آدمهای ضعیف، مستکبران را تقویت و پشتیبانی میکنند تا آنها بتوانند دیگران را به استضعاف بکشند. آدمهای ضعیف در واقع ریزهخوار جریانات استکباریاند و بخشی از فضای زیست آنان را تدارک میبینند.
آدمهای ضعیف سه دستهاند. آنان که نمیدانند و آنان که نمیتوانند و آنان که نمیخواهند.
در کف جامعه این سه گروه خواه ناخواه همافزا هستند و در مقابل جریان آگاه ماهر با اراده قرار میگیرند.
مستضعفان ظالم در نقش ملت مستکبران نیاز آنها به تودهها را تأمین میکنند و با اقدام علیه مستضعفان مظلوم باعث شکاف در بین مستضعفان و تضعیف مضاعف جبهه ستمدیدگان و تقویت نظام مستکبران میگردند.
هر کس هر کجا هر کدام از گناهان را انجام دهد، یک عنوان کلی را خدشهدار کرده و آن بندگی خداست.
هر عمل ما در برابر نظر نیروهای رحمانی و شیطانی قرار دارد.
شیاطین نقشه گسترش گناهان را در دست دارند و توسط آن بر تقویت حکمرانی خود بهره میبرند.
تاریکی گناهان یکدیگر را حمایت میکنند و ظلمت از حدی که گذشت طاغوت غلبه مییابد.
الگوی تمرکز قدرت و الگوی تمرکز شهرت و الگوی تمرکز ثروت و الگوی تمرکز شهوت در دنیای غرب شبیه هم است.
سرایت الگوهای زندگی غربی به شهرهای ما در حال گسترش است. شیوه غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی تولید فشار از پاییندست جامعه و چانهزنی با حاکمیت است.
توسعه الگوی بهرهگیری از تقویت غرایز برای غلبه بر دیگران و قرار گرفتن در مرتبه بالاتر اجتماعی و تکمیل هرم قدرت، به تدریج جامعه اسلامی و حکومت را به چالش فراخواهد خواند. البته نشانههای آشکار آن همینک قابل مشاهده است.
همپوشانی الگوها در عرصههای مختلف و حمایت چند جانبه از یکدیگر در برابر قوانین رسمی و عبور از شرع و عرف برای تعریف زمین بازی جدید، چیزی نیست که بخواهیم با تحلیل به دنبال یافتن آن باشیم.
کف خیابان گویای همه واقعیات است. حمله شبانهروزی غربگرایان به حضور خیابانی مؤمنین در همین راستاست. آنها پس ورود به خیابان در پی فتح اماکن عمومی و حکمرانی بر سایر عرصههای باقیمانده هستند.
مطلب روشن است.
خیزشهای دواعش و فواحش در ماههای اخیر در پی خزیدنهای چند دهه دشمن در تاریکیهای شهر بود.
قطعا مسئله در این سطح باقی نخواهد ماند. حرکت آنان ادامه دارد. اگر آمادگی برای مقابله درست در بین مؤمنین به وجود نیاید و چشمپوشی از واقعیات ادامه یابد، روزی ناگزیر خواهیم بود امتیازات فراوانی برای حق نفس کشیدن به دشمن دهیم. از بین بردن موریانهوار جامعه ادامه خواهد داشت و این پوسیدگی کار خود را خواهد کرد؛ اگر هشیار نباشیم.
قطعا اگر مردم مدینه از ناموس رسول خدا حتی شده به قیمت جنگ و جهاد دفاع میکردند، حسین ابن علی ناچار نبود ناموس خود را تا کربلا ببرد و سپر بلای اسلام کند و اگر مردم کوفه و مدینه آن روز متوجه اشتباه خود میشدند و با حسین علیه السلام هزینه اصلاح جامعه را پرداخت میکردند، دچار جنایتهای بنیامیه در مدینه و کوفه و سایر مناطق نمیشدند.
حکم همان حکم است.
اگر مردم بین اسلام و غرب دومی را انتخاب کنند باید منتظر عواقب و عوارض آن بمانند.
