eitaa logo
دفتر شعر من
101 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای شنبه همین یک کلام باشد و بس میا مگر ز نگارت پیام باشد و بس میا مگر که به دنبال جمعه ای آیی که مفتخر به ظهور امام باشد و بس میا که نیست مرا شوق دیدنت، شنبه شکیب قلب حزینم تمام باشد و بس میا که شنبه درونم پر از تنفر توست دمی که یار ندارد حرام باشد و بس میا مگر تو خودت روی آمدن داری تورا چو یار بیاری سلام باشد و بس به جان عسکری این عمر بی نگار بس است دعای خیر بر آن اختتام باشد و بس ۲۴اردیبهشت۱۴۰۲ آخرین بازنگری ۶ بهمن ۱۴۰۲
ماه محرم ها ز زینب شرمگین هستند هم ها و هم غمها ز زینب شرمگین هستند از رودها و چشمه ها دیگر نمی گویم وقتی که زم زم ها ز زینب شرمگین هستند هر چند بی عارند زجر و شمر و خولی ها بسیار آدمها ز زینب شرمگین هستند حتی همانهایی که جاهلگونه جنگیدند حالا چو ابکم ها ز زینب شرمگین هستند گودالها و تپه ها شاکی ز هم هستند از قصه اعلم ها ز زینب شرمگین هستند وقتی که هادی روی نی قرآن تلاوت کرد بسیار اقوم ها ز زینب شرمگین هستند انگشت از انگشتری وقتی که دور افتاد تا حشر خاتمها ز زینب شرمگین هستند خار مغیلانها که آزردند پاها را مجموع مقدمها ز زینب شرمگین هستند شرح غمش را عسکری تنها نه شعر تو مجموعه ی دمها ز زینب شرمگین هستند ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
یک ماه در بند عبید الله بودن در عمق تاریکی به دور از ماه بودن از نطفه ناپاکان شماتت ها شنیدن با لشکر دیو و ددان همراه بودن بر شهر دشمن غبن را مهمان نمودن مانند یوسف در میان چاه بودن از جمله ی اهل خطا آزار دیدن دست از یلان همرهی کوتاه بودن ای عسکری سخت است حتی بهر زینب دائم اسیر محنت جانکاه بودن؟! ۱۸ مرداد ۱۴۰۲
.. تا گفت اسکتوا همه الکن شدند و بعد عالم تمام غرق شنیدن شدند و بعد با تضحکوا قلیلاً اش آنگونه کوفیان از شرم خویش چوبه ی محجن شدند و بعد این زینب است یا که علی؟! شد سوال شهر مبهوتِ او به کوی و به برزن شدند و بعد قومی که برده بود ز یادش حسین را با آن خطابه یکسره روشن شدند و بعد فهمید کوفی از چه عزیزی بریده سر در بند غبن و نوحه و شیون شدند و بعد از کوفیان جماعت تواب شد پدید چون آتشی به خرمن دشمن شدند و بعد شاید که عسکری غزلش سازد و از آن جمعی محب روانه ی گلشن شدند و بعد بانو نظر نمود به عرض ارادت و در یوم حشر صاحب مامن شدند و بعد ۳۰ آذر۹۹ محجن؛هر چوب سرکج مانند چوگان
زنی که زینت والاترینِ مردان است ز قدر شأن و کمالش زمانه حیران است ز دست صبر و شکیبش شکیب در عجب است به وقت خطبه تو گویی علی به میدان است برای مکتب حق شهره در فداکاری است برای اصل شریعت چو خود و خفتان است به قلب حادثه زد تا زمین نیفتد علم که از قبیله ی دلدادگان جانان است به دست جسم برادر گرفت و گفت به حق ز ما قبول نما اينكه بر تو قربان است ببین کشید چه؟!، وقتی به گودی مقتل بدید عمر برادر که رو به پایان است سپر نمود تنش را برای کودکها ز تازیانه ی دیوی که عبد شیطان است ببین کشید چه؟!، وقتی سه ساله را می شست که گفت آن زن غساله از چه الوان است فتاد زینب زهرا به کنج ویرانه زنی که زاده ی انوار ناب رحمان است اسیر نه ، به اسارت گرفت دشمن را به جنگ ارنب و اصلان برنده اصلان است دمی که گفت ندیدیم غیر زیبایی یکی ز ناب ترین صحنه های کیهان است اگر تو را بپسندد که عسکری برهی وگرنه آنچه برت هست غبن و حرمان است بیست و چهارم فروردین نود و شش
