eitaa logo
دفتر شعر من
100 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
به وصف روی تو مولا لغت کم آوردم پرم ز واژه و اینجا فقط کم آوردم به انتظار نشستم که رخ نشان بدهی ولی شها عمل بی غلط کم آوردم زمان آمدنت بود و آیه های ظهور تمام حاضر و من این وسط کم آوردم امیر حرفم و مرد اگر بیایدها ولی به وقت عمل معذرت کم آوردم ببخش اگر که مداوم من از پی فرحم به زعم خود ز فرج یک نُقَط کم آوردم جدا شو از گنه ای عسکری مگو فردا برای فوز که یک پاره خط کم آوردم شانزدهم مرداد نود و پنج
پیشانی من ماند و غم و شانه ی تردید درخوف و رجا، از نفس خسته ی خورشید این جمعه ی من هم به شب شنبه رسید و یک بار دگر دل شده محکوم به تبعید لایق نشدم من به تماشای جمالش گفتند بدی ...گشته مجازات تو تمدید مشمول به رأفت نشدی بنده ی عاصی رفتار تو را مهدی زهرا نپسندید دلخون ز گناهان تو گردیده امامت اعمال تو بر غربت او عامل تشدید گیرم فرجش هم برسد ... شرم نداری زین نامه ی اعمال که پر گشته ز تجدید ای عسکری از حضرت زهرا مددی جو تا بلکه رسد نامه ی عفو تو به تایید چهارم فروردین نود و شش آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
آن دم که بیافشانی    بر روی رخت گیسو شب می شود ازظلمت  ای ماه کمان ابرو ای  کاش  که از بین  آن  خرمن  موهایت چشمی به من اندازی   تا زنده شوم از او هرچند که چون پنهان گردی بشود عاشق دیوانه ترت  اما   با من مکن این  مهرو بیچاره  شدم  یارا  روی  تو  ندیدم من اینگونه به  درگاهت   تا کی بزنم زانو من  این همه سرگردان   برگردجهان گشتم از هر که تو را جستم   گفتند مرا  سیرو من وصل تو می خواهم از هجر جدایم کن از آن  بشوم   گر چه   مصداق  اذا  ماتو بر عسکری ای مولا تا کی ندهی رخصت تا آنکه شوی دلجو هی  ناله  کنم ارجو هجدهم مرداد نود و چهار أخرىن بازنگری ۹ اسفند۹۸
از هر طرف  طلوع کنی ، مهر تابناک مارا نجات می دهی از ظلمت و هلاک باشد اگر طلوع دو خورشید در میان سر می برند هر دو ز خجلت درون خاک ای حجت خدا تو کجایی که اهرمن دین را نموده با دغل و شبهه چاک چاک مهجور گشته است شریعت به عهد ما با دین چو نفع خلق نموده است اصطکاک بعضی به قوم عاد تأسی نموده اند آنها که شهوت است برایشان فقط ملاک دنیای ما عجیب پر است از ،فساد و جور باید شود به مرد خدایی دوباره پاک هر چند عسکری نشوی لایق فرج گر با امام خویش نیابی تو اشتراک اردیبشت ۹۴ آخرین تصحیح ۹ اسفند۹۸
یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا ما را نماز شد امروز هم قضا یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا از درب خانه ام نومید شد گدا یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا چون هست سینه ام لبریز کینه ها یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا چون   از قضا   بود    آوردشهر   ما یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا گم شد میان ما چون گوهر حیا یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا آماده نیستیم بر جنگ و ابتلا یا صاحب الزمان قربان شوم تو را بر عسکری مگیر بر دل شما بیا یا صاحب الزمان مولای من بیا حتی اگر شود موری چو من فدا بیست و پنج اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۱ شهریور ۱۴۰۳ 
با که گویم مشکلم را با که ای مولای من بر شنیدن یک نفر نیست نشیند پای من گر نشیند پای من دیگر نمی فهمد مرا چون نمی فهمد شود همراه غم افزای من از که گویم با که گویم از تو می گویم به تو تا شوی مولای من خود مونس غم های من دل به سوی باطل ای مولا گرایش می کند مثل جد خود غریبی سرور تنهای من حرف حق رفته است و اکنون کذب جولان می دهد منفعت معیار شد تیغ است هم در نای من گر علی امروز هم می بود انیسش چاه بود باز هم بر گرد اعدا اهل این دنیای من هر که منبر رفت مولا بوی اغفالش بلند فوج مشرک چاره اش آن ماه بی همتای من عسکری را کشت بیش از دشمنان زخم رفیق گشت از مهرت ملامت هر دم ای مولای من اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
