eitaa logo
دفتر شعر من
99 دنبال‌کننده
6 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا بشر بیا و مثل شعر باش بدیع و نغز و خواندنی نمی شوی اگر غزل فراتر از فرشته ها به سان یک مجسمه بیا و بی فریب باش نداشتی نگاه مهربان اگر کثیف هم مکن نظر اگر برای دیگری نمی کنی تو آرزو ی خیر هم بدی برای او مخواه مشو چو گرگ کینه جو مشو مدام رنگ رنگ بیا بدون غل و غش بیا چنان کبوتری سفید ساده با صفا بیا ولی بیا ولی بیا و مثل شعر باش بدیع و نغز و خواندنی ۲۰ خرداد ۹۷ آخرین بازنگری ۲۹ مهر ۱۴۰۲
ای ذهن پلید آبروبر ای مانده وحید آبروبر در مکتب مشت باز کردن گشتی تو شهید آبروبر تنها تو بری ز عیب و نقصی باقی چو یزید آبروبر در امر به شر و نهی از نیک کس چون تو ندید آبروبر از زشتی امر و نهیت از دین یک خلق برید آبروبر با مثل تویی به نشر آیین باشد چه امید آبروبر برآنکه بری تو آبرویش داری چه نوید آبروبر ای عسکری ای کاش بپرسی دستش چه رسید آبروبر با مردم هشیار بگو پس هرگز نشوید آبروبر ۲۵ اردیبهشت ۹۶
خداوندا بسوزان ریشه ی لایک که هر کس در پی و اندیشه ی لایک یکی گوید که من کردم تو را لایک نمک گیری بزن بر پست ما لایک زند بر هر که گیرش آورد لایک کند ضدین را گر می شود لایک کند جمعی یکی را بایکوت لایک نبینندش دگرها با کت لایک یکی را می دهی روزی اگر لایک توقع می کند هر روز بر لایک یکی گوید ز شوق لایک وای لایک! تو گویی گفته ای بر او تو آی لایک! نماید عسکری گه دشمنش لایک اگر به گفت باشد از منش لایک دوم شهریور نود و چهار آخرین بازنگری ۳۱ تیر ۱۴۰۳ 
. بی حیایی بی گمان از بی حجابی بدتر است بی حیایی در دیاری انقلابی بدتر است باز کردی گر بغل بر غیر محرم هرزه ای این بغل را هر که خواهان شد خرابی بدتر است هر محبت را به هر کس هدیه نتوان کرد چون خنده ی جز آب عطشان را سرابی بدتر است بوسه و آغوش جایش کوچه وبازار نیست در مرام عاشقی این ناصوابی بدتر است دخترم گر جاهلی و داده ملعونت فریب مهرورزی را بدان این انتخابی بدتر است دخترم گر عارضی بر کار مسوولی به شهر بر بدان این بد شدنها خود جوابی بدتر است دخترم گر نامسلمانی به قانون کن عمل تیره گردیدن به شهر آفتابی بدتر است الغرض از عسکری بشنو که بی علم و یقین گر نمایی بر پلیدی فتح بابی بدتر است ۶تیر۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۳۱ تیر ۱۴۰۳
. وقتی طبیب هستی و دلسوز مردمی با بودنت ندار ندارد تالمی بر بد اگر که قصد ندیدن نموده ای مه می شوی به گرد تو آیند انجمی اول رضای حق و مداوای دردمند شکر ار رسی به مقصد و منظور دومی فرقی نمی کند ز کجایی و از کجاست دین تو چیست اهل رمی یا که از قمی چون شیخ بر یتیم تو باید پدر شوی با کوه غم به لب بنشانی تبسمی آنگه برای تو در نوشابه هم طلاست زر نیست پیش اجر تو غیر از توهمی گم گشت نام جمله طبیبان پول دوست یاران حاذقی که تو در بینشان گمی گر عسکری تو رهروی شیخی به حق قسم دارد به افتخار تو خالق ترنمی ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۳۱ تیر ۱۴۰۳
