eitaa logo
دفتر شعر من
105 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
. ریحانه پر کشید امان از دل علی عمرش به سر رسید امان از دل علی آمد چه بر علی که به هنگام غسل او رنگ از رخش پرید امان از دل علی شاید به خویش گفت مگر آید این بدن از جنگ با عنید امان از دل علی دیوار را نهاد سر از بازوی بتول گویا که شد شهید امان از دل علی از این به بعد تعزیه گیرید بر علی چون مانده بی امید امان از دل علی گفتا امانتت ز کفم رفت ای رسول نعمت ز من رهید امان از دل علی مانند آه در ریه محبوس بر خلاص میلم بود شدید امان از دل علی از دخترت بپرس به جای مودت او از امتت چه دید امان از دل علی گفتا که خیر بعد تو زهرا به زندگی کی آیدم پدید امان از دل علی از طول عمر بعد تو ای مهربان من ترسیده ام شدید امان از دل علی ای عسکری فتاد علی نیست یاوری از بهر این وحید امان از دل علی ۲۷آذر ۱۴۰۰
چه سهم رنج گرانی گزیده ای مولا چقدر روضه ی مادر شنیده ای مولا شما که از همه اسرار دهر با خبری ز داغ حضرت مادر چه دیده ای مولا کنار روضه ی مادر چه رنج بی حدی ز دست بسته ی حیدر کشیده ای مولا به هر کجا که بگیرند مجلس مادر برای برکت مجلس رسیده ای مولا چه می کنی تو اگر اوج نوحه ها برسد به ذکر بانوی قامت خمیده ای مولا به شرح غسل و کفن گریه های پنهانی به ذکر سینه ی از هم دریده ای مولا به ذکر دملج بازو به ذکر روی کبود به ذکر جسم نحیف و تکیده ای مولا به دفن حضرت خورشید در شب تاریک به ذکر تیره تر از شب سپیده ای مولا به شعر عسکری انگار خود توان دادی که گوید از غم این سان حمیده ای مولا ۶ آذر ۱۴۰۲
. یاس کبود رفت و به هر راه می رود در پیش چشم خیس پسر راه می رود خاکی است از جسارت دیوار یا که دیو او را مدد گرفته اگر راه می رود می خواست آن یلی بشود که به همرهش مادر بدون حس خطر راه می رود اما خبر نداشت که طوفان فتنه ها در انتظار او به گذر راه می رود دنیا قرار نیست که همراه او شود یاریست نیمه راه که در راه می رود او همچنان به فکر کمی قد کشیدن است دست خسی فراترِ سر راه می رود. پی گیر حال مادر مجروح خود شده در قلب او فتاده شرر راه می رود او یکه یادگار حبیب خدا و حال با رنگ و بوی اهل سفر راه می رود گوشش دریده،خونِ دوان زیر چادرش چون شاهدی برای اثر راه می رود این صحنه تا به جان شریفش قرار هست بهر پسر به پیش بصر راه می رود نگذشت عسکری ز حسن این زمانه باز تابوت او چرا ز دگر راه می رود ..؟ ۲۴ آذر ۹۸ https://www.instagram.com/p/CiEXFuoO5Lb/?igshid=MDJmNzVkMjY=
. ای تیغ بیا بر غم من خاتمه ده من را بکش و مژده ی بر فاطمه ده با خون به محاسن بزنم رنگ و دگر از رنج جدایی فرجی دائمه ده ای تیغ بیا چشم به راهت بودم از بودن بی فاطمه من فرسودم زاین امت نادان که فقط بود عذاب بر کعبه قسم غرق دم موعودم جز چاه علی مونس و غمخوار ندلشت این نفس نبی بعد نبی یار نداشت ای کاش که می رفت به همراه بتول انقدر جهان به کار او کار نداشت ننشست به غیر از تو کسی بر پایم گه همدم چشمم شدی و گه نایم ای تیغ بیا یاری مظلوم و ببین با سر به خوشامد تو من می آیم مشتاق برادر شده ام یاری کن بر این دل بی تاب بیا کاری کن بر این تن پر زخم بیا مرهم باش تو بر علی اعلام وفاداری کن دوازدهم تیر نود و چهار آخرین بازنگری۱۳ آذر ۱۴۰۲