. گوید پسر حسین طریق السعاده است در راه او بمیر که باب الشهاده است مایل نهاده سیف به دوش عزیز خویش کوته قد است گر چه چو شیر ایستاده است اصلا بعید نیست که گوید برای اذن مشکل گشاست فاطمه بر آنکه زاده است هرگز شنیده اید ز زینب شکایتی او در ره خدا دو پسر هدیه داده است آورده بر حسین که جان را فدا کنند هستی خویش را چه به میدان نهاده است آورده تا برای علی ها فدا شوند بر این تبار کسب شهادت چه ساده است از خیمه هم نیامده بیرون برایشان اسطوره مادری که خدای اراده است اما برای اکبر و اصغر عجب گریست او بر امام خویش عجب فوق العاده است ای عسکری تو شرح ارادت چه می دهی قاموس عشق را که لغتها زیاده است ۳شهریور۹۹
ای اشکها دگر بصرش را رها کنید غمهای آتشین، جگرش را رها کنید بستند چون که دست علی را یکی نگفت ای قوم بی وفا پدرش را رها کنید سخت است یاد مادر پهلو شکسته اش دیگر سخن ز میخ درش را رها کنید خواهر چگونه داغ برادر کشد به دوش آن تشت و پاره ی جگرش را رها کنید ناظر به قتله گاه برادر شدن کم است؟! دیگر حدیث پشت سرش را رها کنید باشد چه سخت رنج اسارت برای زن دیگر فضای دور و برش را رها کنید سخت است بر کبوتر زخمی سفر رود بر نی که بود همسفرش را رها کنید دردی است بس عظیم که ماند بدون یار عاشق اگر و آن دگرش را رها کنید غسل و کفن کنی بدن یک سه ساله را دیگر کبودی کمرش را رها کنید بر آنکه اسم شام برایش عذاب بود افتاد باز هم گذرش را رها کنید از یاد آور...ی سفر دق نمود و رفت ذکر مدام همسفرش را رها کنید ای عسکری بگو که محال است شاعر و شعر و زبان نوحه گرش را رها کنید چهارم اردیبهشت نود و پنج آخرین تصحیح ۱۹اسفند۹۸ 
.
خوش آمدی ای زینت زیباترین زیبا ای دختر خیر النسا انسیه ی حورا خوش آمدی اما بدان باید قوی باشی گاهی شبیه فاطمه گاهی چنان مولا باید نمایی بر پدر هم مادری زینب چون مادرت ام ابیها حضرت زهرا طه به هر نقشی برای خلق الگو داشت باید بیابد با وجودت خواهری معنا باید ولیت را چو زهرا جان فدا باشی تا هر که غش باشد در او گردد سیه سیما مثل علی و خطبه های آتشین او با اسکتوا ساکت نمایی اهل غوغا را باید که یک لشکر شوی خود هم علمدارش باشی در آن جندی امیر امدادگر سقا باید بتازی تا درون کاخ اهریمن آن سان که تا دنیاست دنیا باشد او رسوا ای عسکری از مدح زینب شکر ایزد کن یک قطره آوردی و خواهی برد دریاها ۲۷آبان ۱۴۰۲
