eitaa logo
دفتر شعر من
94 دنبال‌کننده
9 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
. پرسید کودکی زپدر این سوال را باشد خدا چه رنگ؟ پدرجان بگو به ما گفتش سفید و سبز نه ،آبی نه، زرد نه رنگ محبت است نه رنگی دگر خدا گردی به رنگ او چو شوی یار بینوا گردی به رنگ او چو شوی عاری از ریا چون بر یتیم دست نوازش کشی به سر شادی اگر که هدیه نمایی فسرده را با پخش نان خرد برای پرنده ها وقتی کمک کنی که مریضی شود دوا رنگ خدا نشسته به چشمان مادری دیده است کو به دیده ی فرزند خود وفا وقتی گذشت می کنی از جرم یک نفر رنگ سلام، آشتی و ختم کینه ها وقتی به جای طعنه تو غمخوار می شوی چون می زنی به قلب کسی رنگی از رجا وقتی برای بنده ای از بندگان او ستار می شوی که شود آبرو به جا همرنگ یک سروده چو حق را حکایت است حتی اگر که عسکری آن را کند ادا هشتم تیر نود و شش آخرین بازنگری ۱۲ فروردین۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروفسور بود و منکر ایزد از تصادف همیشه دم می زد گفته بود این جهان و ما فیها از حدوثی تصادفی خیزد گفت روزی به او مسلمانی طبق قول خودت چه نادانی از تصادف نوشته ای تو کتاب لیکن آنرا ز خویش می دانی از لغت ها پدید آمده اند واژه ها خود پدیده حرفند از تصادف چنین ردیف شدند متقلب مزن به ما ترفند گفت توهین نموده ای تو به من مبتلا بر جنون شدی حتماً من که عمری برای کسب علوم پاره کردم هزار پیراهن روز و شب گر چو بذر افشانی مشت مشت از حروف نتوانی جمله ای از کتاب من آری تو مرا اهل کذب می خوانی؟! گفت بر او کتاب هستی را خوانده ای حاصل تصادف ها تو که از قول من براشفتی شرم کردی خودت ز روی خدا؟ از نبود ژنی شود پیدا ناقص الخلقه ای در این دنیا ناقص الخلقه ها در این دنیا از چه هستند عاقل استثنا؟ جمع ژنهاست چون وجود شما صد نه صدها نه بلکه میلیونها گشته ای گر ز عیب و نقص بری شکر باید بری به نزد خدا تو که عاجز ز خلق یک مگسی کفر گفتی به ساحت چه کسی من اگر جاهلم تو جاهلتر که اسیری به دست جهل بسی چهارم تیر نود و شش 
به رسم مغلطه گویند گاهی به عجز رب تو باشد گواهی کند کاری خدا گردد مصور که بشناسند او را خلق بهتر بسازد صخره ای سنگین ومحکم که نتواند برش دارد خودش هم کند ایجاد موجودی توانا که عاجز باشد او نابودیش را کند در تخم مرغی کل دنیا بماند حجمشان هم هر دو بر جا کند پنجاه او جمع دو تا دو خداوند قدیر و قادر تو بدان پروردگار قادر ما نباشد عاجز و باشد توانا ولیکن آنچه زان پرسش نمودی نگیرد هیچگه بر آن وجودی بدان قدرت برآن معنا ندارد محال عقلی است اما ندارد بود کامل به قدرت گرچه فاعل ولی دارد به کنهش عجز قابل چو عیسی مرده ای را زنده سازد چو موسی دست خود رخشنده سازد کند شق القمر وقتی محمد و یا حق نیل را چون می شکافد محال علم را ممکن کند او که قومی را به خود مومن کند او اگر چیزی بود ممکن خداوند به خلقش عسکری باشد توانمند فروردین نود و چهار آخرین بازنگری ۲۳ خرداد ۹۷
در داخل یک رحم ، دو قل بود گویا که به شاخه ای دو گل بود خواهر به برادر خودش گفت ماییم در این سرا چه خوش جفت بر مادرمان ، نظر تو را چیست گفتش ، به نظر که مادری نیست غیر از من و تو، در این سرا نیست افسوس ، تحجُّر تو ، قطعی است پیشم ، تو مگو سخن ز مادر دیدی اگرش ، سخن کن از سر اندیشه ی خود ، نما تو روشن بر ماست سند ، به چشم دیدن گفتش که چه گویی ای برادر دادی تو چه حکم روی منبر حکمت نشود بر عقل باور مادر بود و مراست یاور تو تغذیه کرده ای ز جانش انکار نمودی آنچنانش با منکر او ، سخن ندارم بر مادر خود ، شکرگزارم گر پا ز رحم ، برون گذاری بر مادر خود،چه شرمساری گفتش که جهان، فقط همین جاست عشق است، همین لحظه که با ماست نا گه همه چیز ملتهب شد گویی که زمانه منقلب شد خواهر به برادرش بخندید گفتش برویم بایدش دید این شعر که عسکری مثال است گوید که نبودنش محال است کوتاه بود ، زمان دنیا چیزی گذرا شبیه رویا آنرا که نمی کنی تو احساس از دایره ی نبود نشناس کر گوید اگر به ما صدا نیست او‌ را به شنیدن که قوا نیست فریاد زند چرا خموشید در صحبت من کمی بکوشید گویا همگی که لال هستید بر من سبب ملال هستید چون گشت ز نقص خویش آگاه از سینه کشد ز فعل خود آه آثار خدا که در تجلی است گوید که موثرش به ما کیست العاقل بالاشاره یاران آرید به خالق خود ایمان فروردین نود و چهار آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