تاریخ شهادت،به علی ثبت توان کرد آن روز که محبوبه ی او روی نهان کرد در کوچه ی باریک رخش خورد چو سیلی ابلیس قد سرو جوانش چو کمان کرد آن لحظه علی رفت یقین همره زهرا جان رفت ولی جسم سفر در رمضان کرد گویند به تفسیر که زهرا شب قدر است پس خوب علی صحت این قول عیان کرد مضروب شب قدر و شهید شب قدر است از شوق به معشوق خود این فوز بیان کرد او داد حسن را قسم ای میوه ی قلبم برگرد دلم یاد از آن یار جوان کرد چون رفت بدان گونه حبیب دل حیدر حیدر چه فراوان گله از طول زمان کرد گفت او که دگر نیست علی محرم رازی راز دل خود را به جز از چاه نهان کرد او داغ دلی دید که می گفت از آن کوه بایست به جوش آمد و دائم فوران کرد سر کرد به چاه غم و سر گفت به زهرا لابد که به او هی گله از خلق جهان کرد شاید ز جوابی که نیامد به سلامش یا از غم مظلومی خود اشک روان کرد آن کوه کرامات که جان بود بر احمد خلق از چه قیاسش به جفا با دگران کرد شهری که گرفته است یتیمش ز علی نان شق القمر شکر بیاورد و چنان کرد ای وای بر این دیر که شمشیر شقی را بر آن شه فرهیخته فریادرسان کرد این عسکری یک عمر ثناگوست علی را در حشر از آن شاه تقاضای امان کرد ۱۲ تیر ۹۴ آخرین باز بینی ۱۴ آذر ۱۴۰۲
به یاد کوچه ی تنگی فتاده ام که مپرس به یاد ضرب خدنگی فتاده ام که مپرس به یاد صورت و تصویر پنجه ی شیطان به یاد لکه ی ننگی فتاده ام که مپرس به یاد کوچه ی تنگی فتاده ام که مپرس به یاد یاس کبودی فتاده ام که مپرس به یاد بود و نبودی فتاده ام که مپرس به یاد گریه ی بلبل به وقت شستن گل به یاد کشف و شهود ی فتاده ام که مپرس به یاد مرد غریبی فتاده ام که مپرس به یاد مادر و چشم های کودکی نگران نشد سپر بنماید برای مادر جان به یاد زخم عمیقش به یاد حسرت و آه به یاد سنگدلی که حیا نکرد از آن به یاد قطره اشکی فتاده ام که مپرس به یاد قصه ی دیوار و در به یاد نیام به یاد برگ گلی که فتاده بود به دام به یاد گفتن تکبیرها علیه خدا به یاد آتش و هیزم به جای عرض سلام به یاد قوم پلیدی فتاده ام که مپرس به یاد فرصت آخر به اوج درد و الم به یاد آنکه که به تفعل نبست واژه ی لم به یاد آنچه نمودند جای عرض ادب به یاد نامه و دفتر به یاد خط و قلم به یاد منع و دریغی فتاده ام که مپرس به یاد دست و یل و بند و ریسمان و رسن به یاد شیر خموشی به یاد مور و سخن به یاد مور وقیحی که شیر میدان شد چو دید شیر خموش است کج نمود دهن به یاد شیر اسیری فتاده ام که مپرس به یاد قصه ی تابوت و یاد بارش تیر به یاد آنکه بکشتش خیانت و تزویر به یاد مرد اصیلی به بیت خویش غریب اگر چه شاه کرم بود و حسنش عالمگیر به یاد جسم عزیزی فتاده ام که مپرس به یاد داغ برادر به یاد یک خواهر به یاد دیدن یک تشت و پاره های جگر به یاد تشت و سر و چوب خیزران، دندان به یاد غم ز پی غم خبر ز بعد خبر به یاد اخت حزینی فتاده ام که مپرس به یاد کشتن مهمان به شرط تشنه لبی به یاد ساقی تشنه مثال با ادبی به یاد ماه حسن، مرگ به ز عسل به یاد اکبر برنا که بود شبه نبی به یاد طفل صغیری فتاده ام که مپرس به یاد خار مغيلان و پای یک کودک به یاد خیمه و غارت به یاد درد کتک به یاد دخت سه ساله خرابه، دامن و سر برای حفظ حجابی ندای عمه کمک به یاد بانگ رحیلی فتاده ام که مپرس به یاد آتش دامن که شعله می کشد ز فرار به یاد گوش پر از خون ز پنجه ی کفتار به یاد خاتم و انگشت و ساربان خبیث به یاد کهنه لباسی که داشتش سردار به یاد شمس شهیدی فتاده ام که مپرس به یاد یک سر از تن جدا روی نی به یاد سوره ی کهفی که خواند او از پی به یاد شام اسیری و خواهری تنها به یاد چوب و یزیدی که ضربه می زد هی به یاد مرد اسیری فتادهام که مپرس به یاد کوچه سر از نینوا در آوردم ببین که من ز کجا تا کجا سر آوردم به یاد روز جزا باش عسکری هر چند به شعر خود مدد از دست حیدر آوردم به یاد آل کریمی فتاده ام که مپرس آخرین بازنگری بیست و هفتم مرداد نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