eitaa logo
دفتر شعر من
105 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
. در نیایش می کند او حق مطلب را ادا بذر ایمان را بکارد در درون قلبها می کند بر پا بنایی محکم او از اعتقاد در جهاد است او مداوم، تیغ برانش دعا ماند از بین رجال کاروان تنها علی تا بود تفسیرگر بر آیه های نینوا تا که بنماید به مردم راههای آسمان شیوه ی عاشق شدن، پرواز تا عرش علا چون به خلوت می شد او با کردگار خویشتن فارغ از خود می شد و فارغ ز کل ماسوا یک رساله در حقوق آورده زیرا باشد او حق شناس و حق هر کس را شناساند به ما عسکری باید مکارم را فرا گیری از او تا در اخلاق سمر گردی و از زشتی رها بیست و سوم اردیبهشت نود و پنج آخرین بازنگری ۲۸ اسفند۹۹ https://www.instagram.com/p/ChlbjxLOcUj/?igshid=MDJmNzVkMjY=
وقتی که بحر عشق را صیاد باشی هر حکم معشوقت دهد منقاد باشی هر درد را بر جان خود باشی خریدار همواره تا معشوق را در یاد باشی یک کربلا باید به چشمانت ببینی بر خاندانت شاهد بیداد باشی شاهد به آزار و اسارت تازیانه شتم و شماتت از لب شیاد باشی هر چند هم بر گریه داری بحری از غم از شکر بر درگاه او عباد باشی ای عسکری وقتی که زین العابدینی باید که شیدایش شوی سجاد باشی ۸ مرداد ۱۴۰۲
. بیا دهیم سلامی به حضرت سجاد همان که پایه گذار جهاد با اشک است همان که سوخت چهل سال بهر کشته ی اشک همان که خون به دل از اشک های یک مشک است بیا ولی مکنی صحبتی ز بیماری دو آتشش فکند از خیام بر زاری تبی که بود به جسمش به خیمه آتش خصم به غیر امر فرارش نیامدش کاری بیا دهیم سلامی به عبد ذوالثفنات بیا ولی مبری اسمی از پدر یا آب بیا ولی به میان صحبت سفر نکشی که باز حضرت سجاد می شود بی تاب به پیش روی علی ذبح ممنوع است به کودکی تشری یا کنایه ای مزنید سخن ز مادر بی شیر و طفل او مکنید به یاد قصه ی اصغر رود به حزن شدید بیا مکن تو سوالی از آن سه ساله که رفت که آه می کشد از سینه هی بگوید شام بیا و محض رضای خدا ز عمه مگو که ذکر محنت زینب برد قرار امام بیا و مرغ دلت را روانه کن به بقیع برای شام مزارش به فکر شمعی باش بیا که معنی غربت شود برت مفهوم بیا بگو حرمش را بناکنیم ای کاش ششم آبان نود و پنج آخرین بازنگری۲۴تیر۹۹
"عشق بازی کار هر شیاد نیست " عاشقی چون حضرت سجاد نیست در نمازش غرق گردد چون علی بحر عرفانی چنین در یاد نیست او فراوان سجده سازد بهر حق هیچ عبدی مثل او عبّاد نیست او فقط دل داده ی حق است و بس چون شکار دام هر صیاد نیست هر که بر دامان او چنگی زند بی گمان بهرش امل بر باد نیست آنکه می خواهد کند عزم سلوک به ز او استاد بر ارشاد نیست بی گمان بر علم اخلاق و حقوق بهتر از اقوال او اسناد نیست با دهان تشنه مردن پای بحر عسکری انصاف ده ایراد نیست؟! اول خرداد نود و چهار آخرین بازنگری۱۰ فروردین۹۹
السلام علیک یا سجاد السلام علیک زین عباد السلام علیک یابن حسین نور چشم رسول حق را عین السلام ای تمام روح دعا السلام ای قرین رنج و بلا السلام ای امام نهضت اشک می برندت به حق ملائکه رشک بر تو و جهد علمی تو سلام بر جهاد تو آن عزای مدام بر تو ای گنج پر بهای بقیع بر تو ای از برای شیعه شفیع بر تو و بر آن نماز طولانی بر تو بر آن سیاق روحانی السلام عبد صاحب ثفنات بر تو داریم ما امید نجات ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
