eitaa logo
دفتر شعر من
101 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
. مشهد بهشت و مردم مشهد بهشتیند طوفان نوح هم که بیاید به کشتیند آنها تمام خادم خورشید هشتمند در نوکریش صاحب حقی سرشتیند گر بهرشان جنان بنویسی خدای من راضی فقط به آنچه که قبلا نوشتیند خواهند در جوار رضا تا بیارمند دنبال نیکیند و فراری ز زشتیند این خاک را به کاخ مدائن نمی دهند شاهند اگر چه صاحب یک بیت خشتیند ای عسکری به صحبت خوبان بصیرها در جستجوی معرفت و هم نهشتیند ۲۱ خرداد۱۴۰۰
. چگونه شکر کنیم و چسان بیان رضا از این حلاوت بودن در آستان رضا از اینکه اهل بهشتیم و خادم السلطان از اینکه یکسره هستیم میهمان رضا تمام غرق سروریم از سکونت در میان خیل ملکهای پاسبان رضا شدیم ساکن وادی المقدس رضوی اگر چه جاهل از او جنب عارفان رضا به بارگاه عظیمش رعیتند شهان که هیچ خطه ندارد شهی بسان رضا طبیب حاذق صعب العلاجهای جهان بگیرد از نفسش مرده جان به جان رضا بود رحیم فراوان به نا مسلمان هم تمام خلق جلیسند پای خوان رضا اگر رضا بشود عسکری تو را ضامن ز حشر خاطرت آسوده در امان رضا ۲ تیر۱۴۰۰
. یک شب کشیک بودم و در دل هوای تو گفتم مشخص است نباشد رضای تو کارم زیاد بود و نبود استراحتی گفتم رضا چو نیست حرم را چه جای تو فردا شهادت است نیاید پزشک بعد ما قبل هشت و نیم، خصوصاً برای تو این ها همه به خاطر این است عسکری در نزد یار رنگ ندارد حنای تو با چشم تر به خواب روان شد دو دیده ام نا خوش شدم شدید و نبودم دوای تو ساعت به شش رسید که همکار آمدم گفتا برون ز خانه زدم با صفای تو بر دل فتاد زودتر امروز آیمت تا گوییم تو باز فدای وفای تو شرمنده از کرامت ارباب خود شدم گفتم بلا درنگ رضاجان فدای تو بر عسکری نگشته دمی قطع لطف تو گر جان دهد کم است به پای ولای تو هفتم تیر نود و پنج آخرین بازنگری ۲۱ خرداد ۱۴۰۱
. چشم می بندم و در‌ بارگه  دربارت مستم از همهمه و ولوله ی زوارت تا بنوشند ز تو شهد ولایت گویی خلق پروانه صفت تاخته بر گلزارت منم آن مورچه بر راه سلیمان نبی غفلتی گر بکنم له کندم انصارت ای که در هر دو جهان شاه سلیمانهایی چه شود تا که مرا هم بشماری یارت ای که بر خوب و بد دهر عنایت داری منع ما را مکن از شعشعه ی رخسارت عسکری از سر کویت نرود کوی دگر ای سخی، گشته گدا واقفِ بر اسرارت ۱۷ آبان ۹۷
. ز هیچ کس نشنیدم برانیش از خویش نرفت غیر مسلمان هم از درت دل ریش گرفت حاجت خود را تو را چو عرضه نمود عبید و عاصی عامی غنی و هم درویش عجیب نیست نرنجاند از خودش احدی کسی که ضامن آهو شده است از این پیش هزار بار شنیدم که داده ای تو شفا همان که با تو سخن گفت با کنایه و نیش نخواستی تو طلسم بدان درون نشوند که منع نیست مرامت امام مهراندیش کجا تو عسکریت را کنی ز خود نومید که چشم او ز تو دارد به مهربانی بیش بیست و دوم مرداد نود و پنج آخرین بازنگری۲۰ خرداد ۱۴۰۱