✍ آیات زیر راجع به ماست:
#جنگ_ترکیبی
#جهاد_تبیین
#جان_فدا
و یقیناً خدا وعده اش را [در جنگ احد] برای شما تحقّق داد، آن گاه که دشمنان را به فرمان او تا مرز ریشه کن شدنشان می کشتید، تا زمانی که سست شدید و در کارِ [جنگ و غنیمت و حفظ سنگری که محل رخنه دشمن بود] به نزاع و ستیز برخاستید، و پس از آنکه [در شروع جنگ] آنچه را از پیروزی و غنیمت دوست داشتید، به شما نشان داد [از فرمان پیامبر در رابطه با حفظ سنگر] سر پیچی کردید، برخی از شما دنیا را می خواست و برخی از شما خواهان آخرت بود، سپس برای آنکه شما را امتحان کند از [پیروزی بر] آنان بازداشت و از شما درگذشت؛ و خدا بر مؤمنان دارای فضل است. (۱۵۲)
[یاد کنید] زمانی که [از میدان جنگ احد] تا مرز پنهان شدن از دیده ها دور می شدید و به هیچ کس توجه نمی کردید، در صورتی که پیامبر [که اجابت دعوتش واجب است] شما را از پشت سرتان فرا میخواند، پس خدا شما را به اندوهی روی اندوهی مجازات کرد تا بر آنچه [از پیروزی و غنیمت] از دستتان رفته و به آنچه [از آسیب و مصیبت] به شما رسیده، اندوهگین نشوید؛ و خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است. (۱۵۳)
سپس بعد از آن اندوه و غم، خواب آرام بخشی بر شما فرود آمد که گروهی از شما را [که بر اثر پشیمانی، دست از فرار برداشته به سوی پیامبر آمدید] فرا گرفت، و گروهی که فکر حفظ جانشان آنان را [در آن میدان پر حادثه] پریشان خاطر و غمگین کرده بود، و درباره خدا گمان ناحق و ناروا هم چون گمان هایِ [زمانِ] جاهلیت می بردند [که چون خدا وعده پیروزی داده پس پیروزی بدون هر قید و شرطی حقّ مسلّم آنان است! اما وقتی شکست خوردند درباره وعده خدا دچار تردید شدند و] گفتند: آیا ما را در این امر [پیروزی] اختیاری هست؟ بگو: یقیناً اختیار همه امور به دست خداست. [این نیست که چون خدا وعده پیروزی به شما داده بدون قید و شرط برای شما حاصل شود، پیروزیِ وعده داده شده، محصول صبر و تقوا، و شکست معلول سستی و نافرمانی است]. آنان در دل هایشان چیزی را پنهان می کنند که برای تو آشکار نمی سازند، می گویند: اگر ما را در این امر [پیروزی] اختیاری بود [و وعده خدا و پیامبر حقیقت داشت] در اینجا کشته نمی شدیم. بگو: اگر شما در خانه های خود هم بودید کسانی که کشته شدن بر آنان لازم و مقرّر شده بود، یقیناً به سوی خوابگاه های خود [در معرکه جهاد و جنگ] بیرون می آمدند. و [تحقّق دادن این برنامه ها] به سبب این است که خدا آنچه را [از نیّت ها] در سینه های شماست [در مقام عمل] بیازماید، و آنچه را [از عیوب و آلودگی ها] در دل های شماست، خالص و پاک گرداند؛ و خدا به آنچه در سینه هاست، داناست. (۱۵۴)
قطعاً کسانی از شما روزی که [در نبرد احد] که دو گروه [مؤمن و مشرک] با هم رویاروی شدند، به دشمن پشت کردند، جز این نیست که شیطان آنان را به سبب برخی از گناهانی که مرتکب شده بودند لغزانید، و یقیناً خدا از آنان در گذشت؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و بردبار است. (۱۵۵)
ای اهل ایمان! مانند کسانی نباشید که کفر ورزیدند و درباره برادرانشان هنگامی که آنان به سفر رفتند [و در سفر مُردند] و یا جهادگر بودند [و شهید شدند]، گفتند: اگر نزد ما مانده بودند نمی مردند و شهید نمی شدند. [شما به کافران اعتنا نکنید] تا خدا این [اعتقاد و گفتار] را حسرتی در دل هایشان قرار دهد. و خداست که زنده می کند و می میراند؛ و خدا به آنچه انجام میدهید، بیناست. (۱۵۶)
و اگر در راه خدا شهید شوید یا بمیرید، یقیناً آمرزش و رحمتی از سوی خدا، بهتر است از آنچه [آنان از مال و منال دنیا] جمع میکنند. (۱۵۷) و اگر بمیرید یا شهید شوید، به سوی خدا محشور خواهید شد. (۱۵۸)
جنبش فواحش و دواعش هیچ چیزش ایرانی نیست. حتی تاریخهایش. بردگی از همه جایشان میبارد.
