eitaa logo
صدای نفس راز ‍‍(دفتر غزل)
113 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آزادی ترور از کینه تپانچه های پر آوردند کفتار کنار لاشخور آوردند بازیگر و بازیکن و بازیگردان سوغات برای ما ترور آوردند ++++ پولی است اگر، عاشق هائیتی باش! آواره ترین لاشخور گیتی باش! انگار که جمع این دو تا ممکن نیست یا انسان باش یا سلبریتی باش! ++++ بر بام، شعار «مرگ بر دیکتاتور» در دست ولی چماق و سنگ و آجر اعماق تناقض تو را می فهمند حتی خر و گاوهای سر در آخور!
عقل مهجور چون ندارند به جز دغدغه ی عیاشی کار این طایفه ی لوچ شده کلاشی نسل و ناموس و وطن را پسرم! باور کن می فروشند به یک بربری خشخاشی نوجوانا که به تحریک به رزم آمده ای بهتر آن است در این معرکه عاقل باشی پاره کن پرده تزویر دغلبازان را نه نظام است ستم پیشه نه تو اوباشی پدر خسته فرستاده تو را دانشگاه متخصص بشوی لیک نه در فحاشی! خصم خونریز چو فرصت بکند با نیزه می کشد روی سر و صورت گل نقاشی استفاده کن از این عقل، نخواهش مهجور! خاک بر چهره ی آیینه چرا می پاشی؟ امیر.س
بسم الله الرحمن الرحیم امیر دربند شکوفه های بهاری اگر هراسانند گمان کنم نگران هبوط انسانند ببین که بار جدایی چقدر سنگین است که ابرها همگی سوگوار بارانند قرار وصل نبستند لیلی و مجنون اگر چه اهل دل اما مقیم تهرانند دوباره پشت سر سروهای دود اندود گل و نسیم گرفتار راه بندانند دو دیده دوخته ام من! به هر تن آرایی خوش آن شبی که عنان زین دو مست بستانند پر خیال سپردم به دست باد هوا خودت بفهم نظرها چرا پریشانند اگر «امیر» منم پس چرا خیالاتم به هر طرف که بخواهند موج می رانند خلیفه ی خلفی نیستم برای تو من جوارحم همه در بند نفس نادانند دوباره تربیتم کن به عشق! ای ارباب! که چشم و قلب و زبان سخت سست پیمانند تو فکر می کنی امروز بی نگاه نگار صلاح مملکت خویش خسروان دانند؟* .... «صلاح کار کجا و من خراب کجا...»؟ ----------------------- * رموزِ مصلحتِ مُلک خسروان دانند گدایِ گوشه نشینی تو حافظا مَخروش (حافظ) امیر.س@daftareghazal
عشق و عقل و مدرسه من شور و حال مدرسه را دوست داشتم قال و مقال مدرسه را دوست داشتم باور نمی کنید که در فصل کودکی حتی خیال مدرسه را دوست داشتم! من بچه ی زرنگ کلاس حساب و جبر! زنگ سوال مدرسه را دوست داشتم هرچند نه زیاد ولی با کمی ملال نظم و روال مدرسه را دوست داشتم آقا جلال و ترکه ی قهر و... مهم نبود! آقا جلال مدرسه را دوست داشتم بانو جمال، سفره ی مهرش همیشه پهن بانو جمال مدرسه را دوست داشتم دل بیمناک رود  گل آلود  زندگی جوی زلال مدرسه را دوست داشتم وقت اذان ظهر و وضو از زلال نهر بانگ بلال مدرسه را دوست داشتم با بال عشق و عقل مرا بُرد تا خدا این هر دو بال مدرسه را دوست داشتم با این همه مغازله من نیز مثل تو پایان سال مدرسه را دوست داشتم! امیر.س @daftareghazal
بسم الله الرحمن الرحیم اول مادر، کلام آخر مادر سرور مادر، بلند و برتر مادر بودی، هستی، نمی روی می مانی مادر مادر همیشه مادر مادر امیر.س @daftareghazal
فلسفه ی روح تکانی کار سختی است که معمار مبانی باشی شارح  فلسفه ی  روح  تکانی  باشی نسخه ی دوم بقراط شدن مشکل نیست گیرم از جنس ارسطو نتوانی باشی ابن سیناست اباالعقل اولی العشق، رفیق! هنر آنجاست که فارابی ثانی باشی کار سختی است خمینی بشوی، دار به دوش پیر باشی و پر از شور جوانی باشی جان و جسمت بشود مجمع شوری شیرین ماده را سر بکشی مست معانی باشی با صلای تو گل از خواب گران برخیزد خار چشم شبح جاهل جانی باشی گرچه سخت است ولی باید تا درک حضور در شب شهر به دنبال نشانی باشی امیر.س@daftareghazal