ای زینت آنی که بود زینت عالم بالد به چنین عالمه حتی اخ او هم در کاخ یزید از سَرِ نو جبهه گشودی گویم که نمودی تو لهش باز بود کم تو جلوه ای از عصمت زهرای بتولی از عفت تو دم چه زند شاعر ابکم شد مکتب حق زنده به شمشیر لسانت گفتار علی از سخنت گشت مجسم ابتر نشد از غیرت تو خون شهیدان ای شیر زن اسطوره ی احیای محرم ای یکه پرستار یتیمان حسینی چون رفت برادر تو شدی حافظ پرچم دادی تو نشان پیکر صد چاک برادر گفتی بپذیرش به خدا گر چه بود کم هرچند به درگاه خدا هدیه نمودیش فاخر تر از این هدیه ی تو نیست به جانم ارباب بلند اختر من دختر حیدر بر عسکری از لطف بیانداز نظر هم  سال نود و سه آخرین بازنگری ۳شهریور۹۹
مردان جهان را بدهد درس شجاعت آن دخت که بر زین جهان آمده زینت او عالمه بود و نبدش هیچ معلم تا شام به دوشش بکشد پرچم نهضت چون خطبه بخواند همه گویند که حیدر باشد که بود دختر استاد بلاغت آن کوه بلا بود برایش همه زیبا قطب عرفا آمد و مرشد به طریقت چون هر که در این دیر مقرب تر و والاست بر کام کشد بیشتر از جام مصیبت آن را که ز مادر نبود هیچ نشانی دختر تو مخوان نقض شود اصل قرابت ای عسکری از روز ولادت چه سرایی آن را که به اندوه و به غم یافته شهرت بیست و چهارم بهمن نود و چهار 
.
.
.
.شده است بر همه ثابت تو بهترین غزلی خدا سروده تو را پس به افتخار خدا 👏👏👏👏👏👏👏👏👏 ۳۱ تیر ۱۴۰۳
بیخ ریش صاحبش ماند عزیزم مال بد قلب ما را پس بده هر جا که می خواهی برو ۱ مرداد ۱۴۰۳
علی علیه‌السلام از زبان خودش گوید چنین علی ز علی آن شه کرم من، بنده ی خدا و بر احمد برادرم مفتر اگر چه خواند خودش را به آن لقب تنها منم به دهر ، که صدیق اکبرم این افتخار،هست فقط ویژه ی علی (این تاج را نهاده خداوند بر سرم) (ناظم به غم نشست و در این بیت گریه کرد هم ملک و هم لقب شده سرقت ز سرورم) در آن زمان که خلق به بت سجده می نمود من کردم اقتدا به نماز پیمبرم این پیشوای عسکری یعنی علی بود پس نیست بی سبب،که گرفتارحیدرم سی و یک اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۱۸مرداد۹۹
صد بار اگر خصم کشد بر دارم تا دست ز دامان علی بر دارم فریاد کشم از تن جان داده ى خویش دل در گرو ی عشق به حیدر دارم "فرمود پیمبر که علی جان من است" بر نطق عن الهوی نه باور دارم محتاج نباشم به دلیل دگری کی غیر علی رهبر دیگر دارم در مصحف حق آمده بر من که ولی ما بعد پیام آورِ داور دارم داده است نشانی علی را به وضوح با عشق علی حظ دو گوهر دارم بر امت حق احمد و حیدر پدرند تا هست پدر، سایه ی بر سر دارم ننگ است به خود قیم دیگر طلبم بر والد خود غیر چو برتر دارم فرمود پیمبر که منم شهر به علم بر بهره از این شهر یکی در دارم ای عسکری از در چو کنی عزم ورود من باور بر لطف پیمبر دارم ۶آبان۹۹
قصیده ی عشق عشق عین و لام و یا فقط عشق و صفاست عشق هم بر عشق مولا مبتلاست عین یعنی عشق معبود علا عین عین الله، چشمان خداست عین او علم است بر اسرار حق بحر عرفانی که دائم در دعاست عین، عزم جزم بهر طاعت است عین عبدِ عالی اما با وفاست عین یعنی او عدالت پیشه است عین یعنی عامل او، بر ادعاست عین یعنی عرشیان را سرور است یعنی این گل عضوی از آل عباست عین عالی شأن و عالى مرتبه عين يعنى عینِ عينِ مصطفى است عين عداوت با همه اهل نفاق