بر امام چهارمین صلوات بر شه با صفای دین صلوات بر علی بحر معرفت سجاد آنکه بعد از پدر نشد دلشاد بر شکیب مرارتش صلوات بر جهاد و اسارتش صلوات هر که خواهد در آخرت مددش آهر که خواهد عطای بی عددش هر که دارد دلش هوای حرم هر که جوید شهی ز آل کرم آنکه خواهد از او طریق نجات همره زین عابدین صلوات ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
کاش هرگز از شکم مادر نمی زائید من را یا که در اطراف کوهی فوج درنده تن من را به دندان می دریدند و چنین حاضر نمی گشتم خدایا روبه رویت بارلها کاش بودم یک پرنده پر زنان در آسمان فرقت تو وای بر من وای اگر که آب سوزان جهنم آب آشامیدنم باشد خدایا وای بر من وای اگر حاضر شوم در پیشگاهت در غضب باشی تو از من کیست تا راضی کند یا رب تو را از بنده ی غرق گناهت ۲۷ اسفند ۱۴۰۲
. در حادثه ی کرب و بلا خسته و بیمار می سوخت هم ازتب هم ازآن قوم تبهکار پیوسته به خیمه ، خبر از رفتن یاری گردیده پریشان و ز ماندن شده بیزار ای وای به سجاد که یاران همه رفتند هم بر اب و عم، هم به برادر شد عزادار سجاد بود زنده و در معرکه زینب معجر برباید ز سرش دشمن کفتار مجروح شد از خار ، پر و پای یتیمان بر آب ، دگر نیست کسی را دل گفتار بیمار و ستم دیده و تب دار و عزادار در بند زنازاده ی نامرد گرفتار با سیف سخن رفت به میدان که بگوید پایان نگرفته است عدو شعله ی پیکار "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم" در بند بپیچیم ز دنیای تو طومار ای سرور من ، عسکریت را نظری کن در روز قیامت ، بود او گر چه گنهکار فروردین نود و چهار آخرین بازنگری ۲۱ تیر ۱۴۰۳
گشت جویا ز حضرت سجاد سائلی از مصیبت عظمی آنکه در ماجرای کرب و بلا بیشتر سوخت سینه ی نجبا با صدایی عجیب حزن آلود گفت در پاسخش سه بار الشام گوییش داغ تازه گردید و شد مصائب مرور نزد امام بعد فرمود ای امان از شام تا اسارت حکایت ما بود هفت محنت به ما رسید در آن که فراتر نگشتمان مشهود خصم آوردمان احاطه به سیف سوی ما حمله می نمود مدام در شلوغی نگاهمان می داشت بین آواز و رقص مردم شام می نهادند بین هودجها سر پاک شهیدهامان را تا نمایند هر چه دلخون تر خاندان رسول پاک خدا پیش چشمان عمه ها بردند سَرِ بر نیزه ی عمو و پدر پیش چشمان خواهرانم نیز راس خونین قاسم و اکبر می گرفتند گه به بازیشان بس که بودند از آدمیت دور تا که از این جسارت آن سرها می فتادند زیر پای ستور آب و آتش نثارمان کردند جمع نسوان ز بام منزلها روی عمامه آتشم افتاد دستهایم به بند بود اما دست بودم حمایل گردن تا که بنشاند آتش دستار آتش عمامه را گذر کرد و سر گرفتار شد در این پیکار ظالمان از طلوع تا به غروب جمع ما را به شهر گرداندند مردمان را به ساز و با آواز به تماشای حال ما خواندند رو به جمع نظاره گر آنجا می نمودند این چنین اعلام بکشید این گروه را چون نیست حرمتیشان به عالم اسلام خصم ما را به یک رسن بست، از بین اهل کتاب داد عبور گفت این جمع بر شما دشمن بوده است از زمان خیلی دور پدران همین جماعت کشت سالها پیش از شما پدران یا که ویران نمود منزلشان پس رسیده است فرصت جبران برد بازارمان که بفروشد این جماعت به نام عبد و کنیز حق نفرمودشان چنین مقدور باز بر ما نمود راه گریز جای دادندمان در آنجا که هیچ سقفی نبود بر سرمان روزها گرم بود و شبها سرد هم عطش بود و هم هراس از جان ۱۵ شهریور۹۹ آخرین بازنگری ۲۱ تیر ۱۴۰۳
