eitaa logo
دفتر شعر من
105 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
در جوار کریم آل نبی یک یهودی به صلح ساکن بود همسرش بهر حاجتی یک روز رو به سوی سرای جود نمود پشت دیوار خانه ی خود دید از شکافی که بود در دل آن که نجاست نموده است نفوذ به سرای امام عالمیان زود نزد امام حاضر شد همسرش چونکه این قضیه شنید عذرخواهی نمود و بر وجهش عرق شرم از گذشته دوید تا نماند به شرم بیش از این بر یهودی چنین نمود بیان گفت جدم رسول پاک خدا که به همسایه ات به مهر بمان آن یهودی به خانه اش برگشت با خود آورد جمله اهل و عیال تا مسلمان شوند با یَدِ او تا رساند امامشان به کمال این بود راه روشن یزدان دین حقی که هست رهبر آن این چنین مهربان و با رأفت می پذیرد دلش به اطمینان هفدهم آبان نود و پنج
خسته از ره نشست رو ی زمین از طرفهای شام آمده بود دید مردی شریف و خوش سیما پیر  پرسش ز اسم او بنمود چشمهایش هنوز با او بود که به گوشش رسید ابن علی گر چه حسن حسن خرابش کرد چهره در هم شد از شنیده ولی سالها عالمان خطه ی او داده بودند بر علی دشنام خواست دینش ز کف برون نرود زیر لب داد فحش مدام دلش از این عمل نشد آرام چشم بست و گشود آنگه کام ناسزا پشت ناسزایش گفت چشم در چشم نازنین امام مجتبی مهربان نگاهش کرد گفت با گرمیش ولی خونسرد می کنی اشتباه شاید از این که در اینجا غریبه ای ای مرد گر به چیزی نیازت افتاده ما نماییم بر تو آماده راه جویی اگر بجو از ما تا که بیرون میفتی از جاده بی غذایی برت دهیم غذا هستی عریان برت دهیم ردا بی مکانی تو تا گه برگشت باش ضیف عزیز خانه ی ما اشک در چشم پیرمرد نشست گشت از باده ی هدایت مست گفت برمنصب رسالت حق نیک داند که بر که بنهد دست بود مبغوض تر کجا ز شما نزد من ای امام خوبیها بر دلم مثل مهر تابیدی که ندارد برای غیرت جا نیست هرگز بدی چو امر حسن نیست راهی به حق به غیر حسن ای که چون کوهی از بدیهایی بسپرش بالتی هی احسن بیستم خرداد نود و شش
چون برای شاه دین آمد به دنیا مجتبی گفت بر پیغمبر حق حامل وحی خدا داشت فرزندی پسر هارون به نامی بس جمیل حق برای ابن حیدر می نهد آن نام را گفت پیغمبر به او نامش چه باشد آن پسر گفت جبریلش به پاسخ نام او باشد شبر گفت باشد در زبان ما چو آن نامی حسن؟ گفت او را ای پیمبر نام بگذارش حسن عسکری یک نکته ی باریک دارد این خبر از چه اسم ابن هارون را کند حق جلوه گر چون برادر بود هارون بهر موسی بی گمان شان حیدر با محمد هم بود مانند آن حال باید دید هارون را چه باشد ماجرا رفت موسی ماند هارون، سامری، عجل طلا یازدهم تیر نود و چهار آخرین بازنگری ۴ آذر ۱۴۰۲ 
اولین فرزند زهرا و علی شمس رویش شد به دنیا منجلی وای زهرا و محمد مرتضی هر سه را در رخ بود نقش رضا گر چه سر تا پا حسن باشد حسن چونکه حق گوید ، مضاعف شد حسن در عرب هرگز چنین اسمی نبود نام بد بر نور کی یابد ورود سید اشباب جنت بود او بر زمین و آسمان زینی نکو جزو جمع بهل و اصحاب کسا آیه ی تطهیر بود و هل اتی اشبه مردم به احمد بی گمان هیبتی او داشت پیغمبر نشان اشجع مردان به پیکار جمل کشت او را مکر فرزند هبل سید و سبط و زکی و مجتبی در کرم اسطوره و شاه سخا عسکری از او اگر گویی سخن بیمه گردی روز محشر از محن دهم تیر نود و چهار آخرین بازنگری۴آذر ۱۴۰۲ 
تا به یک شهر کریمی است گدایی هم هست تا بود شاه کرم بزم و نوایی هم هست چون عنایت شود عادت به شهی بر در او بهر درویش و گدا چشم عطایی هم هست بر سر خوان حسن جمله ی خلقند جلیس چون عدو هست، هواخواه و ولایی هم هست مجتبی تر ز همه اهل کرم گر باشی حتم مد نظرت اهل خطایی هم هست کافرم گر ز در آل تو جایی بروم جز تبار تو مگر اهل سخایی هم هست چون کند خیل گدا فخر به شاه کرمی عسکری شکر خدا کن که خدایی هم هست ۱۱آذر۹۹
