آن روز آن قدر خسته بودم اما نه به خستگی شما...
حدودا ده روز قبل ازشهادتت را می گویم
قم آمده بودی ،حرم بودی
آن روز من هم حرم بودم.
صدای همهمه ای آمد
ازبغل دستی ام پرسیدم"چه خبرشده"
انگشتش را جلوی نوک بینی اش گرفت یعنی"هیس"آقای رئیسی اومده.
هزارسوال درذهنم می نشیند.
شرمندگی آن روز رهایم نمی کند،تلاشی نکردم برای دیدنتان .
حالا که نیستی می فهمیم چه بلایی برسرمان آمده.
باخودم فکر می کنم درد چیزی عجیب وغریبیست،گاهی نشانه ی زنده ماندن است
درد نبودن تو،ذره ذره اثرش را می گذاردوکارش را می کند،درست مثل سرطان،آدم را ازدرون می خورد.
ونبودنت تورادیدنی ترکرد.
عجب رابطه ی عجیبی است بین نبودنت ودیدنت.
حسرتش برایمان ماند.
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
@daftar110
"خاله چایی شب یلدا یادت نره"
سبحان صدای تلویزیون را زیادتر می کندوصدایم می زند"خاله بدوبیانگاه کن شب یلدا بادوم هندی هم باید داشته باشه"رویش را به طرف من می کند"نگاه کن بادکنک هندونه ای هم باید بخریم"
لجم گرفته بودازشبکه ی پویا.
این بودتمام آرمان های ما؟
استکان دم نوش بهارنارنجم را بین دودستم می گیرم بوی بهارش مثل همین عکس برای لحظه ای چشمانم را می بنددولبخند وحسرت می آورد.جرعه جرعه بهارنارنج را می نوشم ولحظه ای گوشه چشمی به این قاب می اندازم.
ده روز ازشب چله گذشته است...
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
چه فرهنگ شب چله ای به پا کردی ،چه قدرخاطره ساختی
فاتحه ای مهمانت می کنم .
طرف منتقد ذهنم شبکه ی پویا را خطاب قرارمی دهدکه"فرهنگ شب چله ایتان مفت نمی ارزد"درذهن کودک من ازشب چله فقط بادوم هندی وبادکنک وتزئیناتش را پررنگکردید.
@daftar110