما سلسله
نزاید زمین روز و شب زلزله
جهان است امروز چون تار و تنگ
به هر سو بوَد آفت و فقر و جنگ
ببارد شب و روز، تیرِ خدنگ
زخونِ بشر شد زمین، لعل رنگ
مدد کن خدایا که آن پاکزاد
بیاید به رخساره چون بامداد
جهان را بیاراید از عدل و داد
که شادی کنند اهل دنیا زیاد
که آباد سازد تمام جهان
شود این جهان چون رخ مهوشان
شوند اهل دنیا به هم مهربان
نباشد جفا در زمین و زمان
کجا می کند عمر "داعی" وفا
که بیند رخِ فخرِ اهل صفا؟!
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم شعری به مناسبت میلاد آقا امام زمان (عج)، برگرفته از دیوان دستنویس سوم مرحوم دایی:
فروغ حکمت یزدان شد آشکار امروز
کرم نمود به مخلوق کردگار امروز
چو رفت شام فراق و دمید صبح وصال
نصیب منتظران است افتخار امروز
غم از دل همه کس رفت و جا به شادی داد
گرفت دست دل خسته زلف یار امروز
طلوع نیمه شعبان صفا به عالم داد
که بخت آمد و رخشید مهر وار امروز
خدای داد به نرگس گلی که از رویش
جهان جوان شد و آورد نوبهار امروز
مسیح وار سخن گفت روز میلادش
نمود حکمت لقمان و هفت و چار امروز
بود چو وارث هر یک ز انبیا دارد
علوم هر نبی و هست کاردار امروز
چنان ز آمدن او پیمبران شادند
که در بهشتِ عزیزند شادخور امروز
به خانه حسن بن علی فرود آمد
هر آن فرشته و دریافت اذن بار امروز
به شوق دیدن نوباوه ی حسین و حسن
که از نبی و علی هست یادگار امروز
شکفته تر ز بهارند مریم و زهرا
که باغ بخت حسن داد برگ و بار امروز
بوَد جمال حسن با گلِ رخِ مهدی
شکفته تر ز گلستان و لاله زار امروز
کنیزِ عسکری آن که بشد عروسِ فلک
گشود در همه جا فرش زرنگار امروز
رسید آن که نگردد خزانه اش بی زر
به هرکسی دهد از گنج بی شمار امروز
رسید آن که کند پای آدمی آزاد
ز بند قیصر و کسری و شهریار امروز
رسید آن که جهان را ز دین و دانش و داد
دهد صفا که شود چون رخِ نگار امروز
ز رقصِ خامه ی "داعی" عجب مدار ای دوست
که هر غمی کند از جان و تن فرار امروز
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیمِ شعری خطاب به فرنگ، با موضوع آثارِ مخرّبِ فرهنگ غربی (برگرفته از دیوان دستنویس اول مرحوم شاعر):
ای فرنگی! با همه آوازه ات
در جمالت کو صفا از غازه ات؟!