ظهورتو را بسته امت امید دهد جمعه ها بر دل خود نوید ولی بعد هر ندبه یا قبل آن ز خود رو نماید گناهی جدید به اظهار عشق به تو دل خوش است ولی در عمل یار خصم عنید مناجات عهدش حقیقی نبود به یک ساعت از ساحت دل پرید ز نا عهدی امت خود شدید شریدٌ فریدٌ طریدٌ وحید دعای فرج ورد لبهایمان از اعمالمان شد اجابت بعید بمیرد برای دلت «عسکری » که هر لحظه اش زخم از ما رسید دعا کن که گردیم آدم و یا ز ما امتی بهتر آید پدید اردیبهشت نود و چهار آخرین تصحیح ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
شد امام امّتی دیگر به مردم آشکار پرده را از روی رخسارش زند ایزد کنار تا نماند بی ولی الله هرگز این جهان خوش به حال شیعیان و خوش به حال روزگار یک غدیر دیگر است امروز در تاریخ تا مدعی هرگز نگردد بر امامت نابکار آفتابی که بسوزاند خس و خاشاک را ماه تابانی که روشن می نماید شام تار باز هم خالق به مردم داد با او افتخار حیف از نا لایقی از ما نهان شد روی یار تا دوباره یوسف طاها به ما سازد نظر عهد خوانیم و فرج خواهیم از پروردگار  عسکری امروز روز شادی آل عباست صحبتی از غم مکن یک شعر شورانگیز آر سال نود و سه آخرین بازنگری۲۲ شهریور ۱۴۰۳ 
آید چه خوب رخت امامت به قامتت بیچاره است آنکه نخواهد زعامتت گویی که آمده است غدیری دگر ز راه غربال می شوند امم از علامتت . خورشید می شوی که به ما روشنی دهی حتی ز پشت ابر شها از کرامتت ای کاش رزق ما شود ای شه رضایتت اوج بلای ماست عتاب و ملامتت از ما به دشمنان تو لعنت فقط رسد بر ما وظیفه است دعای سلامتت ما گشته ایم حصر بلاهای بی شمار ما را نجات بخش شها با قیامتت بر عسکری ببخش شها حسن عاقبت در سال روز عهد و شروع امامتت ۱۴مهر ۱۴۰۱
چه زیبا گشته این دنیا ز لبخند تو ای زهرا تو گویی گشته در دنیا غدیر دیگری بر پا اگر چه گشته فرزندش ز فقدان پدر تنها به او کشتی دین حق نشد بی ناخدا اما ز شادی تو ای زهرا دو عالم گشته دست افشان ملائک جمله در تهلیل، از این بزم طرب افزا و خیل شیعه بر آن رسم انی سلمْ در شادی همه آماده بر عصر ظهور و حرب با اعدا خداوندی که می سازد غضب از خشمت ای بانو شود خشنود صد در صد ز عیدت مادر طه به عیدت عسکری بر تن بپوشد جامه ای نیکو شود تا کور چشم دشمنان حضرت زهرا بیست و نهم آذر نود و چهار آخرین بازنگری۴آبان۹۹ .. 
ای عجب من که ز دنیا همه نفرت دارم عکس آن را چو به چشم تو بیافتد  زارم تو که باشی همه دنیا بشود خواستنی حسن یوسف همه جا با گل نرگس کارم من نشستم به رهت تا که بیایی یارا حدس و احصاء و شمارش شده تنها کارم بی تو کابوس گرانی است به عمر افزودن کی رها می شوم  از رنج مصیبت بارم گر چه ما را تو ز یاران ننمایی محسوب می زنم جار که بر یوسف زهرا یارم عسکری گر چه خطاکار ولی عاشق توست پس به غیبت مدهم بیش از این آزارم فروردین نود و چهار  آخرین تصحیح ۱۱ تیر ۹۷
گلایه من به که آرم که سالهای مدید گذشت و سیصد و اندی نفر نگشت پدید ز دیده خون بفشانیم جای اشک کجا که از چه رو شده مهدی چنین غریب و وحید؟! بسیج کی شده ایم از برای روز قیام که این چنین به دعاهای ندبه ایم شهید به منجلاب فسادیم و هر کسی داند به صورتش زده سیلی به هر گناه، شدید بگویم آید اگر می شوم چنین و چنان نیاید او چو  بدی محض اطلاع مزید به قول  "پا به رکابت شوم بیا" گوید نخست پای بکش از رکاب خصم عنید چو عسکری همه هستیم خواستار فرج به جستجوی مدام از نشانه های جدید منم علامت قطعی برای امر ظهور به شرط آنکه نباشم به امر نفس پلید هفدهم فروردین نود وچهار