آمد میان ز ماه خدا دلبری شود آمد که با معاهده روشنگری شود آمد که تا ادامه ی شهد ولا شود با او فضای جامعه پیغمبری شود دلداده پرورد به ره سرخ کربلا قبل از حسین قافله تا رهبری شود آمد به خلق و خوی برد از خصام روی بهر صلاح جمع ز دنیا بری شود آمد که هیبت علوی مشی احمدی از بهر خلق شب زده یاداوری شود آمد حسن نماد کرامت شود، یقین امشب بناست تا صله بر عسکری شود ۳۰ فروردین۱۴۰۰
. صلح تحمیلی ز صد جنگ جهانی بدتر است زهر را سر می کشد آنکس که از آن مضطر است وای بر فرماندهی که کل جیشش خائن است کمتر از تعداد انگشتان دستش یاور است در میان لشکر خود هم ندارد امنیت این همه غربت مرا خارج ز حد باور است تا کند پرواز خفاشی شود شمسی به بند تاب دیدن چون ندارد آنچه را روشنگر است شمس از خفاش می گیرد ولی عهدی سدید این جهان را بعد او خورشید تنها افسر است گر چه می داند که بر عهدش نمی سازد وفا می شود رسوا ولی بر آنکه مغزی در سر است عسکری خورشید از خفاش یک مهلت گرفت تا شود دنیا مهیا آنکه را احیاگر است شانزدهم دی نود و چهار آخرین بازنگری ۳ مهر۹۹ https://www.instagram.com/p/CiEYkfROkcC/?igshid=MDJmNzVkMjY=
. از بس که حسن یوسف زهرا غریب است در خانه ی خود هم نصیب او شکیب است تنهاترین سردار عالم بی گمان اوست آن کس که سربازش خیانت را حبیب است از کوچه داغی بر دلش مانده است عظمی هر روز قلب او از آن غم پر لهیب است آن دشمن در خانه آخر زهر خود ریخت در این غریبی سبط زهرا بی رقیب است او می رود از بین نامردان به زودی گویا خدا  أَمن یجیبش را مجیب است تابوت پر از تیر او سازد نمایان آری بر این قوم زبون شیطان نقیب است وقتی عوض گردید وراث پیمبر تنها بقیعش سبط پیغمبر نصیب است اخلافشان نگذشت حتی از مزارش این حجم بغض و کینه از یک تن عجیب است ای عسکری بر شمس دنبال دلیلی ظلم نمایان را چه حاجت بر خطیب است دل را به سوی قبر خاموشش روان کن گویند این مولا کریم است و نجیب است ۱۶ آبان ۹۷ آخرین بازنگری۱۱ خرداد۹۹ https://www.instagram.com/p/CiEZThKOm4c/?igshid=MDJmNzVkMjY=
. از این همه غریب برایم عجیب بود فرماندهی که بین سپاهش غریب بود وقتی به زیر جامه زره داشت روشن است محصور بین اهل نفاق و فریب بود آمد گهی به روی سرش سنگ و یک زمان سم از عصای کور نمایی نصیب بود بر این هوار غدر به کاشانه ی یکی آخر چه راه چاره به غیر از شکیب بود خون بایدش گریست که در خانه هم اسیر در دستهای خائنه ای نانجیب بود آری زنی خبیث حسن را به زر فروخت اما یزید هم نه به عشقش مجیب بود زرهای شام هم چو خودش بی وفاشدند آخر تمام خرج دوا و طبیب بود اما کشید جسم حسن هم بلا به دوش زیرا برای جای مزارش رقیب بود غربت گرفت قبر حسن را هم عسکری جانم فدای آنکه به غربت قریب بود ۲۴ اردیبهشت۱۴۰۰ https://www.instagram.com/p/CiETjMyupX4/?igshid=MDJmNzVkMjY=
من شیعه ام یعنی که شاهی چون حسن دارم نورانیم یعنی که ماهی چون حسن دارم بارد بلا گر بر سرم مانند باران هم آسوده ام زیرا پناهی چون حسن دارم من بهر درد خود طبیبی را نمی جویم درمانگر بی اشتباهی چون حسن دارم یوسف حسن گر بود دنیا ها زلیخا داشت از حٰسن آری من سپاهی چون حسن دارم او در کرامت قله ها را می نماید فتح صاحب کمال و مجد و جاهی چون حسن دارم بر دوش احمد بود و نعم الراکبش می خواند دنیا بداند تکیه گاهی چون حسن دارم از لطف و احسانش یهودی بهره می گیرد در حشر من مشفق نگاهی چون حسن دارم ای عسکری بر هر کسی راه نجاتی هست من هم به عالم شاه راهی چون حسن دارم ۱۷فروردین ۱۴۰۲