چون کشیدی پایِ خود از راهِ دین
آب را خوردی به نرخِ انگبین
خواستی از کوخ سازی کاخِ ناب
هم نشد، هم کوخ را کردی خراب
گر چه اینک محکم از مکر و فنی
لیک تو قربانیِ اهریمنی
دخترت گر با رخِ چون آفتاب
رایگانی شد عروسِ شیخ و شاب
رایگانی مردها را کام داد
اِیز و موسیلینی و هیتلر بزاد
شد اجاقت کور از نوزادِ او
سوختی در آتشِ بیدادِ او
خنده از شب های مهتابت برفت
روشنی از کِرمِ شب تابت برفت
گر زنِ مسلم نهان شد چون پری
از هوس بگذشت بهرِ مادری
شمعِ بزمِ مردِ هر جایی نشد
حاملِ هر درد و رسوایی نشد
در طریقِ ایزدی چون پا نهاد
عاقبت علامه ی نُه ساله زاد
بو علی سینا و فردوسی بزاد
رازی و خواجه نصیر، طوسی بزاد
زاد مردی چون خمینی بت شکن
خصمِ بت سازان و منجیِّ وطن
ای فرنگی! خور میِ خمِّ غدیر
تا کنی چون رویِ مَه رویِ چو قیر
"داعیا" سر را زَنَد از غم به سنگ
هر که نوشد باده از بزمِ فرنگ
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم شعری با موضوع "جوانمردی و گذشت" (برگرفته از دیوان دست نویسِ شماره ۱ مرحوم دایی):
سخاوت، بشر را توانا کند
سرافرازِ دنیا و عقبا کند
سخی را خدا پاسداری کند
شب و روز پیوسته یاری کند
سخاوت، درختی است، بارَش دعا
بلا از کریمان بِرانَد خدا
شبی گفت موسی به ربّ کبیر
مرا یار شو، جانِ فرعون بگیر
خدا گفت: موسی! به آوازِ نرم
دلش رو بکن روشن و شاد و گرم
چو خواهم که او هم مسلمان شود
سرافراز از او اهلِ ایمان شود
چو بگذشت از این گفتوگو چند سال
به موسی خطاب آمد از ذوالجلال
که امروز خواهم هلاکش کنم
به تیغِ غضب، چاک چاکش کنم
به دریا در اندازمش همچو خار
شود تیره بخت و سیَه روزگار
بپرسید موسی ز پروردگار
که بودی وِ را پیش از این پاسدار
بگفتا بُد آن روز، مردی کریم
ولی گشته اینک حریص و لئیم
در آن روز، او بود شادی رسان
از او شاد می شد دلِ مفلسان
به بی مایگان میرساند او غذا
ز مهر و کَرَم بود شادی فزا
شده چون بخیل، دانه ای را زِ مور
ستانَد به نیرنگ و بیداد و زور
همه مالِ مردم بوَد مالِ او
برایش بلا گشته اموالِ او
به بی مایگان چون نبخشد غذا
شود غرقِ دریای خشم و بلا
چو فرعونِ بخشنده، گیرنده شد
چنین دشمنش آفریننده شد
به دریای خشمِ خدا گشت غرق
بر او لعنتِ مردمِ غرب و شرق
اگر باده خوردی ز خمِّ غدیر
ز بی مایگان نان خود وا مگیر
اگر میوه خواهی ز باغِ مراد
چو "داعی" بساز خانه ی اعتقاد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم شعری با موضوع "صدقه"، (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱ مرحوم دائی):
خدا را اگر بنده ای ای اخا!
به مسکین بکن صادقانه عطا
دهی گر برای خدا ارزنی
به جایش خدابخشدت خرمنی
شنیدم ز روشندلی کاردان
که رحمت بر آن مردِ بسیار دان
بگفتا یکی روز بهرِ شکار
که می رفتم از شهر در کوهسار
مرا بود پیشم چهار قرص نان
که می بود هر یک گران تر ز جان
کز آنها سه تا از برای خدا
بدادم به سه سائلِ ناشتا
برفتم بگشتم بسی کوه و دشت
در آن روز، صیدی نصیبم نگشت
شب از غم به ویرانه بردم پناه
شبم بود مانند روزم سیاه
همی گفتم ای خالقِ پر عطا
چگونه گذاری مرا ناشتا
چگونه رَوَم جانبِ مادرم
