eitaa logo
دفتر شعر من
105 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
. به نام او خدایا اون روزها رو برنگردون هی تصور می کنم بی این حفاظتها حرم باشم آیا می پذیری این گدا را سرورم این درست است آنکه در شأن تو هرگز نیستم می روم نزد شهنشاه رعیت پرورم از خیالش هم تپش افتاده در قلبم رضا گشته جاری سیل اشکم رو به دریای کرم دل به پیش افتاده ازشوق وبه جابنهاده جسم مست مست ازصحن عشقست وضریح باورم پنجره فولاد را گیرم در آغوش و بر آن شکوه سازم زا نچه از دوری بیامد بر سرم ما مجاورها به احسان تو عادت کرده ایم فاصله می گیری از ما زاده ی پیغمبرم عسکری را رفع کن ای مهربان این ابتلا هم مرا پا در میانی کن به روز محشرم ۱۳تیر۹۹
. به نام او خدایا اون روزها رو برنگردون هی آمدی و آه کشیدی بر این جوار اوضاع ما یکیست در این قهر روزگار حالا تو همتی بنما زائر عزیز بهر کمک بیا به دعایی اثر گذار تا حق کند عنایت و رفع بلا شود حل گردد این فراق و صفا باز برقرار بار دگر شویم چو زنبورها روان بر کوی یاس زمزمه سازیم ذکر یار شاکی نمی شوم ز شلوغی این حرم هم پای زائران تو افتم به زار زار حال بقیع بر خودت آقا مگیر که زخمی است سینه ام ز اباهای آزگار از عسکری مگیر تو فیض زیارتت آن را که بر نوازش دستی است افتخار ۱۳تیر۹۹
. به نام او خدایا اون روزها رو برنگردون من بسوزم زین بلایا یا بسوزم از بقیع من از این سدها بسوزم یا بسوزم از بقیع باز بر سلطان نمودم من سلام از راه دور از گل موسی بسوزم یا بسوزم از بقیع منع کردم اهرمن از وصل گلهای نبی حال از حالا بسوزم یا بسوزم از بقیع زخمهایم یک به یک گیرند رنگی از بقیع من از این غوغا بسوزم یا بسوزم از بقیع من ز قبر بی نشان فاطمه یا از غم یوسف زهرا بسوزم یا بسوزم از بقیع فاصله نالایقی تحریم دوری از نگار از غم اینها بسوزم یا بسوزم از بقیع عسکری اوضاع بدجوری قمر در عقرب است از غم فردا بسوزم یا بسوزم از بقیع ۲۶ تیر۹۹
. وقت رفتن جمع کردی اهل بیت خویش را امرکردی گریه بنمایند بهرت ای رضا با تو گفتند ای عزیز فاطمه این رسم نیست گریه بر راه مسافر میمنت دارد کجا؟ پاسخت اما رضا شد بهر عالم ماندگار ای رضا از این سخن آتش زدی بر قلب ما راست گفتی این سخن بر آن مسافر گفته اند بهر برگشت از سفر باشد برای او رجا عاقلان را یک اشارت هست کافی بی گمان خواستی تا قصد دشمن را نمایی برملا این سفر جبریست در آن نیست میل و اختیار تا بدانند عازمی بی شک به آغوش بلا عسکری قربان تو آن دم که از تاثیر سم ناتوان گشتی نشستی در میان کوچه ها بیستم آذر نود و چهار آخرین بازنگری ۲۵ تیر۹۹
. بگذار که خادمانه یارت باشم همواره چو عاشقان دچارت باشم مانند کبوتران کویت بگذار روزی خور جلد و ریزه خوارت باشم من را ز مقام نوکری خلع مکن تا آنکه همیشه.در کنارت باشم این مرتبه را در آل من ارث بنه تا در دو جهان سپاس دارت باشم بر نوکریم اگر ندانی قابل من نوکر زائران دارت باشم گر شاعر دربار نمی خواهی هم نقال جمال گلعذارت باشم باشد به زیاده خواهیم خرده مگیر بگذار فقط که در جوارت باشم چون عسکریم نمی شود دست، تهی تا سائل دست شاه وارت باشم ۹تیر۱۴۰۱