. محزون ترین غمنامه عالم همین بود مادر کتک خورد و پسر قدش کمین بود وقتی برای جنگ با ملعون نماندش وقتی که زهرا مادرش نقش زمین بود باید کمک سازد به مادر تا به خانه شاید میان کوچه گرگی در کمین بود در اضطراب از حال مادر گشت قلبش این حال با او تا دم آخر عجین بود آنجا که مسموم از جفای همسرش بود در فکر آن سیلی و آن فرد لعین بود ای عسکری از سیلی ظالم به کوچه در گوش او تا لحظه ی آخر طنین بود ۱۲مهر۱۴۰۰
. تنهاترین سردار امت مجتبی بود هر کس که دورش بود مامور جفابود چون حیدر از دیوار و در آمد برایش از کوچه دردی داشت باخود بی دوا بود مادر کتک خوردش به کوچه اینکه کم نیست بر هر پسر این درد در حکم بلا بود ظالم چنان محکم فرود آورد دستش کز گوش مادر گوشوارش هم جدا بود گم کرد راه خانه را از درد مادر در این مسیر پر ز رنجش رهنما بود با چادر خاکیش در آن راه مادر از درد خود افتان و خیزان، جابه جا بود آن ساعت غمبار باراندش چنان غم تا غم برایش دم به دم تا سالها بود تا ساعت آخر از آن عمر پر از درد در گوش او از زنگ آن سیلی صدا بود غمهای دیگر پیش این غم هیچ بودند آن زهر آخر عسکری بهرش شفا بود پنجم آذر نود و شش آخرین بازنگری۷ آذر ۱۴۰۲ https://www.instagram.com/p/CiEVvejuLw1/?igshid=MDJmNzVkMjY=
. یاس کبود رفت و به هر راه می رود در پیش چشم خیس پسر راه می رود خاکی است از جسارت دیوار یا که دیو او را مدد گرفته اگر راه می رود می خواست آن یلی بشود که به همرهش مادر بدون حس خطر راه می رود اما خبر نداشت که طوفان فتنه ها در انتظار او به گذر راه می رود دنیا قرار نیست که همراه او شود یاریست نیمه راه که در راه می رود او همچنان به فکر کمی قد کشیدن است دست خسی فراترِ سر راه می رود. پی گیر حال مادر مجروح خود شده در قلب او فتاده شرر راه می رود او یکه یادگار حبیب خدا و حال با رنگ و بوی اهل سفر راه می رود گوشش دریده،خونِ دوان زیر چادرش چون شاهدی برای اثر راه می رود این صحنه تا به جان شریفش قرار هست بهر پسر به پیش بصر راه می رود نگذشت عسکری ز حسن این زمانه باز تابوت او چرا ز دگر راه می رود ..؟ ۲۴ آذر ۹۸ https://www.instagram.com/p/CiEXFuoO5Lb/?igshid=MDJmNzVkMjY=
. مادر، مغیره، کوچه، پسر، وای بر پسر دیوار، خاک،سیلی و سر، وای بر پسر آتش فتاد چون به در دار اهل بیت قنفذ نیام دست و کمر، وای بر پسر یکجا به پشت در بزند ناله مادرش یکجا به بند گشته پدر، وای بر پسر قلبم بسوخت این به تحیر فتاده را دارد چو زینبین به بر، وای بر پسر افتاد چشم خاطی ثانی چو بر حسن او ماند و تازیانه دگر، وای بر پسر یک کوه غم فتاد به روی دلش حسن تا گشت پاره پاره جگر، وای بر پسر حتی جنازه اش نشد از کینه در امان ای عسکری ز فرقه ی شر وای بر پسر بیست و ششم آذر نود و چهار آخرین بازنگری۴مهر۹۹ https://www.instagram.com/p/CiEYHklu_cg/?igshid=MDJmNzVkMjY=
. درد دیوار و در مگر کم بود دهر دیوار و دست هم افزود زخم مسمار تازه گردید و زخم بازو دوباره کرد نمود اشک خونین چو رود جاری بود بود سرچشمه اش ز چشم کبود چشمهایش دوباره تار شدند مثل آن شام بین آتش و دود ضربه تا از سر حسن رد شد آمد اما به روی یاس فرود چادری جان پناه خاکیها بایدش خاک را چگونه زدود گفت مادر به میوه ی قلبش نرسد راز ما به کشف و شهود مادر خویش را به خانه رسان دگرم نیست تاب گفت و شنود عسکری این چنین بر آل نبی کی نمودند کافران و جهود ۱۶ دی ۱۴۰۰ https://www.instagram.com/p/CYXiKgGIZRL/?utm_medium=share_sheet