بسم الله الرحمن الرحیم خاموش بر کرانه ی دنیا نشسته ام امواج روح را به تماشا نشسته ام دارم به زلف پر خم او فکر می کنم من روبروی جنگل معنا نشسته ام از این و آن نشان مرا جستجو مکن هرجا نسیم هست همانجا نشسته ام هر ظهر زیر سایه ی گیسوی آبشار هر صبح روی شاخه ی طوبی نشسته ام امشب شبیه کودک معصوم فکر تو آرام روی دامن رویا نشسته ام با عشق بشنوید که از عشق گفته ام زیبا نظر کنید که زیبا نشسته ام امیر.س
دوست دارم بمیرم و بروم زین قفس پر بگیرم و بروم دوست دارم نظر بیندازی بر خیال دلیرم و بروم مژه باران کنی مرا از پشت تن بدوزی به تیرم و بروم در نبندی و از دهان خودم بشنوی:«ناگزیرم» و بروم بپذیرم که بی غمت هیچم بپذیرم فقیرم و بروم کاش می شد در این فراز و فرود عشق باشد امیرم و بروم از تو تا تو در این شد و آمد سبز باشد مسیرم و بروم امیر.س زمستان 1392 @daftareghazal
🔶امیرالمؤمنین علیه السلام: 🔹...فَلا تَحمِل هَمَّ سَنَتِكَ عَلى‏ هَمِّ يَومِكَ، وكَفاكَ كُلَّ يَومٍ ما هُوَ فيهِ، فَإِن تَكُنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِكَ، فَإِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ سَيَأتيكَ في كُلِّ غَدٍ بِجَديدِ ما قَسَمَ لَكَ، وإن لَم تَكُنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِكَ ، فَما تَصنَعُ بِغَمِّ وهَمِّ ما لَيسَ لَكَ 🔹...در يك روز، به قدر يك سال نگران و غمگين نباش؛ كه در هر روز غم همان روز تو را كافى است. اگر يك سال از عمرت مانده باشد، خداوند عزّوجلّ از پس هر روز، روزىِ تازه ‏ات را خواهد داد، و اگر يك سال از عمرت نمانده باشد. پس چرا غم و اندوهِ زمانى را مى‏خورى كه از آنِ تو نيست؟! 📖 حکمت ۳۷۹ نهج البلاغه
جمال فروش از شهر شب زوال بر دوش باید بروم ملال بر دوش آمادۀ رفتنم از این شهر بار و بنۀ خیال بر دوش تو، آتشی از یقین به چشمت من، خرمن احتمال بر دوش تو، هستی جاودان عشقی من، عمر کمِ مجال بر دوش الماس به خس نمی فروشند گيسو سيه جمال بردوش! یک لحظه بایست خسته شد دل منظومۀ ماه و سال بر دوش! امیر.س@daftareghazal
برای غزه ی مظلوم علمداران تاریکی بریدند از فلسطین سر کبوتر بچه های شهر، خونین بال و خونین سر هزاران تکه بر خاک است درهم، بی هم و با هم تعلق دارد این گردن خدایا بر کدامین سر؟ تنش افتاده در این سو سرش افتاده آن سوتر چه باید کرد با آن تن چه باید گفت با این سر؟ چه حالی می شود فرهاد بیچاره اگر وقتی ببیند با دو چشم خود ندارد جسم شیرین سر تماشاچی میدانیم، می بینیم و خاموشیم فقط باید بیندازیم ما از شرم، پایین سر سیاست سهم ارباب است و ما پابند سجاده چنین شد که جهان خواران جدا کردند از دین سر امیر.س@daftareghazal
« زير گوش دلم ولي گفتم     بي طرف باش بي شرف هرگز!» سيد حسن حسيني                 چشم خون ديد و از شعف پر شد دل ز دنيا - مع الاسف- پر شد صبح، درگاه عشق خلوت بود  بانگي آمد: «پنير!»، صف پر شد لب فرو بستم از هوار زدن الغرض! آخور از علف پر شد سرب مد شد به جاي مرواريد جمعه بازار از خزف پر شد صبح تا نشنويم بانگ اذان كوچه از بانگ صوت و كف پر شد اين طرف حرف حق و باطل بود مجلس از هرچه بي طرف پر شد آن طرفتر ز زوزه هاي شغال كربلا، سامرا، نجف پر شد خوش بحالت که نیستی سید! زود دنيا ز بي شرف پر شد امیرس@daftareghazal
صدای پای ظهور می شود هر لحظه پایان خزان نزدیکتر هم، سرانجام خوش این داستان نزدیکتر دورتر بادا از این ملک سلیمانی شُـرور هم به آن، لطف خدای مهربان نزدیکتر قله های آرمانی فتح خواهد شد به عشق می شود سرها به سقف آسمان نزدیکتر مادران غزه می دانند هست از اشک چشم صبح آزادی فرزندانشان نزدیکتر پشه ای بفرست در هم بشکند نمرود را ای خدای از رگ گردن به جان نزدیکتر لحظه لحظه، لحظه لحظه با صدای پای آب می شود بوی خوش صاحب زمان نزدیکتر امیر.س@daftareghazal
روباه داور است خم پشت باور است خدایا تو رحم کن قرآن در آذر است خدایا تو رحم کن از چارسو صدای ستم می رسد به گوش این بانگ بربر است خدایا تو رحم کن اسبی است بی سوار و سواری است بی سپاه سردار، بی سر است خدایا تو رحم کن امروز در منازعه ی گرگ و گوسفند روباه داور است خدایا تو رحم کن زلف حیا بریده و چشم عفاف کور شهوت مصور است خدایا تو رحم کن بازار عشق از بدلیجات پر شده است زرگر مزور است خدایا تو رحم کن انگار دیگر اشک و دعا کار ساز نیست طوفان مقدر است خدایا تو رحم کن الف.س@daftareghazal
به سران خفته و عیاش عرب صبح آمد ولی سرم خواب است دیرسالی است باورم خواب است سیل تزویر برد دنیا را چشم در شب شناورم خواب است وقت پیکار دست من بسته است گاه پرواز هم پرم خواب است گفتم ارباب! گرگ آمده است گفت خاموش! دلبرم خواب است! بچه های شلوغ بازیگوش! کمی آهسته، سرورم خواب است سهم بیچاره ها است بیداری کار مردان محترم! خواب آست به گمانم که مرده باشم من آه! چشمم، دلم، سرم خواب است الف.س@daftareghazal
من معتقدم عشق، شکیبایی محض است زیبایی محض است و فریبایی محض است دلداده! نپندار صبوری است سفاهت این حوصله! این حوصله! دانایی محض است آراسته جان را به جمالی، چه جمالی! کار دو لب دوست دلآرایی محض است دو دیده ببندیم و نبینیم به جز عشق این چشم فرو بستن, بینایی محض است بی چون و چرا گوش بده حرف دلت را والا هنر جان تو شیدایی محض است الف.س@daftareghazal
زبان دراز گناه     ای عشق سرد کن هیجان گناه را از ما بگیر تاب و توان گناه را رفتم به سمت دره ی «دربند»[1] سنگها دیدم گدازه های روان گناه را دیدم رها گذاشته سلطان تیره دل در لاله زار عشق عنان گناه را گیسو کشانده است دلی را به دامگاه ابرو کشیده است  کمان گناه را گفتم که موی و روی پریها چرا چنین؟ دیدم دراز و تلخ زبان گناه را در گوشه ای، غریب، حیا سر به زیر داشت دیدم به طعنه باز دهان گناه را **** مردا کسی که راه نداد و نمی دهد حتی به گرد ذهن گمان گناه را   [1]. منطقه ای خوش آب و هوا و تفریحی در شمال شهر تهران امیر.س@daftareghazal
🌨🌨⛈غوغای عقل و احساس را ببینید در: خطبه 194 نهج البلاغه ( نسخه صبحی صالح ) 🌹🌹متن عربی را باید با صدای بلند خواند. فوق‌العاده عالی است. فوق کلام بشر. أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ، فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ، يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً، وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ. قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ، يَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ الضَّرَاءَ، وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ، حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَكِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ. لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ، يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ يَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ. إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا. قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلًا وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً. يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ. يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ، قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ، فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ النِّيرَانِ، «أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُون».   