. میلاد، آستانه، همین هم مرا بس است یک سیر بی بهانه همین هم مرا بس است اذنم اگر دهی بنمایم زیارتت یک بار عارفانه همین هم مرا بس است بر این رضا اگر ندهی می کنم سلام از دور زین میانه همین هم مرا بس است ای شاه یک نظر به من انداز روز حشر زان بحر بی کرانه همین هم مرا بس است دستی دهد اگر بشوم من گدای آن سلطان هر زمانه همین هم مرا بس است از دست من چو دانه بگیرد کبوترت تا باشدم نشانه همین هم مرا بس است ای عسکری نصیب شد ار صحن را زنم جاروی خادمانه همین هم مرا بس است چهارم شهریور نود و چهار آخرین بازنگری ۱۰ تیر۹۹
. چو می روی حرمش التماس دعا تویی چو محترمش التماس دعا طلب نموده رضایت کنون که شدی تو شامل کرمش التماس دعا پیام من برسان پس به گوش رضا بگو که می برمش التماس دعا برای آنکه ز سلطان بیاوریم جواب می خرمش التماس دعا رجا به ضامن آهو چو برده دلم به اذن لاجرمش التماس دعا اگر چه رو سیه از بابت گنهم به قول بگذرمش التماس دعا رود هر آنکه حرم من ترانه ی خود به گوش بسپرمش التماس دعا به عسکری نبود تاب دوری او به چشم پر ورمش التماس دعا هجدهم مرداد نود و پنج
. حکم حج می شود امضا چو به دستان رضا به کجا پس برود ریزه خور خوان رضا بخصوص آنکه بر او روز ولادت باشد که شود شاه و گدا یکسره مهمان رضا بخصوص آنکه به احسان رضا معتاد است بوده پیوسته گدای در رضوان رضا آنکه پیش نظرش منصب شاهنشاهی نیست چون مرتبه ی خادم و دربان رضا هر چه دارد ز طفیلی رضا دارد و بس عشق او این که بود شاهد ایوان رضا استطاعت نشود هیچ محقق بر عبد عسکری غیر کنیزان و غلامان رضا ۲۲ تیر ۹۸ آخرین بازنگری ۲۱خرداد ۱۴۰۱
. چند روزیست  که شعری ، به من  الهام نشد دل  من    سنگ  شد   و   لایق    مولام  نشد ای رضا از تو سرودن چه برایم سخت است اسب  شیوای  سخن،  بر  لب  من  رام  نشد در   بزرگی  تو   آقا ، به   خدا  شکی  نیست لیک    ،   توجیه   دل    شاعر    ناکام    نشد این همه خاطره از صحن و رواق حرمت بهر این شاعر تو باعث انعام نشد این همه معجزه، طومار شفا یافته ها نه ی تو خود غزلی آنچه سرانجام نشد تا به آن پنجره فولاد نبستم بندی طبع من، خالق بر یک غزل تام نشد تو در این قحطی احساس رساندی مددش حیف تفهیم براین شاعر گم نام نشد عسکری  حیف که یک قطره ز اقیانوسش به درون  دل  این،   دایره ی   خام    نشد اسفند نود و چهار آخرین بازنگری ۱۲تیر۹۹
. گر چه بر خادمی خویش پسندم نکنی جای شکرست که از جرم به بندم نکنی گر چه لایق نه ولی زائر کویت که شدم من افتاده ز پا را تو بلندم نکنی؟ اذن هی می دهیم تا به خدا بر گردم آمدم عهد شکن چون تو و چندم نکنی تو بزرگی و من از جمله ی کوچکترها تو ولی آنچه که مردم بکنندم نکنی در دلم درد زیادست و دوایش با تو تو نظر بر همه این گوی و بخندم نکنی آمدم پیش رضا تا به سما بر گردم اگر از بهر خدا رد ز کمندم نکنی عسکری را تو به محشر نظری ساز رضا که به دور از نظرت مثل سپندم نکنی سوم شهریور نود و چهار آخرین بازنگری ۱۲ تیر۹۹