که غمگین و آشفته و بی زرم
چو دیدم چنین کرده اقبال پُشت
زدم بس به دیوارِ فرسوده مُشت
ز خشمم چو آن کهنه دیوار ریخت
برایم زرِ نابِ بسیار ریخت
نگاهم به زرهای زیبا فتاد
چو مجنون که چشمش به لیلا فتاد
کشیدم ز شادی ز دل بس خروش
به گوشِ دلم گفت آنگه سروش:
خدا کی گذارَد تو را ناشتا
همیشه بوَد دیگِ حق پُر غذا
دهی "داعیا" گر به محتاج، نان
ز الطاف یزدان شوی شادمان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم داستان کوتاهی در قالب مثنوی با موضوع "دعا"، (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱ مرحوم دائی):
کسی دید در خواب مردی به او
بگفتا که ای مومنِ نیکخو
چو فردا برآید بلند آفتاب
برو سوی دکّانِ حاجی شهاب
در آنجاست مردی ز آلِ نبی
بکن شادمانش ز مالِ نبی
چو برخاست آن مردِ نیکو خیال
به خدمت روان گشت با خمسِ مال
چو نزدیکِ دکّانِ حاجی رسید
در آنجا یکی مردِ گریان بدید
که می کرد زاری چو ابرِ بهار
سرشکش روان بود چون آبشار
بگفتا: چرا نالی ای سرفراز؟
بگفتا: ز اندوه و فقر و نیاز
بگفتا: بگیر از من این بدرِ زر
که خندی ز شادی چو شمس و قمر
گرفت و بخندید چون آفتاب
چو تشنه که یابد یکی چشمه آب
ندارد خدا صبر و طاقت بسی
که زاری کند پیش او مفلسی
به پیش خدا هر که اشکش چکید
خدا کرده بخت سیاهش سفید
به آن کس کند بخت و دولت وفا
که سرمایه دارد ز گنج دعا
چو "داعی" از آن گنج شد بهره مند
خدا داد او را مقامی بلند
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
دائی شاعر اهل بیت (ع)
امام هادی علیه السلام فرمودند: میزان ارزیابی مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان است.
مرحوم دائی در شعر طنزی، ملاک سنجش مردمِ ظاهربین در دنیا را به زیبایی به تصویر کشیده است. (برگرفته از دیوانِ دستنویسِ شماره ۱):
هر که دستش خالیِس ارزشی دیگر نداره
مُرده ی آدمِ بی پولُ کسی بر نداره
ارزش هر کسی اندازه ی پول و پُزِشه
شالّا نَنِش بمیره هرکی پول و پر نداره
حسنی خَرشو نداد محمودی ارزن بیاره
مردِ بی یابو و خر، ارزشِ یک خر نداره
هرچی گفتن بخر از کاسبا و چونه نزن
ارزونی از گورِ تنگش دیگه سر بر نداره
رقیه پول که داره بس که خاطر خواش زیاده
نظری بر پسرِ عمّه جواهر نداره
ارزشِ هر عروسی اندازه ی جازیه شه
دیگه از حُسن و کمال ارزشی دختر نداره
آن عروسی که خوبه جازیه و پول و پُزِش
غُرغُرِ خوار شوِر و خارسو و شوهر نداره
زنِ بابا نشود مادرِ فرزندِ هَوو
می کُشه از قِر و قور، طفلی که مادر نداره
آدمِ بُزدل و ترسو، غم و حسرت می خوره
می دونی چیز نداره هر کسی جیگر نداره
خدا از نورِ خودش دنیا را روشن می کنه
احتیاجی به چراغ و به سرِ گَر نداره
مردِ بی علم و توکل به کسی چیز نمی ده
دو تا کشمش برای چِل تا قلندر نداره
یاحسین هر جا شنیدی برو بخور بخورِس
یاعلی زور زدنِس، خوردنی در بر نداره
هر که از دستِ ربا خوار، پولِ قرضی نگیره
گریه چشمش نکنه، دیده به خون، تَر نداره
گرچه بازاری کنه قاضی و شیطون را لخت
غیرِ نیرنگ و دروغ، حربه به سنگر نداره
هرکه داره زغال و نفت و بخاری و خورشت
خاطرش دغدغه از سرمای آذر نداره