.. باشد ز عنایات شهنشاه خراسان هر چیز که ارزانی او گشته به میدان از پادویی و فقر رها گشت از این لطف گم کرد خودش را و رکب خورد ز شیطان در حق کسی کرد جسارت که رضا هم از بهر توسل شودش دست به دامان تزویج گل یاس به فرمان خدا بود در پیش گرفتی تو به ربت ره عصیان هر چند قیاس تو مع الفارق و بیجاست هر عصر کند فرق در آن جثه ی انسان این نکته ظریف است ز جان باش نیوشا بی علم مزن محض خدا حرف فراوان ای عسکری ار سخت بود ورطه ی گفتار اسکت که ثواب است و صواب است و هم آسان ۲۹ دی ۱۴۰۱
ما در تمام عمر گرفتار این دریم آخر کجا رویم رضا ما که نوکریم جز بارگاه تو نشناسیم مامنی زین نوکری به جمله ی شاهنشهان سریم حاجت نمی بریم به درگاه دیگری تنها به لطف و بذل عطای تو بنگریم آخر بگو که از تو سریع الرضاتر است؟ سلطان توس تا که تقاضا بدو بریم بهر گدای کوی تو دست تهی بد است وقتی که نیست چون تو به دنیا کسی کریم باز عسکری و گردن کج حاجتی ز نو حق شاهدست غیر شما را که کافریم ۴ اسفند ۱۴۰۱
از من ز مهاجرت عبث می پرسید بر ترک وطن اگر کنندم تهدید صد باغ ارم اگر دهندم ندهم این نعمت همسایه شدن با خورشید ۳۰ فروردین ۱۴۰۲
بر اهل بهشت عرض ارادت داریم بر شوکتشان عرض شهادت داریم اما چه کنیم انس به مشهد داریم در جنت او حس سعادت داریم ۲۸ فروردین ۱۴۰۲
من مشهدیم یعنی ساکن به جنان هستم بر زائر او خادم در حد توان هستم هر چند گدا هستم بر بارگهش اما همسایه ی خورشید و شاه دو جهان هستم مستاجر اربابم در قطعه ای از جنت با این همه باز از او دریوزه ی نان هستم مانند کبوترها پروانه کوی او آماده ی جانبازی تا هدیه ی جان هستم هر چند به درگاهش هستیم همه خادم شادم به غلامی گر دارای نشان هستم چون عسکری از مدحش در پوست نمی گنجم مخصوص که از شعرم مشمول امان هستم ۶ خرداد ۱۴۰۲
. من به بوی حرمت باز هوایی شده ام من به جود و کرمت باز هوایی شده ام من به هر صحن و رواقی و به هر پنجره هر خادم محترمت باز هوایی شده ام من بر آن وعده ی زیبای تو بر زائر که در سه جا بگذرمت باز هوایی شده ام من به آن لحظه که گویی تو به عشاق حسین کربلا می برمت باز هوایی شده ام من به آن دم که بگویی به دل پر گنهم که تو را می خرمت باز هوایی شده ام عسکری من به همان جمله که با خود گویی نیست این باورمت باز هوایی شده ام بیست و دوم بهمن نود و چهار آخرین بازنگری ۹ خرداد ۱۴۰۲
می رسی خدمت سلطان اگر عاقل باشی آنچه شرط است ادب را همه عامل باشی کوه اعمال مکلف نشود از تو قبول با تکبر صد با صفر معادل باشی جیگی جیگی به ادب بر در او قربت یافت مثل حر اهل ادب باش که قابل باشی بر در بارگهش فکر کم و بیش مباش با ادب باش همین گر چه تو جاهل باشی چه بسا عالم مردود که ادراک نکرد فیض اینجا به همین است که سائل باشی بی ریا باش کمت حکم فراوان گیرد با ریا مالک صد منسک باطل باشی عسکری از کرمش کاش نباشی محروم تا که بر نور در آن معرکه واصل باشی ۱۸ خرداد ۱۴۰۲