هویج را هر طرف بگیرند، سواری میدهند.
حالا دارند خودشان را در خانهها و خیابانها و شهرها و بیابانهای ما تکثیر میکنند...
شاید همان آینههای بیروح بیاختیار هم ندانند که دچار چه نکبتی هستند؛ ولی هستند. این شعارهای سیار شیطان، این نمادها و نمودهای کافران هوای آلوده شهر را سنگینتر کرده...
در مدینه حجاب و عفاف نشان بندگی بود و برهنگی و هرزگی نشان بردگی...
زمان برد تا انسان کالا نباشد. مقاومت سنگین بود...
غرب در این راستا جنگها کرد و جنایتها مرتکب شد تا انسان کالا بماند. صنعت در تولید جایگزین به توفیقاتی دست یافت؛ ولی طبیعیاش چیز دیگری است. دستساز خدا کجا و تولید صنعت کجا.
صنعت بردهداری به مدد توسعه و تقویت ابزار پیشرفت فراوان کرد. حکومتها به خوبی میدانند که تجربه گذشتگان را چگونه نهادینه کنند. ساختارهای بردهساز بر ذهنهای تنها و سرگردان سوار میشوند و با سحر رسانه، تبدیل به کالا میگردند.
در جهان دنیاطلبان هر چیز که کالا نیست، هیچ نیست و آنچه تن به بردگی نسپارد و قیمت نداشته باشد عنصر نامطلوب و عامل ناامنی و بلای جان است.
نظامات غربی با چیزی که خریدنی نیست مشکل دارند. برای آنها معضل لاعلاج است. باید نابود شود.
اینکه ما تحریم میشویم، اینکه تحریف میشویم برای آن است که در دنیای آنها تعریف نشده هستیم. آنها نمیفهمند ما را. باید کالا شویم.
هر چه که کالا نیست زباله است و باید دفع شود.
بچههای ما اگر ندانند قیمت خود را، کالا میشوند تا به حساب آیند. برده میشوند. کنیز میشوند. با یک مشت دلار نقد میشوند.
تلاش کنیم بنده باشیم، نه برده.
اگر بنده نباشیم، برده خواهیم بود...
33.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سبک موسیقی، سبک اعتراض است. در غرب هم برای اعتراض تولید شد.
اما همین هم مصادره شد علیه ما. ما یعنی همان معترض همیشگی به غرب. همان که انقلاب کرد علیه غرب. همان که به همه دنیا گفت میتوان قرق را شکست و وارد زندگی آزاد شد.
ما مکتب اعتراض را در عصر جدید معرفی کردیم و پای هزینهاش ایستادیم.
آنها اغتشاش میکنند تا آتش اعتراض ما را با آتش فتنه خاموش کنند.
آنها میخواهند با رفتار پیشدستانه مواد سوختنی محور مقاومت را در فتنه بسوزانند تا خاکستر ما را به باد دهند.
ما زندهایم و زنده خواهیم ماند. ما نزدیکتر از آنیم که گمان میکنید. ما صاحب آیندهایم. ما وارثان زمینیم.
در تعقیب شماییم. در حالی که مانند کفی نشسته بر موجها سرمست صدرنشینی هستید، سربرخواهیم آورد و تمدنتان را خواهیم بلعید.
به بهانه آزادی فرزندانمان را اسیر کردید. اسیرانمان به زودی آزاده خواهند شد.