اگه راست میگی برو از رفقا چیزی بخواه
این دروغِس که میگی کوچه ی ما کَر نداره
آدمِ نادون و شُل از خاله تقلید می کنه
احتیاجی به قوانینِ پیمبر نداره
شوخی با آدمِ نادون نکن ای مرد عزیز
دهنِ آدمِ نادون، در و پیکر نداره
قالتاقا تو دلاشون شیطونه راجا می کنن
می دمند تو بوقاشون: طوله ی ما خر نداره
آدمِ تریاکی، از منقل و دود و سیخ و سنگ
به مالِش شعله زنه، غیرِ خاکستر نداره
از آدم تریاکی چیزی نطلب که نمی ده
خودتا بپّا که یه روزی کُلاتا بر نداره
از مسلمونیِ "داعی" نخوره شیطون گول
که مسلمونیِ او را دیگه باور نداره
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزل عارفانه ای با موضوع "عشق خدا" (برگرفته از دیوانِ دست نویس شماره ۱):
هر دل که در آن پرتوی از عشق خدا نیست
در آن اثر از شادی و ایمان و صفا نیست
در آتشِ جهل و حسد و آز بسوزد
آبی به لبش هرکسی از جوی رضا نیست
آبی که سیاهی ز رخِ بخت بشوید
اشک است، جز از توبه و محرابِ دعا نیست
بی رنج اگر گنج دهد لطفِ خداوند
آن را خطر از راهزن و دزد و فنا نیست
هرکس نِگَرَد در حرمِ دل، رخِ دلبر
اوکوی به کو در طلبِ قبله نما نیست
هرکس که ز رازق طلبد روزیِ خود را
خم قامتِ او پیشِ کسی همچو گدا نیست
هر پاکدل و دامنی و صاحبِ دانش
سر تا قدمِ به ز گُلَش کم ز طلا نیست
نامی ز مسلمانیِ ما بیش نمانده
آن هم به جز از دعوی و نیرنگ و ریا نیست
از کشته ی خونین، همه دارند خورشتی
"داعی" بخور آن نان که ز دزدی و ربا نیست
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم یک رباعی با عنوانِ "شاعرِ محمد و آلِ محمد" (برگرفته از دیوانِ دست نویس شماره ۱):
زیر لوای دولت جاوید احمدم
مستِ شرابِ ساقیِ صهبای سرمدم
صد آفتاب می کند از ذره ام طلوع
چون شاعرِ محمد و آل محمدم
(تاریخِ درج شده در زیر شعر: ۱۳۹۰/۰۹/۲۶).
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزلی با عنوانِ "بسم الله" (برگرفته از دیوانِ دست نویس شماره ۱):
به بسم الله می خوانم خدا را
که یاری می کند شاه و گدا را
خداوندی که از فرهنگ و دانش
منوّر کرد جانِ انبیا را
ز بسم الَّه کسی گر سود خواهد
ز سنگ آرَد به کف شاید طلا را
کلیدی گر ز بسم الله داری
گشایی قفلِ گنجِ پر بها را
شب خود را ز بسم الَّه سحر کن
درخشان کن رخِ بختِ سیا را
به راه زندگی خواهی نلغزی
بگو بسم الَّه و بگذار پا را
ز بسم الَّه شوی شاد و نبینی
غم و بیماری و فقر و بلا را
ز بسم الله، از خود دور گردان
شیاطین ستمکارِ دغا را
ز بسم الَّه نسیمی عطر زا کن
سیه طوفانِ پر خشمِ فنا را
ز بسم الله کن آباد "داعی"
خرابیِ دل و ویرانه ها را
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
🌸 تقدیم غزلی با عنوان "صلوات" (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱ مرحوم دائی):
بر روحِ خدیجه و پیُمبر صلوات
بر حمزه و بوطالب و جعفر صلوات
بر فاطمه و علی و بر آلِ علی
تا شاد شود دلِ پیمبر صلوات
بر آلِ رسول و حسن و اصحابش
تا شیر علی مالک اشتر صلوات
بر یاسر و عمار و ابودجّانه
با فضّه و مقداد و ابوذر صلوات
بر حُجر و عُدَی و جُندب و قِیس و اویس
تا میثم و هم بلال و قنبر صلوات