گاهی بهای رفاقت لگدمال شدن شرافت است به خاطر رفیق از خط قرمزهای شرف عبور نکن. ۳۱ تیر ۱۴۰۳
. عشق وقتی تعهد آور نیست لایق اعتنا و باور نیست تا به ابد بر وجود دادارش نیست عاشق کسی که یاور نیست در دل آب می رود ماهی روی دریا که هی شناور نیست جز هوس نیست بی تعهد عشق عشق نقل دم سماور نیست باختر را بجوید آن عاشق که حبیب دلش به خاور نیست جز سیه نیست ازدواج سفید عسکری حاجتی به داور نیست ۲۹بهمن۱۴۰۰
قبول عشق زمین را به آسمان راه است به شرط آنکه هوس را ز عشق بشناسی ۳۱ تیر ۱۴۰۳
گفت من هم بنده ات هستم ؟! شه دیگر پسند پس چرا در این جهانت شد نصیب من گزند گفتمش انصاف ده عاشق اگر هم نیستی چشم خود را روی نعمتهای یزدانت مبند چارده معصوم أعَزُّ الخلق نزد خالقند سهمشان شد غیر رنج و درد و قتل و حبس و بند؟ هر که در عیش است جانم با خدا فامیل نیست در قیاس آن جهان ،این عیش می ارزد به چند؟ مومنین را رنج ،نعمت در لباس نقمت است گریه کردی ساعتی اینجا، برو آنجا بخند عدل حق اصل است، بر این اصل باور بایدت گر شدی کوچک به ناحق، می شوی آنجا بلند عارفان گویند از جام بلایش بیشتر می دهند آنرا که بیش آید به چشم حق, پسند از رضایت بر قضا ،برتر نباشد رتبه ای عسکری مرد عمل باش و مده این قدر پند یک خرداد نود و شش آخرین بازگری ۱۷ اریبهشت۱۴۰۰
بیا دیوار هم آموخت رسم مهربانی را بیا باید که بنشانی به دلها شادمانی را بیا مانند آن دیوار لوح دل مصفا کن بزن بر روی آن آنگه تو رنگ جاودانی را بیا وقت خرید خود کمی فکر فقیران کن به قدر یک دهم از آن بده آنکس که دانی را بیا بخشنده گر باشی بیابی لذتی در خود چنان پیری که می یابد به دل شور جوانی را بیا ای مدعی سگ را بود یک استخوان کافی دمی دریاب همنوعی که می میرد نهانی را بگو من انقلابی هستم و تعیین دولت کن صدور انقلابی کن که می گیرد جهانی را به جان عسکری دنیای ما آنجا شود زیبا که می گیری به دستانت تو دست ناتوانی را دهم اسفند نود و چهار آخرین بازنگری ۱۰بهمن۹۹
ز مومنان مدرنم چه سینه پر درد است علی شناسِ معاویه خو چه نامرد است نشسته پشت تویوتای آخرین مدل و دلش خوش است به دندان که چادر آورده است بداده سهم امامش به آشنای غنی ز کار آمده بیرون ولی چه تو زرد است کنار خانه ی آنها فقیر بسیار است نگاه پر ز حیایش چرا ولی سرد است گرفته رانت برای تجارت کالا دلش خوش است که آقا نه دزد شبگرد است بشد مرفه بی ریش و ریش دار آمد تمام مساله گویا که ریش هر فرد است بر آنکه گفت خدا نیست، اختلاس چه باک ولی برای خداگو، بر ایزد آورد است حیا کن عسکری از قول بی عمل که اگر خلاف حق کند آدم، ز درگهش طرد است بیست و هشتم دی نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۱ اردیبشت ۹۹
اشک یعنی اوج احساس بشر اعتراض قلب از نهج بصر امر بر معروف و نهی از منکر است می خروشد این چنین بر قوم شر اشک باشد گوهر انفاس پاک از تکبر می کند جان را به در اشک یعنی رمز رمز اتصال عشق عاشق را نماید جلوه گر اشک باشد توشه دارالبقا گر نگردد از ریاکاری هدر اشک گاهی عسکری خود نهضت است گر دل از اسرار باشد با خبر ۵مرداد ۱۴۰۳