ما نزدیکیم. سحر نزدیک است. فتح نزدیک است.
چشم و چشمه
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
همیشه برای من سؤال بود که چرا حجاب؟! چرا کنترل نگاه نه؟!
البته جواب دین این هست: هم حجاب، هم کنترل نگاه...
چرا؟!
این یه سؤال مهم میتونه باشه.
خب شاید کلیدش رو بتونم تو این توضیح پیدا کنم که چشم ورودی ذهن و دل هست. چشم گیرنده هست. اما چشمه فرستنده. چشمه یعنی مبدأ تصویر. یعنی همان صورت. همان نما. همان شکل. همان منظره.
یک منظره ظرفیت میلیونها نظر رو داره. یک چشمه ظرفیت تزریق تصویر به میلیونها و ملیاردها چشم رو داره.
این تفاوت ذاتی چشم و چشمه هست.
لذا در بسته دین برای مدیریت عفاف و حجاب هر دو دیده شده.
نشان نده و نگاه نکن. هر دو.
خداوند به من حکم مدیریت عفاف در اجتماع رو داده و یونیفورم و لباس ویژه و پرسنلی این مأموریت و در واقع آرایش و نمایش مخصوص این جایگاه در حجاب خلاصه شده...
حجاب یعنی من مسئول عفاف جامعهام و اصالتا این جایگاه از بدو خلقت به من داده شده. لوازمش این بوده که من مرکز جمال و جلوه باشم. خداوند صورت وجودی من رو با صفت جمالش آراسته باشه و طرف مقابل رو وابسته و نیازمند این جمال کرده باشه تا او ناچار از پیروی من در این مسئله باشه.
ترک حجاب یعنی ترک مأموریت. وقتی من حجابم رو رعایت نمیکنم تبدیل به یک فرستنده میشم که هر کس به رایگان از من تصویر مورد نظرش رو دریافت میکنه. اسلام میگوید تو باید شبکه کابلی داشته باشی. ارتباطات رمزدار. محدود. طبقهبندی شده.
قرار نیست تو شبکه تولید تصویر رایگان برای این و آن باشی. حتی قرار نیست تو شبکه پولی تولید تصویر برای این و آن باشی. قرار نیست تو کالا باشی.
خب حالا کسانی که به رایگان بدون هیچ طرح قبلی یا با هدف بازاریابی و پیدا کردن ثروت یا شهرت یا قدرت یا شهوت تصاویر رو بدون ممیزی در اختیار میگذارند در واقع تبدیل به فرستندههایی میشوند که نظم عفت اجتماعی رو به هم میزنند. اهمیت این قضیه وقتی معلوم میشه که طرف دوم یعنی چشم رو بررسی کنیم.
طرف چشم طرف منفعل قضیه هست. گیرنده هست. موجهای غریزه وقتی بر دوش امواج جمال تصاویر سوار شده و از هر طرف حرکت میکنه و توسط چشم رصد و صید میشود، بلافاصله روی پرده ذهن و قلب خواهد افتاد. قوه خیال بلافاصله کار خودش رو شروع میکنه.
کار قوه خیال چی هست؟! تصویرسازی. تصور.
همواره نیازمند تصویر خام هست تا با خلاقیت تبدیلش کنه به یک تصویر کامل. به یک نمایش، یک فیلم. بعدش پخش کنه تا صاحبش شروع به تماشا کنه.
این فیلم واقعیت نداره به جز سرمایه اولیه. یعنی تصویری که فرستنده. ارسال کرده.
به نظرتون خیال، چه فیلمی رو از تصویر مورد نظر خواهد ساخت و برای جلب رضایت صاحبش از چه ابزاری استفاده خواهد کرد؟!
بله. غریزه...
خیال قدرت عجیبی داره. تصویر رو میگیره و اصلاحش میکنه. آرایش و پیرایش میکنه. تکمیل میکنه. چیزی میسازه از تصویر خام که صاحبش دوست داره ببینه. دوست داره خیال کنه. تصور کنه. رؤیاهای صاحبش رو میسازه. اضافات روحذف میکنه و یک صورت توهمی میسازه و میاندازه روی پرده دل.