خورشید خورشیدان به دنیا عاقبت تابید از نور وجه او اذیت می شود خورشید شاه خراسان نیست تنها شاه شاهان است پابوس نه باید که خاک پای او بوسید از خاک کفش زائرش هم توتیا سازند آنها که عبد خالص حقند بی تردید از آب سقاخانه ی صحنش شفا یابند صدها هزاران ناخوشی صعب بی تمهید در مشهدش یک تکه از جنت عیان گردد جنت نمی خواهی اگر حق مشهدت بخشید پروانه ی کویش اگر شد چون کبوترها از سفره ی احسان سلطان دانه ها دل چید ای عسکری ساکن اگر در جنت اویی هر روز بنما عهد خود بر خدمتش تجدید ۸ خرداد ۱۴۰۲
شاعر که زیاد است برای گل رویت اما چو موید چه کسی گفت ز مویت می گفت ندیدم سندی من به حریمت از اینکه نیایند گنهکار به سویت شعرش شده حرف دل زوار عزیزت نجوا بنمایند به هر گوشه ی کویت هر گاه که خوانند زیارت حق حق دار گوید که برد سهم گدایت ز سبویت ای کاش موید شودت مثل موید هم عسکری ای شاه سزاوار ز هویت ۱۶مرداد ۱۴۰۲
او از تبار اشرف اولاد آدم است سرهای قدسیان به ادب پیش او خم است بی معرفت ردای ولیعهدیش دهد آن را که پادشاه تمامی عالم است می خواست دیو پشت عبایش نهان شود می دید او به رفع پلیدی مصمم است رسواتر است هیئت شیطان به زیر نور پس نقشه اش برای نبودش مسلم است باید دگر غروب کند شمس پر فروغ تا شب یقین کند که برش جای محکم است در آخر صفر سفر دیگری بناست این ماه عسکری چه شبیه محرم است ۲۵شهریور۱۴۰۲
کار رضا به کوچه کشیده است چون بتول تنها همین بس است که باشد دلش ملول این غم، ز دست تکیه به دیوار داده، شد یا زان که رفت جانب پهلوی او حصول وقتی که دید شمس، کبودی جسم خویش؟ یا زانکه گاه گاه نشست از سر افول راهی دراز نیست بمیرم برای او پیمودنش کشید چرا این همه به طول بر سر عبا کشید که گرید بر این حدیث یا گوید اینکه رفت رحیمی جهان شمول ای عسکری تو الکنی از شرح این عزا اما عجیب نیست رضا گر کند قبول ۲۴ شهریور ۱۴۰۲
وقتی نشست کوچه به ای داد آمد و تصویر مادرش همه در یاد آمد و با او زمین نشست و زمین گیر تر شد و بر سر زد عشق دست و به فریاد آمد و برسر کشید شمس عبا، شب شروع شد بوصلت از این اشاره به امداد آمد و تا حجره می کشید خودش را به افت و خیز بر او چو مادرش همه بیداد آمد و شاهی که چون پدر غم غربت چشیده بود در کاخ خصم خویش چو سجاد آمد و مانند مجتبی شده مسموم و چون حسین خشکیده کام بر سر میعاد آمد و ای عسکری نهد به دل دهر داغ خویش پنهان به حجره شاخه ی شمشاد آمد و شاین شعر را سرودی و اذن ورود شد گویا پسند بر شه اوتاد آمد و ..... ۲۲ خرداد ۱۴۰۲