پیر تفسیر را چو پرسیدم از خطاهای قاری قران گفت قطعاً نموده است ستم او به آیات مصحف یزدان گفتمش نیست این کتاب هدی؟ قاریش از چه اهل خبط و خطاست؟ گفت باشد هدایت و رحمت از برای کسی که با تقواست گفت حتی به خواندن قران خویش فرموده فاستعذ بالله باید از هر دسیسه ی شیطان ببری بر خدای خویش پناه گفتمش من شنیده ام از او بارها خود اعوذ بااللهش در قرائت ،به خطبه ی شیطان از چه رو گم نمود پس راهش گفت زیرا که قول بوده و بس کار قلب است استعاذه ولی باید از دل ز دیو دل بکنی تاشوی در پناه رب جلی بعد باید به حق نشان بدهی که فراری ز کید شیطانی می شوی همنشینِ با ابرار از خودت اهل فسق می رانی حال گوید زبان اعوذ به حق کنز قلبت رسد به موضع قال بر اعاذه اجازه داده شود سائلان را فقط بدین منوال چون اعوذ از زبان برآید و بس نیست غیر از بیان کذب و ریا گر شود بر جوارحت جاری می شوی در حصار امن خدا تا به ابلیس داده ای توعنان "یک اعوذت اعوذ باللَّه نیست" چون اعوذت به گفته ی جامی "نیست الا اعوذ بالشیطان" با زبان و به قلب و اعضایت پس بزن دیو و نزد ایزد آ اذن یابی به لمس آیاتش گر بمانی تو از مطهر ها با اعوذ حقیقیت یک دم از قرائت نمی شوی مغرور بعد قران نمی روی به خطا بر شیاطین نمی شوی مزدور می شوی در امان ز بد فهمی متشابه شود تو را روشن می شوی باعث مباهاتش خود به قران نمی شوی دشمن بر تو هشدار قاری قران لعن قران نگرددت شامل نامت آید چو همره قران مشوی سوی دشمنش مایل نهم تیر نود و شش آخرین بازنگری
گفت پیری در جهان هرگز مخور حسرت مال و منال دیگران_ حق مردم را و از دنیا,فریب_ حسرت هر چیز, بگرفتت, زمان چون ز حسرت می شوی بیمار دل کی به دزدی می شوی اهل امان محو دنیا، می شود از حق جدا غصه ی ماضی، کند حالت خزان غصه و حسرت تو را آنجا نکوست تا به جبرانش نگیرد از تو جان گر چه هر چیزی که حق منعت نمود بایدت پرهیز بنمودن از آن ۷ خرداد۹۹ آخرین بازنگری ۵ مرداد ۱۴۰۳
از اشتباه خود بزرگ انگارها مانده است باقی هزاران رسم نامیمون در این عالم
اینجا ایران است 🇮🇷 نه!! عربستان 🇸🇦 =============================== نقدِمنظومی از: مهدی میرابی(جاجرم) (مردهفت هنرایران) بر داوود میرباقری (کارگردان فیلم مختارنامه) =============================== ای آنکه تو را نامِ داوود است شِنوپندِمن را ،تو راسوداست تویی بس هنرمندِ والا مقام جسارَت نباشدچوگویم کلام چه شیرین هنرآوری چون رُطَب ولیکِن برای عزیزِ عَرَب بسازی تو مجموعه ها ی بُلند زِاحوال وشرحِ عَرَب تابه چند؟! مگر کشورِ ما زِ اَعراب است؟! دلت بهرِآنها چه بی تاب است؟! زِسرمایه ی کشورِ ما مَساز همی فیلمِ بسیار بهرِحِجاز بسی فیلم سازی زِمُختارها که درپخش باشدهمی بارها بیا بیش از این ازعَرَبهامگو بیا و زِ ایران بساز ای نکو زِ شهنامه ساز،ای نکو،ای نگار زِ رُستم بساز و زِ اسفندیار بگواز دِرفشِ خوشِ کاویان زِ تیغِ فریدون برآوَربیان بیافیلمی از جشنِ جمشیدساز زِ نوروزِایرانی،ازعیدساز بیا وُ زِ شیرین و فرهاد گو هنرآوری کن دلِ شاد جو زِ آئینِ ایرانیان فیلم ساز بِنِه پرچمِ کشوَرَت برفراز بیا وُ زِ ایران تو شیرین بگو زِ ایرانیان رسم و آئین بگو زِ ایران زیاده بگوی و نه کم ازآن چلستون وازآن تختِ جم زِ کوروش بساز و زِ پورِ ولی اگر در هنرمندیِ خود یَلی گلستان سعدی به کارَت بِبَر ز آثارِ ایران بَر آوَر اَثَر که آثارِ ایران فراوان بُوَد تورا جان من درهُنراین سِزَد که اینجا بُوَد کشورِ پارسی مگو از عَرَبها سخنها بَسی بیا وُ هنر را در ایران بِجو زِفرهنگ واندیشه ی ما بِگو که ایران بُوَدمِلکی ازباستان سزاوارباشدبه صدداستان بگو از امامانِ ما ای نِکو ولی گاهگاهی زِ ایران بِگو مَنَم جان فدای علی وحُسَین که هردو بُوَندَم مَرا نورِعَین شنیدی زِ(مهدی) کنون این سرود تو را ای هنرمندِ ایران درود مهدی میرابی_جاجرم (مردِهفت هنرایران) (هفت هنرخراسانی) چه خوب است عشاق مام وطن نرانند حرف از حسین و حسن از آنها سرایند از عشقشان ز آرش ، سیاوش و یا تَهْمتن گذارند اشعار آئینی و برزمند همچون حکیم سخن اگر چه بود شاه نامه همه فسانه و مخصوص عهد کهن و مختارنامه فقط فرصتی است به شرح مقامات عاشق شدن بهانه است مختار بر این پیام بصیرت نگردد اسیر رسن عربها کیانند ای بی مرام علی شیر حق یا شه بی کفن و یا شوذبی که بود در خیال که گوید ز شاه و ز فوج محن تو معصومیت را نهادی ز کف شدی از شیاطین غرق لجن ۶ تیر ۱۴۰۳ به شعر میرابی
علقمه شکوه کرد از صادق آل مصطفی خلق زند علیه ما تهمت وحرف ناروا سینه شود از این سبب تنگ و دلم غمین شود من چه کنم بر این ستم از چه مرا چنین شود گفت که عاجزی تو ای علقمه مردم زمین_ را که زبان ببندی و جمله رضا کنی یقین کی برهی سلامت از آنچه بسوخت انبیا آنچه امان نداده بر هیچ کسی ز اوصیا خلق مگر نبست بر یوسف پاک افترا :قصد نموده تا کند جرم کبیره ی زنا خلق مگر نگفت،ایوب که گشته مبتلا از اثر گناه خود گشته مقدرش جزا خلق نگفته اند داوود برای اوریا نقشه کشید تا رود به جنگ تا شود فدا چونکه نظر به همسرش داشت نبی خوش نوا تا برسد به وصل آن یار که بود دلربا خلق نگفت مصطفی کرده به حقِّ حق جفا چونکه پسر عموی خود را بگزید بر هوی تا که خدا دروغشان را بنمود بر ملا وحی نمود چون 'و ما ینطق عن' رسول را تهمت بر علی نزد خلق که میر اوصیا طالب سلطنت بود فتنه کند به جمع ما ریخته خون مسلمین خوب نبوده بر یقین ابن ولید کی کند بر ره مرد حق کمین خواسته تا به دخت بو جهل نماید ازدواج گر چه به خانه داشت او همسر نیک همچو تاج کرده میان مسلمین شکوه ز حضرت علی تا بشود خطای اوخوب به جمع منجلی گر چه بود کنار او فاطمه باز مرتضی میل نموده همسر از خانه ی دشمن خدا بعد بگوید او بود فاطمه پاره ی تنم هر که اذیتش کند ظلم به من نموده هم شاد کند اگر کسش شاد نموده قلب من هر که به خشمش آورد خشم مرا خرد به تن علقمه این تناقض سخت چرا شده است عیان در سخنان مردمان بابت