. در بارگاه سلطان هرگز گدا نماند گر او طبیب باشد کس بی دوا نماند آخر علی موسی معروف بر رئوف است عاصی هم از مرامش بهر لقا نماند یک پنجره ز فولاد دارد سرای سلطان بر آن دخیل هر کس چون بست وا نماند از بهر بحر حاجت در پیشگاه فضلش راهی به غیر آن که گردد روا نماند بر خوانش عارفان را بینی به ریزه خواری محفل به شمس رویش دور از ضیا نماند باغی ز باغ های جنت بود حریمش این خانه ی پیمبر چون ماسوا نماند از گوشه گوشه ی این دنیا به سویش آیند چون مشکلی به دست مشکل گشا نماند هر کس که زائرش شد داند که وقت برگشت خیلی عجیب باشد قلبی که جا نماند فرموده است احمد بر پاره ی تن من هر کس که گشت زائر در ابتلا نماند سلطان بی پناهان بر عسکری نظر کن تا از متاع عشقت او بینوا نماند سیزدهم مرداد نود و شش آخرین بازنگری۱۲ تیر۹۹
. بس که عاصی بودم و از روی مولا شرمسار هی دو دل بودم بخواهم با چه رو از یار بار گه دلم را می نمودم خوش به مهر و لطف او گه به خود غر می زدم آخر تو را با او چه کار شرم کن از روی او از این همه اعمال بد تو کجا دیدار او ای روسیاه روزگار با خودم در جنگ بودم در دلم خوف ورجا یک نفر داد به دستانم یکی فیش نهار گفت فردا دعوت آقا علی موسی الرضا گفتمش یعنی رضاآورده ما را در شمار؟ عسکری را کشت مجد و مهر و احسانت رضا روز محشر هم تو مولا باش او را در کنار بیست و دوم فروردین نود و پنج
. مشهدیها همه حسرت به دل یک چیزند به امیدش همه هر صبح به پا می خیزند کاش راضی شود امروز رضا از عملم به رضا چون به خدا یکسره می آویزند خادمی اوج شرافت شده ، ثوبش خلعت همگی نشئه ی این کلک خیال انگیزند هیچکس شاه خراسان نشود بر آنان همه شاهان جهان پیش رضاشان ریزند مشهدیهای بد و غمزده از سوء عمل به دل از گنج جوارش چه رجا می ریزند عسکری مشهد و مشهدی و میلاد رضا همه مسرور از این یوم غرور آمیزند ۲۰خرداد۱۴۰۱
.. دیو سیاه طعنه به خورشید می زند تا آن چراغ قدسی تابنده بشکند خورشید، عنکبوت!؟ چه حجم وقاحتی زین نور می تراود و ان تار می تند شیطان به عکس جلوه دهد روز وشام را اما برای خویش فقط چاه می کند هر پای عنکبوت به ظلمت کند سقوط خورشید بر دل نجبا پرتو افکند از عنکبوت موهن ابلیس بوی گند باشد بلند و مهر، صفا می پراکند بر ما بنا نموده عدو اوهن البیوت؟ دل عسکری به نام رضا می خورد سند ۱۲ خرداد ۱۴۰۱
. قبله گاه عارفان ، پایین  پای حضرت است افتخارش کفش داری،آنکه غرق شهرت است بهر دیدار مجدد ،  نقشه زائر می کشد وقت رفتن باز با او، سینه ای پرحسرت است مژده  دادی ، آن  که آید  بهر  دیدارت  رضا دستگیریِ تو او را، در سه موضع اجرت است نامه ی اعمال را ،  در دست او چون می نهند بر صراط و سنجش اعمال، کی در عسرت است سر بساید ،  روضه ی رضوان تو با هر بهشت پیش تودرمانده باشد، هرکه مست  قدرت است پیش  تو  یابد شفا ،  افلیج مادرزاد هم بر کرامات تو یک دنیا، به بهت و حیرت است عسکری را گوشه چشمی، ای ضعیفان را معین این فقیر کوی تو ، در انتظار نصرت است اسفند نود و سه آخرین بازنگری ۶ آبان ۹۸
