eitaa logo
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
141 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
25 فایل
همه نیازمند آنیم که ناطق شدن را تمرین کنیم و گرنه در همان بخش اول باقی می‌مانیم. ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Saeedtotonkar
مشاهده در ایتا
دانلود
آن مرد با کتاب آمد... انتشار تصاویری از عادت و عبادت کتابخوانی حضرت آیت الله خامنه‌ای مرا به ذوق آورد تا آن را بهانه کنم و پیرامون مناسبتی که کمتر در فضای سیاسی و فرهنگ عمومی به آن پرداخته می‌شود چند کلمه‌ای قلم بزنم. شاید که پسندیده آید.
فناوری با سرعت زیاد انسان را تا آنجایی که رسیده بود به فعلیت رساند. حالا اما نوبت یک انقلاب رسیده. انقلابی سراسری برای پیش رفتن. گام اول به پایان خود نزدیک است.
زوج شگفت‌انگیز زمانه و زمینه اکنون را می‌سازند و آینده را می‌یابند. لاجرم آینده سهمی از هر دو دارد. می‌گویند زمانه، زنانه است. نمی‌دانم. اما می‌دانم کسانی هستند که دائم در تلاشند زمانه را بر زمینه بشورانند و آنها را از هم دور کنند. نباید به آن تن داد، هر چند دشوار به نظر برسد. پدران چشم به امتداد خویشتن دارند و پسران به آغازی نو دل بسته‌اند. مادران فرصت امتداد و آغازند و زمانه به کار کاشت و داشت و برداشت زمینه مشغول است. نباید تسلیم اراده شیطانی تجاوز شد. باید رحمت را پاس داشت و پیوند آسمانی زمانه و زمینه را محترم شمرد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
آن مرد با کتاب آمد... انتشار تصاویری از عادت و عبادت کتابخوانی حضرت آیت الله خامنه‌ای مرا به ذوق آور
امروز آغاز اربعین موسویه است. چهل روزی که به دهه ذی الحجة منتهی می‌گردد. آن ده روز که بر یک ماه وعده موسی با قومش افزوده شد تا سامری حجت را بر قوم موسی تمام کند. گوساله را سامری ساخت، اما با همراهی بنی‌إسرائیل. بنی إسرائیل دو چیز با خود داشتند. خاطرات شکوه فرعون و شوق پرستش بت‌ها. اما چرا گوساله؟! گوساله نمادی بود که از گذشته در خاطره آنها مانده و فربه شده بود. قومی به همسایگی فرزندان یعقوب گوساله‌پرست بودند. انگار این شبهه در میان آنان رسوب و رسوخ کرده بود. در ظاهر گم بود؛ اما در حقیقت به نقطه تعیین‌کنندگی نفوذ کرده بود. محبت مدار حرکت انسان را ترسیم می‌کند. هر چه دوست داشتن است، ناگزیر فرمانروایی می‌کند. حال این حب از انفعال باشد یا استقبال تفاوت زیادی در این مرحله ندارد. محبت‌ها جاذبه‌هایی هستند که منظومه‌های زیست ما را می‌سازند. اگر حرکت ناگزیر عالم با جاذبه محبت‌ها شکل نگیرد، همه چیز از هم پراکنده خواهد شد. گوساله در جان بنی‌إسرائیل سخت جا خوش کرده بود. محبت فرعون و جاه و جلالش نیز هم. آنها در وضع فرودست جامعه مصر، فرعون و آل فرعون را ستمگر می‌دانستند؛ اما محبت، نشان می‌داد که این قوم آبستن زرق و برق طاغوتند. در فراق موسی و ترس از رهاشدگی، مجموعه امیال منفعل گرد آمدند و به استخدام سامری درآمدند. این روزها بخشی از رسانه، نقش همان گوساله را دارد. بنی‌إسرائیل انگار بخشی از آرزوها و آرمان‌های خود را در آن گوساله می‌دیدند. صحبت بیش از آنکه بر سر سحر ظاهری گوساله باشد، بر اثر حب باطنی گوساله بود. هم شکل و شمایلش و هم طلایی بودنش. گوساله طلایی نمادی بود از تمام رؤیاهای مجسم بنی‌إسرائیل. قومی که در سختی و تنگناست؛ انگار