. ای وای اگر در دل پیکار شوی در لحظه ی دیدار تو بیمار شوی پروانه به آتش بکشد هستی خود از اینکه تو هم پر بزنی زار شوی هر دم خبر رفتن یاری برسد هی منقلب از تلخی اخبار شوی از آنچه عبا کرد به زیر و زبرش دل خون ز ابای آب اشرار شوی بر خیمه رسد آتش و با حکم فرار بر عمه و خواهر تو مددکار شوی بر آنچه بگریند بر آن تا به ابد مردان جهان جبر به دیدار شوی معجر برود از سر ناموس رسول در بهت ز گستاخی کفتار شوی در سینه تو را بحر مصیبت باشد بر شهر بلا بر سفر اجبار شوی بر گردن اگر دست حمایل باشد فارغ توچسان زآتش دستار شوی باید چه ببینی تو پس از کرب و بلا تا شاکی از شام به تکرار شوی چون مرگ خودت را چو علی زیسته ای از رفتن خود شاد چو کرار شوی ای عسکری از این بگذر بیش مگو مدیون دل غمزده ی یار شوی ۲۴شهریور۹۹
. چه کسی مثل تو همسایه ی غم شد سجاد فلک سنگ دلت مهلت پیکار نداد پدرت با لب عطشان شده مذبوح ددان آب خوش هیچ نخوردی که نرفتت از یاد همه رفتند و تو ماندی و دل و این همه داغ نشدی هیچ پس از این تو به عمرت دلشاد بشود مرد اسیر و بنهندش غل و کند بشود ظلم به ناموس و نماید فریاد به سفر جبر شوی با سر یاران بر نی سر اصغر نگری آه بر آری ز نهاد عسکری این همه گفتی دگر از شام مگو که کنی از خبرش باز بر ایشان بیداد شانزدهم آبان نود و چهار آخرین بازنگری ۲۴ تیر۹۹
. سید الساجدین و زین عباد رفت از این جهان‌ پر بیداد از جهان به غم عجین شده اش گشت از محنت و ستم آزاد از جهانی که تلخ یکسر بود از جهانی که قصه اش سر بود از سری که از آن افسر بود افسری که ز افسران سر بود از جنایات بی شماره ی شر ارباً اربای شبه پیغمبر شرح سیراب سازی اصغر غصه هایی که داشت یک مادر از جهانی که قتل مهمان داشت خاطراتی که حس باران داشت کودک پابرهنه و عطشان خار از تیره ی مغیلان داشت از زمینی که چیره شد ابلیس آفتابش به حنجری تابید اوج چون در حضیض آمد و بعد سم اسبان و سینه ی خورشید هر چه در آن نشانه ای از غم ذبح، قربان، نماز، تیغ، قفا چشم، دندان، عمود، مرد وفا مشک و لبهای خشک یک سقا دستهایی که گشت خود مرقد تا جدا شد ز بند قامت و قد آنکه حتی دلش نیامد تا دست خالی به خیمه بر گردد دامن دختری گرفت آتش شعله افزون شدش ز جهد و فرار شام ویرانه دشمن غدار زخم سیلی، سه ساله ی سردار گوش خونین ز غارت کفتار خیزران نواده ی کفار لب و دندان نور چشم رسول عمه بود آن زمان چه در آزار خاطراتی ز رنج بیماری چونکه خون می شد از گلان جاری معجری که ز عمه شد غارت و نیامد ز دست او کاری خورد طوفان به ساحل آرام تا نگرید علی دگر از شام پنج نور آمدند استقبال صف به صف قدسیان به ذکر سلام بیست و چهارم مهر نود و چهار
تیر سه شعبه ، حنجر آن طفل شیر خوار کافی است بر عزای تو تا حشر، روزگار من را مگیر عیب بر این اشک بی امان بر آن بلا نگر که مرا کرده سوگوار گیرم نبود والد من سبط مصطفی عطشان سرش برید چرا قوم نابکار گیرم نبود عمه ی من دختر رسول معجر چرا کشند از او دشمنان خوار گیرم نبود اکبر ما بر نبی شبیه بر او شدند از چه سبب قوم عقده دار گیرم که خارجی به اسارت گرفته بود می ریخت بر سرش ز چه رو آتش این تبار این است عسکری که شدم دائم البکا چل سال رنجه ام من از این زخم ماندگار ۲۵ شهریور۹۹ آخرین بازنگری ۲۱ تیر ۱۴۰۳
گفتند به سجاد چرا غرق بکایی او گفت که دیده است غم کرب و بلایی گم گشت ز یعقوب یکی یوسف و از من شد چارده یوسف جلوی چشم فدایی ۲۹ تیر ۱۴۰۳
هرگز نبود غمزده چون حضرت سجاد یک طایفه کشتند از او از سر بیداد بر او چه گذشته است که در معرکه بایست می گفت فرارست کنون چاره به فریاد ۶ تیر ۱۴۰۳