. چون عنکبوت تار تنیدی برای خویش ای عقده ای خائن پست روان پریش روزی به نرخ روز ز دین کردی ارتزاق حالا به نرخ روز به دین می زنی تو نیش صد ضربه خورده ای همه از دین گریزها بر دین شدی عنید چو بیرون شدی ز کیش بهرت دلم گرفت چو بی آبرو شدی آن دل کنون شده است ز ننگ تو ریش ریش ای نانجیب بر حرمش طعنه می زنی بر آنکه افتخار شهان است نوکریش آخر به چند مهر رضا را فروختی ای گرگ بی مروت پنهان به جلد میش یوسف فروش گر چه بود اهل غبن و خسر ای بی هنر فروخته ای صد هزار بیش ای عسکری جهان ز پر پشّه کمتر است وقتی که کار می رود این گونه ات به پیش ۹خرداد ۱۴۰۱
. ما را مخواه بر در میخانه ای دگر ما را مخواه نشئه ی پیمانه ای دگر ما را قبول کن تو به قربان عزیز دل ما را مخواه کشته ی جانانه ای دگر هر چند کوتهیم و مکان شما رفیع ما را مده حواله ی بر شانه ای دگر داری به دور خویش تو درها قبول کن دیوانه ای طفیلی دردانه ای دگر ویرانه مسکنیم مفرما به رد ما ویرانه ای اضافه به ویرانه ای دگر همچون کبوتران حرم جلدمان نما بر عسکری مخواه شها لانه ای دگر ۱۳ فروردین۱۴۰۱
. باز آمد به سراغ شه بخشنده گدا برود جز به در حضرت ارباب کجا؟ نیست در چنته ی من غیر معاصی مولا این دل شب زده را هست ولی میل سنا راه را یافته دریوزه دلم مدتهاست آن شه ملک سخا آنکه شود زود رضا دست خالی نروم هیچگه از این درگاه من گدایی سمجم پس بده در راه خدا همه اسباب مهیاست در این مضجع نور شمس تابنده ز تابش نکند هیچ ابا عسکری کم مستانی تو ز شاهنشه جود نگزی تا که سر انگشت به هنگام عطا ۹تیر ۱۴۰۰
. در سینه ی سیاهی تشدید می نشیند تا آنکه در کمین خورشید می نشیند خورشید با امید تنویر دهر اما در مسلخش به جبر و تهدید می نشیند وقتی که ضعف عارض گشتش بسان مادر در کوچه هی ز بهر تمدید می نشیند چون می کشد عبا را خورشید بر سر خویش در دل به رفع ظلمت تردید می نشیند خورشید مادری بود شاید ز روزگارش این ماجرا ز بهر تاکید می نشیند زین مهر عجب ندارم ای عسکری به شعرت گر مهر او به رسم تایید می نشیند ۱۳ تیر۱۴۰۰
. مدتی بود حضور حضرت ارباب علی بن موسی الرضا شرفیاب نمی شدم که به برکت این غزل عنایت فرمودند ما را به کوی می زدگان اعتبار نیست از آنکه مفلسیم، به میخانه بار نیست جای مرا به میکده جارو کشیده اند تا روشنم شود، که به این حجره کار نیست گویا سپرده پیر، در اینجا نبینمش پیرت چو قهر کرد، ز کس انتظار نیست با من به حول میکده، خوبی سخن نگفت دردا چو من غریب، دگر در دیار نیست من را نشان دهند به هم مفلسان شهر گویند مثل او به فلاکت دچار نیست. من را ز باده هیچ خبر جز خیال نیست عطشان به قطره ای ز میم این شعار نیست ای عسکری به پیر بگو نادم است سخت از قهر تو به دهر، چو او بی قرار نیست بنما به قدر قطره ای از می عنایتش بهر گدا ز شاه، سخاوت که عار نیست ۲۲خرداد ۹۷ آخرین بازنگری ۱۷ خرداد ۱۴۰۱
. دوباره جان به شریعت دهد خدا به رضا رضا به مشی ولایت دهد خدا به رضا دوباره مرشد نابی به جمع انسانها برای طی طریقت دهد خدا به رضا ببین به خلق چه خورشید روشنی بخشی برای بردن ظلمت دهد خدا به رضا به شیعیان چه عطایی نموده حضرت حق به خلق یکسره رحمت دهد خدا به رضا دوباره یک علی آورده است رب علا به عفو و مهر ضمانت دهد خدا به رضا رضا اگر بدهد عسکری رضا بر این رضا رضابه تو جنت دهد خدا به رضا ۲۳مرداد۹۵