عین عدول از شیوه های نارواست عین یعنی عُلقه با قران حق بر عدیل خویش قولش ره گشاست عین یعنی او نماد عترت است دین فقط مقبول با عطر ولاست عین عَلم بودن به درد بی کسی است شمس بودن درکمال انزواست عین عهد با خدا بهر سکوت در قبال مردمانی بی حیاست عین عطوفت با یتیم است و اسیر زآنکه قاهر بر عدو در جبهه هاست عین یعنی عزل کردن از مقام حکم هر مسوول در دام هواست عین یعنی عقل کل باشی ولی جاهلان را منصب تو مدعاست عین یعنی عیب گیرد بر تو خس علم تدبیر تو گوید بر فناست از عنایت بر رعایا شاه شهر کیسه بر دوش رحیم کوچه هاست عین یعنی عجز سازی بهره اش در رجز آنرا که هم آورد خواست عین یعنی عشوه ورزی در سجود شرح معراجی که از محراب خاست عین یعنی عمرت آید جانگداز چونکه عشقت عازم دارالبقاست عین یعنی جای عیسی او به مهد منجی مریم ز دام افتراست عین یعنی دست موسی ده عصا با علی از بردگی قومش رهاست عین یعنی علت خلق بشر آنکه هر علت از آنهایش بجاست عین عمود خیمه بهر دین شدن مدعی چون در خطر ها بادپاست عین یعنی سوره ی والعادیات فاتح خیبر شدن او را سزاست عین یعنی عروه الوثقی تویی جز تو را هر کس بجوید بر خطاست عین یعنی عصمت بی انتها دارد آن مردی که خیرالاوصیاست عین یعنی والد عباس که علقمه بر جهد نیکویش گواست دخترش باشد عقیله آن که کرد از عدو در کاخ سبزش بازخواست لام یعنی لا به کل ماسوا این بشر از دیگران حرفش جداست لام یعنی لا نباشد قول وبس فرق او هم غیر را قائل به لاست لام یعنی لیله القدر خدا قدر قدر از قیمت او بر ملاست لام یعنی لشکری کار آمد است یک نفر هم، آنکه حق از او رضاست لام او هر چند آمد در میان می کند تاکید حق با مرتضی است لام یعنی لا فتی الا علی آنکه جنس سیف او هم از طلاست لام یعنی ذکر تهلیل علی او که عشقش بر خدا بی انتهاست لام یعنی لایق اسم خداست گر چه دائم بر زبانش ربناست لام یعنی لب گزیدن در سکوت تا نفهمد دد که جای گل کجاست لام یعنی لعل، یعنی دُر، گهر خطبه ای را چونکه مشغول اداست لام یعنی لحن حق وقت کلام در شب معراج با او هم نواست لام یعنی لُب تویی در کائنات قشر اما مابقیِ ماجراست لام یعنی لامع کون و مکان آنکه نورش بر هدایت رهنماست لام یعنی لحظه ای بهرم مخواه دور باشم زانکه او مولای ماست لام یعنی جان لیلی های دهر بهر تار موی لیلیش فداست لام یعنی لطف حتی با عدو بر همه حسن القضایش جانفزاست لام یعنی یک لباس وصله دار بر تن شاهنشه ارض و سماست لام یعنی لعنت حق بر عدوش آنکه او را در جهنم ویل جاست لام لمس پای او بر آن سری است کز ملک شان و مقام او فراست لام او جنسش چو لام مالک است یعنی او ارباب و هم آقای ماست لام یعنی لیسَ (ما قبلِ)کَمثل ادعای غیر او تنها اداست لام یعنی لحمک لحمی علی تو حسابت از دگر مردم جداست لام یعنی لوء لوء و مرجان ناب چون دو بحر پاک با هم در لقاست لام یعنی لم یلد مانند او مادری تا آنکه این دنیا به پاست لام یعنی لیت شعری های ما زندگی بی علی بر ما عزاست لام لبیکی است در شأن شما نه چنانکه بر زبان سفله هاست لای نایت تیغ و