السلام ای نور چشم مصطفی السلام ای سید و مولای ما ای شهنشاه جوانان جنان همنشین با مصحف جان جهان السلام ای در کرامت پادشاه سفره احسان تو دائم به راه السلام ای ابن میر مومنان مهربان مهربان مهربان السلام ای ابن زهرای بتول برسلام ما بزن مهر قبول السلام استاد آن جانهای پاک که به راه خون حق شد چاک چاک بر تو و صبر تو ای مولا سلام آن مزار خاکی از دست لئام ای که داری بر مروت اهتمام ای که بخشش را به جا آری تمام ای کریم با کرمهای زمان چشم احسان داشتندت دشمنان السلام ای شیر ای فرزند شیر روز محشر دست ما را هم بگیر ۴ فروردین ۱۴۰۳
بر حسن حسن شبه محمد صلوات بر شاه کرم مهر مشدد صلوات بر سید و آقای جوانان بهشت بر هیبت کرار مجدد صلوات هر کس به دلش عشق زیارت دارد تا حق به مرادش برساند صلوات نابودی وهابیت، احداث حرم بر ابن ستمدیده ی احمد صلوات در روز قیامت نشوی دور از او تا آنکه شوی به او موید صلوات ۵ فروردین ۱۴۰۲
ما گدایان درت چشم احسان داریم ما به لطف و کرمت سخت ایمان داریم حرم تو دل ماست ما همه خادم تو ما بر این نعمت حق سخت اذعان داریم آرزوی همه ما دیدن شهر نبی است در بقیع تو همه میل اسکان داریم آن قبور ویران روضه ی دائم ماست روز میلادت هم میل افغان داریم یا حسن ادرکنا یا حسن مولانا کاش مهدی برسد میل طغیان داریم روز محشر مولا عسکری و کرمت او که حرفش این است یک حسن جان داریم ۵ فروردین ۱۴۰۲
. این چه سری است خمسه النجبا حق تشییعشان نگشته ادا اینکه امت برای پست و مقام کرد جسم رسول خویش رها شد جگر گوشه ی نبی مجروح تا غریبانه دفن شد به خفا فرق حیدر شکافت، تا یک قرن قبر او مخفی از تبار جفا وای از جسم چاک چاک حسین که رها شد به دشت کرب و بلا زین میان یک جنازه شد تشییع کاش هرگز نمی شدش اما تیر باران گرفت بر گل یاس عسکری چون به حکم غاصبها ۱۳شهریور ۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
به نگاه نگران پسری در کوچه و به مظلومی یک مادر سیلی خورده دست شیطان، رخ گل؟! غصه اش کی گذرد؟ به من از کوچه به خاطر عقده‌ای مانده و بس عقده هایی عریان به تن عقده ی خود جامه ی نسیان تو مپوشان هرگز فاطمه ام ابیهاست چه کارش کردند؟ فاطمه دخت رسول‌الله است فاطمه رحمت بی حد خداست فاطمه سوخت به پای عشقش جرم او نیست به جز عشق به جز پیروی از خط علی حیف هر خار و خسی کرد عداوت با او زندگی تجربه ی تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه ی یک عمر بیابان دارد لیکن آن کوچه ی بی رحم ز یادم نرود با ولایت چه نمودیم و چه خواهیم نمود ما چه اندازه ولایت داریم؟  فروردین نود و چهار 
دلخون کوچه ای تو اگر استماع را قربان آنکه دید هجوم سباع را وقتی سپر نمود برای بتول تن گردن کشید تا که رسد ارتفاع را در گوش او نشست صدای سفیر آن_ سیلی که جا گذاشت برایش صداع را می شد تداعیش همه ی صحنه بارها تا آنکه سرنوشت نوشتش وداع را ای عسکری گرانتر از این بر حسن نرفت حتی علیه خویش چو دید اجتماع را ۸ آبان ۱۴۰۲
. این چه سری است خمسه النجبا حق تشییعشان نگشته ادا اینکه امت برای پست و مقام کرد جسم رسول خویش رها شد جگر گوشه ی نبی مجروح تا غریبانه دفن شد به خفا فرق حیدر شکافت، تا یک قرن قبر او مخفی از تبار جفا وای از جسم چاک چاک حسین که رها شد به دشت کرب و بلا زین میان یک جنازه شد تشییع کاش هرگز نمی شدش اما تیر باران گرفت بر گل یاس عسکری چون به حکم غاصبها ۱۳شهریور ۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