حالا مرحله بعدی شروع میشه.
دل کد میده به چشم که ما یک همچین چیزی رو دیدیم و پسندیدیم. ببین دور و اطرافت پیداش میکنی. ما تشنه چنین تصویری هستیم.
طبیعتا تصویری که دل تمنا میکنه حداکثری و دستکاری شده هست.
معمولا در عالم واقع پیدا نمیشه. حتی اگر طرف خود صاحب تصویر اولیه رو هم پیدا کنه خواهد دید تصویر گریم کرده خیالش تفاوت داره با اصل واقعیش. به نظرتون چی پیش میاد. چشمها شروع میکنن به هرزگی ولی پیداش نمیکنند. وارد فاز بعدی میشن. سفارش صورت میدن. حالا صاحب صورت یعنی فرستنده باید انتخاب کنه. بگه همین اندازه بسه یا تسلیم بشه و برای از دست ندادن مشتری شروع کنه به آرایش و گریم و تولید تصویر مصنوعی و نمایشی از خودش. متوجه شدید چی شد؟!
فرستنده الآن در موقعیت فیلم شدن هست. یعنی زندگی واقعیش به تدریج تحت تأثیر مطالبات اجتماعی به سمت مصنوعی بودن و سفارشی بودن حرکت میکنه. خب این هزینه داره. هزینه رو کی تقبل میکنه؟! گیرنده.
به همین سادگی یک بازار تشکیل میشه برای صورت و صورتگری.
از این به بعد این منظره حیثیت نمایشی و مصنوعی برای مخاطب داره. واقعی نیست. یک پوستر هست.
همچنان که منظره متمرکز میشه در صورتش، ناظر هم فراموش میکنه که این عکس نیست، صورت تنها نیست. منظره سفارشی نیست. یک ظاهر و پوسته خالی نیست. یک انسان هست. روح داره. بنا نیست این آدم برای تو ویترین خیالات و رؤیاهای غریزه سرکشت باشه.
قرار نیست در نمایش زندگی کنه. پشت این نقاب مصنوعی یک انسان داره عمرش رو زندگیش رو به نقد نگاه تو و احتمالا پولی که پرداخت میکنی میفروشه.
بله چشم این بار چشمه رو یک سلفسرویس میبینه. یک فروشنده که موظف هست طبق قاعده حق با مشتری است عمل کنه. چون حالا دیگه یک کالای نمایشی هست.
این رفت و برگشت بین چشم و چشمه، بین صورت و نگاه، بین نظر و منظره اونقدر ادامه پیدا میکنه که اون طرف تبدیل به تصویر کامل برای چشم میشه و از اون طرف یک خیال کامل برای دل.
اینجا یک چیز گم شد. شخصیت. کو شخصیت این منظره. کو استقلالش. کو سهمش از انتخاب.
همه چیز. در بازی صورت و خیال از بین رفت
یه جمله معروف هست که پیشگیری بهتر از درمان هست.
یا آب رفته به جوی باز نمیگرده
هر چشمه هر روز میتواند ملیاردها نفر رو وارد این گردونه باطل کنه. و هر چشم میتونه روزانه صدها منظره رو رصد کنه و از ترکیب اونها چیزی رو سفارش بده که امکانش نیست مگر در شدیدترین آرایشها و ویرایشها. تازه معلوم نیست این فردا و پس فردا هم همین رو طلب کنه
شاید اسمش اثر پروانهای یا هر چیز دیگهای باشه ولی میتونیم بیشتر در موردش حرف بزنیم. میتونیم شخصیتهای مختلف با ظرفیتهای مختلف و مهارتهای مختلف و زمینههای اجتماعی و فردی مختلف رو در نظر بگیریم که در برخورد با چالش تصویر، چه مسیرهایی رو برای رسیدن به رؤیاشون طی میکنند.
وقتی یک منظره محل تقاطع میلیونها نظر میشه و سفارشها از جهات مختلف صورت رو هزار پاره میکنه که دیگه کم کم صاحب صورت هم دیگه خودش رو نمیشناسه