در چشم تو خار در فغان و در سکوتت دردهاست لام یعنی لطمه ها بینی و باز شکر گویی چون که مولایت رضاست لم اَره ، ما کنت اعبد لام اوست آنکه قلبش کور باشد بینواست لام یعنی معدن علم لدن لب ببندد چونکه جاهل بی حیاست لام یعنی لغو بیعت، کار دیو بهر دستور خدای خود اباست لام یعنی قول لولاک خلقت کل این عالم طفیل مرتضی است لام تا کام ار به نزدش از کلام دم ببندد مدعی قدرش به جاست لام یک حرف است در نام علی لیکن آقای تمام جمله هاست یا یدالله است سر از هر چه ید مرد من یشری فقط مولای ماست یای مولا معنی یک می دهد یک بود در هر چه بر انسان سزاست از چه آمد یا علی و یا عظیم بی علی کوه عمل هم چون هباست یای او یای گذر از مشکل است یای مولا از همه یاها جداست یک علی گو چون بگوید یا غفور هدیه ی رحمن برایش قد عفاست یا یم علم است و جود است و کرم حیف، این دنیا به کام قطره هاست یای او اوج یقین و باور است پس قیاسش جز به پیغمبر جفاست یا یل است و از یمین و از یسار حمله آرد بر عدو، خشمش بلاست یای او یعنی که زهرا، یا تو یا... در جواب تیغ قول من بلی است او یگانه خانه زاد ایزد است کعبه را از یمن مولودش سناست
یا یکی از چارده یوسف جمال یاد او هم بهر یعقوبان شفاست یا یمت باشد برای عسکری چون لقایش بهترین حظ و عطاست ۱۴ آذر۹۹ آخرین بازنگری ۴ تیر ۱۴۰۲
رفتی به جور و خنده به نفرین من زدی بی رحمی است هی دم از آبادیت زنی ۷ بهمن ۱۴۰۲
یا بگو تو یا بگو بر جز تو مایل نیستم خوب می دانی که من بر جبر قائل نیستم هر چه می خواهی بگو جان عشق عزیز من نفس من کسی که می کند هر کار مشکل نیستم می توانی با خودت شعر مرا نجوا کنی من ولی از معنی نجوات غافل نیستم من دموکراتم نترسی هر که را خواهی بخواه بین من یا من و یا من من که قاتل نیستم صبر کن یک لحظه انگاری که رویت شد زیاد بین من یا من فقط من گر چه قابل نیستم چون تویی تو انتخاب من میان تو و تو کی جسارت می کنم بر تو من عاقل نیستم ۸بهمن ۱۴۰۲
گفتم فراموشش کنم تا دل دهم بر زندگی دیدم که بی او زندگی من را پریشان می کند
اگر تنها گذارندت عزیز من همه دنیا بدان تا پای جان من پای پیمان تو خواهم ماند
"اگر آن ترک شیرازی ، به دست آرد دل ما را " چه دارم تا به او بخشم ، که مارا هست او مولا ز اربابی عجب نبود، اگر هم بنده بنوازد که مولامیکندبخشش،نه چون مابی سروپاها "هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد" چو هستم هست از او من بر او سازم چه را اعطا سمرقند و بخارا را، سر و دست و تن و پا را اگر حتی دهم اورا تمام روح و هم اجزا به او من باز گردانیده ام آن را که خود دادم که عودت باشد این کار و نگوید عاقلش اعطا اگر چه این عمل هرگز نباشد کار ناچیزی که بر اهدا نمی گردد کسی این گونه بی پروا اگر هم شاعری می سازد از این دست بخششها زبانی باشد و آن را نمی سازد کسی اجرا فقط این کار از احمد و فرزندان او آید حسین اینگونه می بخشد تمام هستی خود را تو را ای عسکری تنها همین آید که شکر آری که گردد از سر شکرت برت حق مرحمت افزا ششم مهر نود و پنج