دوست دارد تا تمام ظرفیت‌های غیبی و معارف معنوی را به فریاد عینیت خویش برساند. بنی‌إسرائیل اینجا خدایی را از غیب الغیوب بیرون کشیدند و پیش روی خود قرار دادند تا بلکه پریشانی آنها سامان یابد. پس از خروج از حکومت فرعون، قوم بنی إسرائیل که تا کنون در ظرف حکومت طاغوت شکل گرفته بودند و با یکدیگر نسبت یافته بودند و جهان را از آن منظر می‌فهمیدند، ناگهان به مقام جمعیت و فاعلین رسیدند و نسبت خود با عالم را زیر سایه ولی خدا دیگرگون یافتند. آنها دیگر در انفعال طاغوت نبود که به فهم خود می‌رسیدند. آنها رها شده بودند؛ اما بسیاری از ایشان نمی‌توانست وضع جدید را بفهمد. آنها بلد نبودند ایجابا کاری کنند. دچار خود شده بودند. تمام انفعال‌هایشان ناگهان با فریب سامری تعین پیدا کرد و شد گوساله سامری. موسی اساسا رفته بود تا آنچه را که بنی‌إسرائیل گم کرده بودند بیابد و بیاورد. نه زمین که از آسمان. نه از صورت که از جان. تورات کتاب زندگی جدید بنی‌إسرائیل بود. کتاب نقطه آغاز ساختن جامعه‌ای نو بود. اما بنی إسرائیل شتابزده به گذشته‌های خود پناهنده شدند تا سامان یابند. موسی می‌دانست که این قوم هنوز وابسته اشخاصند و به صورت معتاد. هارون را جانشین خود کرد؛ اما طهارت و زکاوت هارون، نتوانست جای خالی برق جلال و رعد جبروت فرعونی را در چشم و دل بنی‌إسرائیل پر کند. کتاب می‌خواست آنان را به نقطه ساختن برساند. آنها اما در غیاب موسی که قهرمان به خاک مالیدن غرور فرعون بود، فروریختند و از آنها جز جامعه‌ای ویران باقی نماند. موسی بازگشت. با کتاب. در حالی که تورات در دستش بود با قوم گوساله‌پرست ملاقات کرد. آن را بر زمین کوبید. تورات را و آن تکه تکه شد. نقشه راه به کار جمعیتی که به جاهلیت اول خود بازگشته بودند نمی‌خورد. حکم آسمانی نازل شد. آن شب سیاه و حکومت شمشیر بنی‌إسرائیل نشان دادند که عمر جامعه‌بودگی آنان به چهل روز نمی‌رسد. حقیقت تلخی که هر چه پیشتر رفت، بیشتر آشکار شد. تورات برای آنان سنگین بود. موسی زیر آوار جاهلیت قوم خویش خرد شد.قومی که با معجزه پیش رود، جامعه نمی‌شود. عاقبت سحر و جادویی چنین قومی را بنیان‌کن می‌کند. یا زرق و برق بتی. یا شوق جاه و جلالی. این تنها فرعون نبود که دل بنی‌إسرائیل را برده بود، قارون نیز در چشم و دل آنان خداوندگاری می‌کرد. قدرت و ثروت و شهرت و شهوت یادگار حیات طاغوتی بود. یکی را آب بلعید و یکی را خاک فروبرد. دو قاب شکست؛ ولی ریشه باقی ماند. محبت دنیا چنان بر بنی‌إسرائیل چیره بود که نور موسوی نیز آنان را از ظلمات طاغوت بیرون نمی‌کشید و رها نمی‌کرد. آنان از تن طاغوت رها شدند؛ اما جان طاغوت در آنان ریشه داشت و به هر بهانه‌ای سبز می‌شد و میوه می‌داد. چه کشید موسی از این قوم که به حیات بردگی عادت داشتند و گمان می‌کردند موسی آمده تا آنان را به جای فرعون بنشاند و چون چنین نشد، برآشفتند. تورات، کتاب مقدس آسمانی، قانون اساسی ساختن دوباره جامعه‌ای بود که در برابر تمدن مصر احساس ذلت و بیچارگی می‌کرد. خداوند بنا داشت این جماعت را از پایه بسازد. کتاب نقطه آغاز است. اما آنها از گوساله آغاز کردند. گوساله ادامه فرعون بود نه چیزی جز آن.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
آن مرد با کتاب آمد... انتشار تصاویری از عادت و عبادت کتابخوانی حضرت آیت الله خامنه‌ای مرا به ذوق آور