اى بندگان خدا، شما را به ترس از خدا سفارش مى كنم و از منافقان بر حذر مى دارم. منافقان، گمراهان و گمراه كنندگان اند. خود خطا كارند و ديگران را هم به خطا اندازند. هر بار رنگى به خود گيرند و هر روز سخنى ديگر گويند و شيوه اى ديگر انگيزند و تا شما را گمراه كنند به هر وسيله چنگ مى زنند و در هر جا به كمين مى نشينند. دلهايشان بيمار است، بيماريى درمان ناپذير، ولى ظاهرشان آراسته و پاكيزه است. در خفا اين سو و آن سو روند و چون خزندگان درون جنگلها، نرم و پوشيده راه مى سپرند. سخن گفتنشان به دارو ماند و به زبان، شفاى ديگران خواهند، ولى به عمل دردى درمان ناپذيرند. اگر ديگران در راحت باشند، رشك برند كه به جد خواستار بلايند و رشته اميدها را مى برند. در هر راهى، كسانى را فداى خود كرده، به خاك هلاك افكنده اند و ايشان را نزد هر دلى شفاعتگرى است. بر هر غمى سرشكها افشانده اند. مدح و ثنا به يكديگر وام دهند و منتظر پاداشش باشند. اگر چيزى را خواهند، به اصرار خواهند و اگر مورد ملامت قرار گيرند، پرده درى كنند و اگر داورى كنند به اسراف گرايند. براى هر حقى باطلى مهيا كرده اند و براى هر راستى، كژى. و براى هر زنده اى، كشنده اى و براى هر درى كليدى و براى هر شبى، چراغى. نوميد نمايى را وسيله آزمندى خود سازند تا بازار خود گرم دارند و كالاى خود به بهاى بيشتر بفروشند. سخن باطل مى گويند و حق جلوه مى دهند تا ديگران را به اشتباه افكنند. اگر توصيف مى كنند، تزوير مى كنند. طريق باطل را آماده و آسان جلوه دهند و گذرگاههاى تنگ آن را پرپيچ و خم سازند تا رونده در آن سرگشته بماند. گروه شيطان اند و زبانه هاى آتش. «آنان حزب شيطانند و بدانيد كه حزب شيطان زيانكاران اند.»
اسمع! افهم! عشق آفریده دین را ای آدم ابن آدم! بشنو! بفهم! این را ای آدم ابن آدم! الف.س@daftareghazal
عزم عبور بسم الله الرحمن الرحیم عزم کردم امشب از دریای طوفان بگذرم بی هراس از خلوت خشک بیابان بگذرم تا نبندد پای چشمم را به زلف شاهدان تند باید از خیال این خیابان بگذرم نان که چیزی نیست در راه تو ای بالا بلند! باید از پا باید از سر باید از جان بگذرم جان شیرینم بگیر اما جوانمردا مخواه بی تفاوت از کنار نعش ریحان بگذرم دودسالاران زلالی را به مسلخ برده اند شرم بر من باد اگر از خون باران بگذارم مور هم باشم نخواهم بست بر بیداد چشم دادخواهی می کنم گر بر سلیمان بگذرم الف.س@daftareghazal
🔥به متولیان فضای مجازی که با بدتدبیری و بد عملی، جامعه ایمانی و امام امت را رنجانده اند. عزیزی از اهل اطلاع از قول رهبر انقلاب نقل کرده اند که به یکی از این نامسیولان فرموده اند: «سر پل صراط جلویتان را خواهم گرفت» جنود جهل اساس کرده اید جاهتان را و مثل کاهنان رفاهتان را جنود جهل را رها نمودید خدا بلا دهد سپاهتان را شما معاونان فسق و رجسید که پاک می کند گناهتان را؟ زباله های ذهنتان چه بد بو است دهان گشوده اید چاهتان را حیا نمی کنید؟ حضرت عشق نگاه می کند نگاهتان را ببندد ای بدان! امام امت سر پل صراط راهتان را به دست چپ گرفته اید آن روز به قطع، نامه ی سیاهتان را الف.س@daftareghazal
راه بندان شبی است سرد و در جان پناه بسته شده است به شهر راه  ورود پگاه بسته شده است زمان تاجگذاری است، جائران جمعند به میله های قفس دست شاه بسته شده است مباد  قصه ی قتل درخت  فاش کند   به دست باد دهان نگاه بسته شده است غبار واهمه از مغرب جهان پیداست حذر کنید که انگار راه بسته شده است به تاخت می کشدش روی سنگلاخ ستم به چرخ های زمان موی ماه بسته شده است توان ضجه زدن را گرفته اند از گل گلو فشرده خدا! راه آه بسته شده است الف.س@daftareghazal
راز صبح پر مي كشند هرچه ملك بر فراز صبح تا بشنوند زمزمه دلنواز صبح مثل نسيم نرم و روان مثل نور ناب همچون شكوفه هاي بهاري نماز صبح من! - تيره دل!- چگونه ترا درك مي كنم؟ در سرّ سرّ عشق نهان است راز صبح هر شب سياه گرگ هوس پرسه مي زند ياري كن آه اي نفس چاره ساز صبح آه اي خداي مهر مرا شستشو بده در رود پر تلاطم راز و نياز صبح *** شادند چشمهاي تو انگار باز هم برخورد كرده روح تو با روي باز صبح برخيز! خفته باخته برخيز! قلب من تا پست را بلند كنند از نماز صبح   الف.س@daftareghazal