با که گویم مشکلم را مشکل من ساده نیست مشکل من عقده ی معمول یک دلداده نیست غصه ی خورشید و یک تاریخ پنهان بودن است قصه ی یک عمر دوری بحث پیش افتاده نیست هست نقلم نقل یک عالم دعای بی جواب آنکه با یک لاشنیدن از خدا واداده نیست قصه ی یک عمر خجلت چونکه بر امر فرج گفته یارم را خدا، دلداده ات؟! آماده نیست گفته این یار تو بد غرق معاصی گشته است آن چنان هم مومن و فرزانه و آزاده نیست ادعا بسیار دارد گرچه ،در وقت عمل آن چنان هم اهل مستی و خراب باده نیست از چه گویم با که گویم از تو می گویم به تو گرچه نقلم در خور آقا و آقازاده نیست عسکری را وامنه از خویشتن دورش مکن گرچه هرگز هم برت یک یار فوق العاده نیست اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
گویند نیاید به گلی فصل بهار آیی تو بیاید که تویی اصل بهار هرگز نبود بی تو بهاری بر ما برگرد که ما را برسد وصل بهار سال نود و سه  آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳  
باز هم بی تو رفت آدینه باز من، بغض و آه و آیینه درد من را کسی نمی فهمد گشته ناسور زخم این سینه باز هم بی تو رفت آدینه زخم در زخم گشته این سینه شیعه گردید باز دشمن شاد هی شماتت کنندش از کینه جمعه عید است با امید شما سر زند با طلوع مهر رجا می رسد چون غروب بی تو شود بدترین روزهای این دنیا  از غم دوریت تباه شدم در محافل سفیر آه شدم خیل دشمن به سخره می گوید من گرفتار اشتباه شدم انتظار تو می کشد این دل می کشد انتظار نا غافل ترسم این است روز آمدنت من نباشم دگر در این محفل پانزدهم خرداد نود و پنج 
رنگ و بوی تو را دارند اگر زیبایند باید ببینی که چقدر زشت می شوند این آدینه ها وقتی بدون طلوع تو به غروب می رسند ۱۶ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری۴ آذر۹۹
دلم میل غزل دارد برای گفتن از رویت هواخواه نجومم تا که فرد اولی باشم که از پشت تلسکوپها ببیند کوکب دنباله داری را که از ماهم خبر دارد تب جغرافیا دارم که گردم کل دنیا را پی خضرا به طب اقبال دارم تا کنم درمان دل بیمار خود را تا نباشد زشت و آلوده شود تا لایق عشقش اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۸ شهریور ۱۴۰۳
منم عطشان و او نهری پر آب است به دور از او چه حال من خراب است پِیَش می گردم اما هر چه بینم در این صحرای محنتها سراب است بیا یارا دل از هجرت کباب است دل عاشق به دست آری ثواب است بیا از بس که گفتم یارم آید عدویم بر سر طعن و عتاب است چرا از ما تو رویت در حجاب است بیا در سینه ی من انقلاب است بیا مهجور گشتم از فراقت نه صبری هست در این دل نه تاب است بیا دیگر ز یارانم عتاب است که گویندم که کار از تو خراب است اگر تو دل بخواه یار گردی دعای جمله ی ما مستجاب است بیا من را ز اعدایت خطاب است اگر این وعده ات حق و صواب است نیامد پس چرا یار رئوفت که این سان نقشه ات نقش بر آب است بیا امت به حال انشعاب است بساط کفر پر رنگ و لعاب است بیا پر گشته این دنیا ز بیداد یکی خواهد که مثل بو تراب است بیا هر جمعه دل در اضطراب است چنان دیگی پر از قلع مذاب است اگر در قالب میقات ریزد برایش لحظه ای زیبا و ناب است تو که مهرت همانند سحاب است بگو عزمت به من بر انتخاب است فرج ها، ندبه های من قبول است دعای عهد این عاصی حساب است بیا آنسان که معنایش شتاب است به آن سرعت که افزون از شهاب است بیا یارا ببین بر عجِّلش دل چه بی صبرانه دنبال جواب است بیست و هفتم خرداد نود و پنج آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳ 
هوای گریه دارم هوای گریه دارم ز هجر تو نگارم ز هجر تو نگارم منم ز دست غمها چنین غریب و تنها در این جهان بی تو ببین چه بی قرارم بیا دگر که خون شد دلم ز هجرت ای دوست از انتظار عمری ببین چگونه زارم مگر چه کرده ام من که این شدم مقدر به رفتنت نمودی تباه، روزگارم شدم به شهر رسوا گرفته کار بالا ز نام و ننگ مجنون دگر ابا ندارم چه بی تو دهر محزون چه بی توسینه ام خون بیا که بی تو هر دم به ماتمی دچارم عدو نموده قصدم به حربه ی شماتت اگر تو اعتنایی نسازیم که خوارم بر عسکری دعایی که جمعه ام مبدل نگردد از رجا بر غروب ناگوارم چهارم خرداد نود و پنج آخرین بازنگری۳۱ خرداد ۱۴۰۲