بر روحِ شهیدانِ عزیزِ اسلام
تا شمس فشاند به زمین زر صلوات
بر هر نبی و وصیِّ آن پیغمبر
هر صبح و مسا تا روز محشر صلوات
هر گه به مزارِ "داعی" افتد گذرد
تا شاد شود بخوان مکرر صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
🌸 تقدیم غزلی عاشقانه و عارفانه با این موضوع که "همه ی نعمت های جهان، از طرفِ خداوند است" (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱ مرحوم دائی با درج تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۵):
اَبروی گُلرخان کِشَد کِلکِ فسون نگارِ تو
چشمِ نگار می کِشَد خامه ی سُرمه دارِ تو
در دهنِ پری رُخان لعل و گُهَر تو می نهی
خلقتِ سیم پیکران بوده و هست کارِ تو
سیبِ رخِ پری رُخان بوی بهشت می دهد
چون شب و روز خورده از سیب و به و انارِ تو
گاه ز خاکِ مرده ای حور و پری سرشته ای
گاه ز آبِ زنده ات لاله دمد کنار تو
گاه اجازه داده ای صالحِ سرفراز را
ناقه برون بیاوَرَد از دلِ کوهسارِ تو
سرکش اگر نمی کشید تیغِ جفا به رویِ تو
جان ز تنش نمی گرفت آن مگسِ نزارِ تو
ابرهه و سپاهِ او کشته فتاد سو به سو
لیک پری نشد کم از مرغکِ سنگبارِ تو
چنگِ طلب به دامنت هر که نزد به دستِ خود
از دلِ گنجِ او زند نیشِ هلاک، مارِ تو
" داعی" از آن زمان که زد چنگِ طلب به دامنت
گنجِ مراد دارد از دولتِ پایدارِ تو
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
☝️ 🌸 تصویر برگه یکی از اشعاری که مرحوم دائی در مدح آقا امام حسن مجتبی (ع) سروده، تکثیر و در بین دوستدارانِ آن حضرت توزیع نموده اند. به تاریخ آذرماه ۱۳۹۴.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم شعری به مناسبت فرا رسیدن سالروز ضربت خوردن مولی الموحدین آقا امیرالمومنین علی علیه السلام:
ایها الناس! خسان فخرِ خدا را کشتند
پسرِ کعبه و ناموسِ مِنا را کشتند
تا حکومت بکند فاقه و نادانی و غم
عقل و دانایی و شادی و صفا را کشتند
می وزد باد سموم و بکشد خلقی چون
نفسِ قدسی عیسای صبا را کشتند
تا خسی مِی خورَد از ساغرِ بی نظمی و مکر
ناظمِ نظمِ امورِ دو سرا را کشتند
تا جهان را خورَد و شاه شود یغماگر
آنکه می بُرد بر ایتام غذا را کشتند
از غمِ نفسِ نبی، پورِ حرم، گفت سروش:
پدر و راهنمای حکما را کشتند
گفت از گریه فرزدق ز غمِ آن استاد
پدرِ خوش سخنِ نظمِ رسا را کشتند
تا ابد کعبه سیه پوش ز داغِ پسر است
که به محراب، به از قبله نما را کشتند
کشته نوروز شد و رفت گلستان ای وای
سحَرِ خوش نفسِ غنچه گشا را کشتند
بهتر از او که مگر بود که آرند چه را؟
بهترین همه تا روز جزا را کشتند
گفتمش از مژه "داعی" ز چه خون افشانی؟
گفت: چون منجیِ هر شاه و گدا را کشتند
🏴🏴🏴🏴🏴
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزلی با موضوع شهادت آقا امیرالمومنین علی علیه السلام (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱):
آن شب که تیغ بر سرِ پورِ حرم زدند
جن و ملک، به سینه و سر دستِ غم زدند
لرزید عرش و فرش که گفتی دمید صور
آن شب که تیغ بر سرِ پورِ حرم زدند
شیرازه و نظام جهان اعتبار باخت
زان ضربتی که بر سر آن محترم زدند