. روز میلاد رضا ، رفتم سوی غیر رضا چون گنهکار بدم ، راه ندادند مرا شیشه ی قلبم شکست وسینه ام راغم گرفت سرنوشت آنگاه راه دیگری بر من نوشت تا که آن چشمان گریان دید نوری پر فروغ نور سلطان بود اما بارگاهش بس شلوغ گفتمش من در گذشته کم زیارت آمدم پس چگونه آیم و این بار خجلت آورم گفت مارحمت به خلق وخلق ازماغافل است سوی غیرمانرو، این جامرادت حاصل است راه بر من باز شد گویی که قیچی بر قماش می دودچابک که بر مقصد رسد او پر تلاش رفت این سان تا رسیدم بر بهشت چارگوش فاش گویم دست حاجت برندارم جزبه سوش عسکری خدمت نما در کوی او با افتخار این مقامیست که باشد بر شهان هم اعتبار. این شعر اولین شعر مذهبی این جانب است که حدود ۳۲ سال پیش سروده شده است علاقه شدیدی به زیارت شیخ جعفر مجتهدی تبریزی داشتم آن روز اجازه نیافتم اصرار کردم در بار سوم ایشان پیغام دادند من در مقابل حضرت رضا کسی نیستم و من با دل شکسته.. سال ۷۰
. مولای من تو را به سرایش نشسته ام روی تو را برای نمایش نشسته ام اذن دخول خوانده ام و پشت در هنوز در انتظار بهر گشایش نشسته ام مهمان نوازی تو زبان زد به دهر بود آن را که تا ابد به ستایش نشسته ام باشد ...به کار من گره افتاد کامدم ای با کرم برای رهایش نشسته ام مولای من عجیب گرفتار محنتم بر رفع آن چنین به نیایش نشسته ام سر را به پیش دست تو آورده ام رضا در آرزوی بهره ز سایش نشسته ام چون آهنی که در بر آهن ربا خوش است ای عسکری برای ربایش نشسته ام ۸ خرداد۹۹ آخرین بازنگری ۱ بهمن ۱۴۰۲
. به هشت دست توسل بزن بهشت ببر برای خود مدد چارده شفیع بخر اجازه ی سفر کربلا به دست رضاست بیا و از سفر حج به سادگی مگذر بیا ولی به ادب باش در برابر شاه به آستان رضا باش از گنه به حذر به گامهای متین در نهایت دقت مباد طعنه کسی را زنی به کوی و گذر رسی به لمس ضریحش به قلدری چه اثر به زیر پا بنهی چونکه زائران دگر بخوان نماز زیارت به جایگاه نماز که غیر آن همه غصب است و می رود به هدر برو به فیض زیارت رسی که سلفی نیست جز اینکه خود بنمایی و سد کنی معبر دعای بعد زیارت عجیب پر معناست مراد را ز زیارت دهد به خلق خبر ز عسکری تو بخوان این سروده را و نما دعا که گرددش این شعر توشه ی محشر بیست و هشتم آبان نود و شش
. به نام او خدایا دیگه اون روزها رو برنگردون باشد به دل لک زده ای یار مگو هیچ بر عاشق هجران زده ی زار مگو هیچ چندیست ز ما فاصله بگرفته ای ای یار ما را ز درت دور نگهدار مگو هیچ یک ذره درت را بگشا و نگهی کن این دلشده را هیچ بیانگار مگو هیچ گفتم به دلم از تو رضا نیست رضا هم یک گوشه بده تکیه به دیوار مگو هیچ با خویش بیاندیش چه کردی که تو گشتی بر هجر بدین گونه سزاوار مگو هیچ مانند بقیع عسکری از دور نگه کن هی غصه بخور بابت دیدار مگو هیچ ۲۲ خرداد۹۹