شیر تنها مانده است و خسته از پیکارها
حرمله آماده شد ما را به او هشدارها
آن گل بی خار زیبایی که از جور خسان
دارد اکنون روی پشتش پشته ای از خارها
آه آخر اتفاق افتاد آن تصویر شوم
شیر در گودال و دورش دسته ی کفتارها
گر چه بوی یاس می آید ولی احساس کو
چون حیا دور است از قاموس بد کردارها
بدترین خلق جهان بر صدر خوبیها نشست
تا کند کاری که عاجز آیدش گفتارها
وای می لرزند مولا حرف حرف شعر من
چونکه آید حرفی از ذبح بنی الکرار ها
شعر هم می گرید از این ماجرا ای عسکری
تا بگیرند انتقام از آن جنایتکارها
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۶ مرداد ۱۴۰۲
#عاشورا
#گودال