بنهاده است خانه به مانند جد خویش جان داده بی بهانه به مانند جد خویش داده است او رضا به رضای خدا، شده است بر مقتلش روانه به مانند جد خویش دور از دیار خویش که باشد در این میان از غربتش نشانه به مانند جد خویش خوابد به روی خاک و عطش می کشد ز سم از کام او زبانه به مانند جد خویش در کوچه می نشست و به ذکری ز فاطمه می سوخت زین ترانه به مانند جد خویش از درد کوچه داشت به دل زخم و غرق بود در گریه ی شبانه به مانند جد خویش از جور ناکسان جهان بود در دلش غمهای بی کرانه به مانند جد خویش بر نو کران خویش نظر دارد عسکری سلطان هر زمانه به مانند جد خویش ۲۵ مهر۹۹
ای وای بیا بیا اباصلت خورشید عبا کشیده بر سر مسموم نموده است مامون آنکس که رضا از اوست داور یک بار دگر میان کوچه از ضعف و الم کسی نشسته شاید که به یاد مادر خود یکبار دگر دلش شکسته مانند علی غریب و تنهاست در محبس دیو کید و تزویر گویا شده است ابن موسی مانند پدر از این جهان سیر یکبار دگر خبر ز کوچ است از غسل و کفن به دامن شب محکوم به گریه در سکوت است یک ابن دگر به ماتم أب کی دیده ی دیو تاب آرد بر پرتو تابناک خورشید تاریک نمود آسمان را زیرا ز فنای خویش ترسید ابلیس ولی چه کور خواندی چون داد جواد جان به این کیش هرگز نگذارد این جهان را خالی چو خدا ز حجت خویش سوم شهریور نود و پنج
.. وقتی ز شهت کوه عطایا باشد هر چند تو را کوه خطایا باشد هر چند گدایی چه سعادتمندی صدهات در این مساله آیا باشد وقتی بکشد دست نوازش به سرت گویی که سرم سر ز رعایا باشد وقتی که به هر یک ز رعایا نگری مانند خودت غرق هدایا باشد چون گوش دهی بر سخنان قدما بینی که ز لطفش چه قضایا باشد تردید دگر نمی دهی بر دل راه شاه تو سخی تر ز سخایا باشد ای عسکری از حق مطلب غیر از این تا حشر گدایی تو پایا باشد ۲تیر۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۲۹ تیر ۱۴۰۳
شاه خراسان سلام بر همه سلطان سلام شمس انیس النفس معنی قرآن سلام پادشهان سائل درگه تو ای رضا هر نفست می دهند از دل و از جان سلام بر تو سلام خدا بر تو سلام نبی بر تو‌ ز سوی همه خلق مسلمان سلام بر تو و عزم تو بر حفظ مبانی دین ای تو فروزنده ی مشعل ایمان سلام ای که شدی حبس در کاخ یزید زمان ای ز تو رسوا شده چهره ی شیطان سلام بر تو که هستی رضا مرضی دلدار را بر تو که جان می دهی در ره یزدان سلام وای نشستی تو در کوچه ز تاثیر سم ای شه‌ بر فاطمه آمده مهمان سلام عسکری از سوگ تو می کشد از سینه آه با طمع پاسخی داده هزاران سلام ۱۳ شهریور ۱۴۰۳
امروز آتش در دل ما در گرفته است امروز قلب حضرت مادر گرفته است امروز از جبر شقی با ابن زهرا، انگور زهرآلوده را اخگر گرفته است ای وای بر اهل زمین و آسمان ها خورشید می آید عبا بر سر گرفته است در کوچه وقتی می نشیند ذکر زهرا این بار با یک لحن محزون تر گرفته است یک بار دیگر صحبت از کوچ است و راهی در این سفر از محرمی یاور گرفته است در حجره می پیچد به خود فرزند زهرا چون بر هوایش راه بر حنجر گرفته است ای عسکری شاهان نمی مانند مدیون باشد خبر آید عطا نوکر گرفته است ۱۴ شهریور ۱۴۰۳