کتاب کلمه را به انسان القاء می‌کند و چون انسان ساخته شد، جهانش را می‌سازد؛ اما آنان که سلطه بت را می‌پذیرند، از بیرون شکل می‌گیرند. جامعه مصنوعی طاغوت. ملتی که خواندن نمی‌داند و خود را به کلمه نمی‌رساند و مسحور مجسمه‌های طاغوت است، همیشه پیرو خواهد بود و نه پیشرو. انقلاب اسلامی ایران، اگر می‌خواست پیرو طاغوت باشد، هیچ گاه پا نمی‌گرفت و شکل نمی‌یافت. انقلاب اسلامی ایران، انقلاب کتاب بود، انقلاب کلمه، انقلاب بیان، انقلاب تبیین. انقلاب اسلامی ایران به دنبال تقسیم ارث طغیان نبود. انقلاب اسلامی ایران در حسرت عصیان نبود. انسان انقلابی ایران فصل ناطقه انسان مدرن بود. مردم ما کمتر کتاب می‌خوانند و بیشتر مصنوعات کتاب غرب را تماشا می‌کنند. یا کتاب‌های مصنوعی غرب را ورق می‌زنند. این خبر خوبی نیست. نمایشگاه کتاب تهران فرصت خوبی برای اندیشیدن درباره کتاب است. در اینجا می‌توانی آنچه هست و آنچه نیست را با دقت مطالعه کنی. نمایشگاه کتاب فقط عنوان کتاب‌های چاپ شده را نمایش نمی‌دهد. بین خطوط نمایشگاه حرف‌های خواندنی زیادی هست. اندیشه‌هایی که در این سیاه و سفید متکثر جاری‌اند و آینده‌ای که دارند زبان باز می‌کنند. بارها و بارها اصرار او را به کتاب‌خواندن دیده‌ایم. به چه خواندن و چه نخواندن هم دلالت یافته‌ایم. جامعه‌ای که مرتبه کلمه آغاز نشود، حتما در بیابان گم می‌شود. همچون بنی إسرائیل که نتوانستند، چهل روز منتظر کتاب بمانند، اما مجبور شدند چهل سال در بیابان‌ها سرگردان باشند. مردمی که خود را به کتاب نرسانند، قطعا اسیر دربدری خواهند شد. حتی اگر موسی با توراتش جلودار آنان باشد.
جامعه مال ما نیست. نمی‌توانیم با جامعه شخصی برخورد کنیم. این همان استبداد است. پس تعامل با جامعه ناگزیر شخصیت‌پایه است. شخصیت، وجه رایج قابل مبادله در جامعه است. اما این شخصیت از کجا به دست می‌آید؟! برای کسی که همه چیز را شخصی می‌فهمد، کشف و شناسایی شخصیت جامعه بسیار دشوار است. در واقع در مورد هر چیزی که با او سخن بگویی خود را معیار و محور قرار خواهد داد و همه چیز را بر اساس آن تعیین خواهد کرد. او استقلال خودش را می‌فهمد؛ اما استقلال جامعه را نه. او آزادی خودش را می‌فهمد؛ اما آزادی جامعه را نه. همه چیز برای او خصوصی است. حتی تعمیم شخصی‌هایش. افرادی که شخصی می‌فهمند. یعنی افراد مستبد، سعی می‌کنند با تکثیر تصاویر شخصی از خود به جامعه شکل دهند. یعنی شخصیت جامعه را بر اساس خود نقاشی کنند. معنی واقعی و پدیدارشناسانه آن می‌شود مصرف کردن جامعه برای خویشتن. آنچه که من با جامعه به اشتراک می‌گذارم، دیگر مال شخصی من نیست. شما نمی‌توانی در مورد آنچه از خود می‌پراکنی ادعای مالکیت داشته باشی. تو نمی‌توانی به خاطر نمایش‌هایت تمنای سهمی از جامعه کنی. به این می‌ماند که مغازه‌ها به خاطر دیده شدن ویترین‌هایشان از مردم پول طلب کنند. جامعه اما خصوصی و عمومی دارد. خصوصی بودن و عمومی بودن هم تدریجی و دارای مراتب است. نمی‌توانی خصوصی‌هایت را عمومی کنی، مادام که خصوصی‌اند. همانطور که نمی‌توانی شخصی‌هایت را منتشر کنی مادام که شخصی هستند. موضوع این روزهای ما البته حجاب است. حجاب تنانگی‌ها را امری خصوصی و شخصی می‌داند. بی‌حجاب اما به آن تن نمی‌دهد. همه بی‌حجاب‌ها به دنبال نمایش تنانه‌های خود ندارند. برخی واقعا شخصیت اجتماعی پیدا نکرده‌اند و شخصی فهم می‌کنند. آنها از استبداد رنج می‌برند. البته که مدعی آن نیستند. بسیار پیش از حجاب، موضوعات دیگری نیز در جامعه مطرح شده بود که آیا شایسته است، مثلا افراد قدرت و شهرت و ثروت شخصی خود را تبدیل به کالای عمومی کنند و شخصیت جامعه را با آن به فضای شخصی خود بکشانند؟ از آنجایی که تکلیف این مسئله پیش از بحرانی شدن موضوع حجاب جدی قلمداد نشد؛ بلکه به آن دامن زده شد، در مورد حجاب نیز بسیاری از توافق‌ها به صورت پیشینی از بین رفته بود. البته موضوع شهوت نسبت به ثروت و شهرت و قدرت کمی متفاوت است. شهوت به واسطه ماهیتی که دارد به شدت شخصی است. به سختی می‌توان شهوت را از تن کند و در ظرف دیگری به خواهان آن تقدیم کرد. اما کالای شهرت و ثروت و قدرت به ترتیب وابستگی‌های کمتری به اشخاص دارند و جنبه نرم آنها اجازه می‌دهد در فضای شخصیت‌پایه نیز نقد شوند. لذا مقاومت جامعه به صورت طبیعی در مورد عمومی شدن حریم خصوصی شهوت، بیشتر از دیگر عرصه‌هاست. در عوض اگر جامعه‌ای به عمومی شدن شهوت تن در داد، دیگر در برابر غیر آن مقاومتی نخواهد داشت. نظم اجتماعی در این صورت به سمت نظم استبدادی پیش خواهد رفت. استبدادی که در بین مردم منتشر شده و همه شریک آن به شمار می‌آیند. نتیجه تولید یک سیستم استبدادی و حکومت استبدادی است که بیشتر مردم به واسطه سهمی که از آن گرفته‌اند با آن به توافق رسیده‌اند.
هدایت شده از زبان مادری
💬 طلبه باید دستش از کتاب رها نشود؛ کتاب بخواند؛ همه جورش را بخواند؛ در دورهٔ جوانی بخواند. این ذخیرهٔ حافظه را که بی‌نهایت دارای ظرفیت است، هرچه می‌توانید، در دورهٔ جوانی پر کنید. رهبر انقلاب، ۹۱/۷/۱۹ 🆔 eitaa.com/zabanmadari
نسل ما با این صدا و این فضا سنگ بنای زندگیش رو ساخته
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«مومن، بدن امام است!» ♦️نوع خاصی از مراقبه در ارتباط با خلق 🔸 گزیده ای از کلام استاد محمدرضا عابدینی https://eitaa.com/garareasr
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
«مومن، بدن امام است!» ♦️نوع خاصی از مراقبه در ارتباط با خلق 🔸 گزیده ای از کلام استاد محمدرضا عابد
روزی یکی از بزرگواران مسئله‌ای مطرح فرمود که آیا احترام مؤمن بالاتر است یا کعبه؟ آن روز پاسخ روشنی نداشتم. اما بر اساس این روایت به نظر پاسخ روشن خواهد بود.
کرم‌هایی که در خاک می‌غلتند ناگزیر ریزه‌خوارند. ماهی‌هایی که در اعماق اقیانوس زندگی می‌کنند، ناگزیر پس‌مانده طبقات بالاتر را می‌خورند. طبیعت زندگی در دنیا همین است. اول اینکه بزرگان جز به قدر واجب از آن نمی‌خورند. دوم اینکه بیش از آن به دنیا دل نمی‌بندند و انتظار ندارند. سوم اینکه اگر در این پستی طبیعی غذای طیب و طاهر نصیب آنها شد، می‌دانند که فضل و رحمتی از طبقات بالاست. اگر نه عادی قضیه آن است که چیزی سالم و‌ کامل به اینجا نرسد. لااقل آنقدر قید تعین می‌خورد که به حداقلی‌های خودش دچار می‌شود. اینجا قحطی نور است. پیامبران برای جبران این فقر نازل می‌شوند و غالبا مورد استقبال قرار نمی‌گیرند. مردم اینجا همه چیز را غذا می‌بینند. امیدوارم ذهن خواننده از مثال‌ها عبرت بگیرد و عبور کند. نه اینکه گرفتار آن شود و در توسعه معنی اشتباه کند. همه مطلب آن نیست. توجه و التفات به اینکه دنیا از حیث دنیابودگی باقیمانده گذشتگان است و شکر طبقات بالا لازم است و یاد آنان اقل شکرگزاری.