مانند ابر دیده ی فولاد می گریست
آن دم که تیغ بر سرش اهل ستم زدند
ادریس و خضر و عیسی و الیاس در عزاش
با اشکِ لاله گون، گلِ رخسار، نَم زدند
بیش از هزار سال زدند از غمش به سر
باید زنند باز که بسیار کم زدند
خون گریه کرد هر که نظر کرد آن زمان
پایان عمرِ حجتِ حق را رقم زدند
خون، متقین ز دیده فشاندند در عزا ش
وز دستِ غم به سینه ی پر از الم زدند
زد دست شیعه خاک عزای غمش به سر
روزی که از مصیبتِ حیدر علم زدند
تیغِ جفا به کوی خدا مردمِ بخیل
بین نماز، بر سرِ صاحب کرم زدند
چون بوعلوم کشته شد از تیغ جاهلان
اهلِ نظر به سینه و سر، دم به دم زدند
"داعی" ز ماتمِ علی و شعر غم فزات
روشندلان در اشک، چو کشتی به یم زدند
🏴🏴🏴🏴🏴
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزلی عرفانی (برگرفته از دیوان دست نویس شماره یک مرحوم دایی):
عاشقا! به که سرایت تهی از اغیار است
حاجتت هست روا، بر تو نگاهِ یار است
در پیِ گُم نشده، گِردِ جهان کمتر گَرد
حاضر هرجا که بخواهیش، پیِ دیدار است
روبروی تو بوَد، دیده ی حکمت وا کن
دیده ی سر به تماشای پری رخسار است
سال ها گر بکنی خدمتِ مخلوق کم است
عارفا! میلِ خداوندِ جهان، این کار است
به در کعبه مزن بوسه و بر مردم سنگ
هر کسی را که بیازاری از این دربار است
صدق و اخلاص بیاور که مسلمان گشتن
نه به تحت الحنک انداختن و دستار است
از ریاکار گریزانم و ترسان، یارب
سبحه ی اهلِ ریا صد بَتَر از زُنّار است
نیست از طاعتِ ما بر دلِ شیطان باری
چون ز نیرنگ و ریا، طاعتِ ما پربار است
روزگاریست که از کِشته ی خونین هر کس
نخورَد نان و خورشت، خون جگر و بیمار است
آسمان زشت نکرد اختر اقبالی را
چون در انجام بد و نیک، بشر مختار است
توبه بشکست عجب، زاهدِ سالوس چو دید
تیغ ابروی بتان مانع استغفار است
جانِ نادان و تنِ مرده به خواب است مگر
این چه خوابی است که بیدار شدن دشوار است؟
ناصحا! مطرب اگر هم به عیادت نرود
همچو غسّال نپرسد چه کسی بیمار است
خرقه آلوده زیاد است چو " داعی" اما
خوبی اینجاست که خلّاقِ جهان، ستّار است
☘☘☘
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم قطعه شعری در مذمت پرخوری (برگرفته از دیوان دست نویس شماره یک مرحوم دایی):
روان کرد شخصی سرشک از بصر
حضورِ طبیبی حقیقت نگر
غمین بود از پیریِ زودرس
به سختی برآورد از دل، نَفَس
بگفتا که بیمار و افسرده ام
به سانِ گُلِ خشک، پژمرده ام
ندارد دهانم دمی طعمِ خوش
شود هر غذایی به کامم ترش
نباشم دمی راحت از نفخِ دل
ز دردِ وَرَم روده باشم کِسل
برآرم شب و روز باد از گلو
صداها رود از دلم سو به سو
نمانده صفا در گُلِ روی من
نباشد توانی به بازوی من
طبیبش بدو گفت: ای بی خبر
ز پر خوردنِ خود کِشی دردسر
مکن میل بیش از نیازِ بدن
که پرخور رَوَد زودتر در کفن
تو را درد افکنده در پیچ و تاب
چو باشد خوراک تو بیش از حساب
ندانی که پیغمبرِ راستگو
"کُلوا وَاشرَبوا" گفت "و لا تُسرِفوا"
بخور طبقِ میزان و میلِ خدا
که گردی دلیری ز خیلِ خدا
از اندازه "داعی" مخور بیش و کم
که هرگز نگردی گرفتارِ غم
🌿🌿🌿
https://splus.ir/daee.shaereahledel
eitaa.com/daeeshaereahledel