میر مومنان خوانده یکیش کافر و خوانده یکی خدا علی در نظر خودش ولی سهل تر است اولی انگ ثلاث بر خداوند نبست خلق او یا که نگفت مثل مخلوق بود صفات هو یا که بود طبیعت و چرخ و فلک خدای ما انگ تجسم به خدا خلق نبست از خطا گر چه خدا منزه است از همه این قیاسها گر چه که ذات او بود دورتر از حواس ما آنکه به ذات اقدسش نسبت ناروا دهد زو درامان نمی شوی، کس ز یدش نمی رهد پس بنما فقط دعا تا بکند مدد تو را صبر نما به خلق او تا که شود رضا خدا ملک خدا ست این زمین می دهدش اگر به کس آخر امر می شود قسمت متقین و بس هفتم اسفند نود و چهار آخرین بازنگری ۶ مرداد ۱۴۰۳ 
خودت خوب می دونی گذشتم از یک عالمه دنبالگرم که از تو نگذرم ۷ مرداد ۱۴۰۳
گذشتم از دنیا دنیا فالوورم که از تو نگذرم ۸ مرداد ۱۴۰۳
ای بسا اسب که ارزد به هزاران فرزین گاه باید ز ره طی شده پیچید عنان ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
از آینه پرس عیب به سیمای خودت را این ذوق تو از عکس که اغوای رتوش است ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروفسور بود و منکر ایزد از تصادف همیشه دم می زد گفته بود این جهان و ما فیها از حدوثی تصادفی خیزد گفت روزی به او مسلمانی طبق قول خودت چه نادانی از تصادف نوشته ای تو کتاب لیکن آنرا ز خویش می دانی از لغت ها پدید آمده اند واژه ها خود پدیده حرفند از تصادف چنین ردیف شدند متقلب مزن به ما ترفند گفت توهین نموده ای تو به من مبتلا بر جنون شدی حتماً من که عمری برای کسب علوم پاره کردم هزار پیراهن روز و شب گر چو بذر افشانی مشت مشت از حروف نتوانی جمله ای از کتاب من آری تو مرا اهل کذب می خوانی؟! گفت بر او کتاب هستی را خوانده ای حاصل تصادف ها تو که از قول من براشفتی شرم کردی خودت ز روی خدا؟ از نبود ژنی شود پیدا ناقص الخلقه ای در این دنیا ناقص الخلقه ها در این دنیا از چه هستند عاقل استثنا؟ جمع ژنهاست چون وجود شما صد نه صدها نه بلکه میلیونها گشته ای گر ز عیب و نقص بری شکر باید بری به نزد خدا تو که عاجز ز خلق یک مگسی کفر گفتی به ساحت چه کسی من اگر جاهلم تو جاهلتر که اسیری به دست جهل بسی چهارم تیر نود و شش 
گر جوانی می کند خبط و خطا می شود پیری برایش رهنما وای بر خبطی که پیری می کند می دهد ایمان خلقی بر فنا می شود وقتی که یک خاطی وزیر اهل کشور هم شود از حق جدا وفق بیش از حد نباشد جز نفاق جاذبه با دافعه باشد روا عسکری باشی اگر در راه حق از تو‌ گردد دسته ی باطل جدا ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
"قفس بهانه ی پرواز میشود گاهی " خراب قصر عظیمی شود به یک آهی شود بزرگ یتیمی به قصر دشمن خود عزیز مصر شود برده ای ز یک چاهی مگر خدا تو نداری که نا امید شوی رسد به داد تو حتماً اگر از او خواهی اگر که از ته قلبت بخوانیش حق را به پیش پات گذارد همیشه یک راهی گهی بهانه ی رازست یک نیاز بلی که عسکری به تو گوید جدا ز اللّٰهی بیست و هشتم شهریور نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