آخر هفته شد و دولت امید نرفت ملت از صحنه به هر شبهه و تهدید نرفت "از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر" شکر این موهبت از هجمه ی تردید نرفت گرچه پنهان رخ خود کرد ز کردار خسان از پس میغ ز ما گرمی خورشید نرفت هرگز از دل نرود آنکه شد از دیده ی ما برکس از جانب ما این همه تاکید نرفت دل ما گر چه ز یک هفته ی پر طعن شکست باز تحت علمی جز تو و توحید نرفت عسکری بر سر عهد است نجنبد با باد سالها این همه طوفان شد و این بید نرفت ۳۰ اردیبهشت ۹۶
چگونه بر زبان آرم عزیزم حس و حالی را که می گیرد وجودم را چو می بینم تو را تنها بدون تو برای من دگر فرقی ندارد که تک و تنهام یا بین تمام خلق این دنیا چه رنگی دارد این دنیا، زمین و آسمان، دریا تو وقتی نیستی با من نمی بینم به جز سودا شدم من کشته ی لبخند تو تا جان بگیرم زان گمم چون نیستی مولا تو‌در دنیای من پیدا طبیبست عسکری اما بود بیمار دور از تو «الهی إشفِ» ای خوانش که از هرمش شود احیا بیا ای یوسف زهرا که دنیا بی تو زندان شد قدم نه روی چشمانم که پایت جان کنم اهدا هشت مهر نود و پنج  آخرین بازنگری ۵ مهر ۱۴۰۳
چه بغضها که شکستند بی تو در نایم چه زخمها که نشستند بر سر و پایم چه غصه ها که نخوردم ز درد تنهایی چه اشکها که نشد میهمان شبهایم من از فراق تو در دل چه عقده ها دارم که جز به کشتنش از قلب خویش نگشایم ببین دوباره به چشمم نشسته برق امید به صبح جمعه که گفتی تو جمعه می آیم بیا دگر مسپارم به هفته ای دیگر به دست شنبه ی بی رحم محنت افزایم بیا که زخم زبانها دوباره می بارد به قلب خسته ی من گر چه نیست پروایم بیا و لااقل از خود نشانه ای بدهم ببین که فاصله ها را چسان بپیمایم اگر چه عسکری از خیل عاصیان باشد ولی بدون تو یارا دمی نیاسایم هشت اردیبهشت نود و شش
دیگر فراق بر جسدم خنده می کند یارا فقط نگاه توام زنده می کند این زندگی بدون تو مانند مردگی است دلخوش مرا امید به آینده می کند چون تشنه در کویر پس از طعنه های خار من را سراب یکسره شرمنده می کند ما حالمان بد است قبولست، بر خطا اما چه کس شفاعتِ بر بنده می کند گفتم به خویش ای دل غافل گناه عبد هر آنچه جمع کرد پراکنده می کند ای عسکری اگر چه حساب است حرف تو اما چه کس نظاره ی بر گنده می کند نهم تیر نود و پنج آخرین بازنگری ۱ تیر ۱۴۰۲
آدینه که می آید قلبم به شمار آید امید کند مستم از آنکه نگار آید آدینه که می آید در مملکت جانم از بعد زمستانی گویا که بهار آید آدینه که می آید در سینه ی بی تابم از بعد پریشانی گویا که قرار آید آدینه که می آید یک حال دگر گردم چون منتظری بیند از دور سوار آید آدینه که می آید من هستم و ذکر تو تا بلکه مرا فوزی از بعد شعار آید هی می بردم رویا، من، پای رکاب تو خوشحال ز وقتی که جان بر تو نثار آید اما گهی از این که شایسته نمی باشم گویم نکند ای دل او را ز من عار آید در عالم رویایم گویم به مراد خود "هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید " از عسکری ای مولا بگذر مگذر اما بگذار که بر راهت چون گرد و غبار آید بیست و هشتم خرداد نود و پنج 
"اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند " از شوق آن نظر هم با حکم خود بسازند ما باختیم خود را تنها به وصف رویت ای وای بی نظر هم ما را چه می گدازند ما با امید وصلت صدها ترانه خواندیم ای وای شاعران را اینگونه می نوازند؟ یک عمر از تو گفتیم از وعده ی طلوعت هر چند فوج عدوان بر ما به طعنه تازند ما باز از تو گوییم از لحظه ی ظهورت آید چه از عدو بر آنها که پاکبازند بی مایگان ندانند اسرار عشقبازی خوبان اگر به نازند عشاق در نیازند بر عسکری نظر کن ای ابن عسکری تا باشد از آن بهان که بر وصل دست یازند پانزدهم شهریور نود و چهار