اجتماعات بزرگ بر اثر همایش مردمان از مناطق مختلف شکل میگیرند. توافق عرفی ناگزیر در اجتماعات بر سر حداقلهای مشترک است. هر چه این اجتماع بزرگتر باشد، این عرف در سطح پایینتری شکل میگیرد. گاه این حداقلها تنه به ابتذال میزند. به خصوص در زمانه غلبه جوامع مجازی بر جوامع واقعی که گاه حضوری پررنگتر و جدیتر دارند.
حال اگر این مقدمه پذیرفته باشد، چه باید کرد؟!
چگونه میتوان عرف جامعه را از رانده شدن به عمق ابتذال رها کرد. این فشار ناخودآگاه را چگونه میتوان خنثی کرد؟!
جامعه چگونه میتواند به صورت خودانگیخته از خود دفاع کند؟!
اگر بخواهم به مهمترین دغدغه انسان در طول زندگی اشاره کنم باید بگویم «رابطه».
رابطه انسان با خود و ناخود. این مسئله زمانی بیشتر خود را نشان میدهد که دو بعد اجتماعی بودن و روحانی بودن انسان را نیز وارد محاسبات خود کنیم.
یعنی بپذیریم که انسان همزمان با زیست زمینیاش در آغوش وجودی هفت آسمان است و همزمان با زیست فردیاش جزئی از زمان و زمین و عضوی از زمانه و زمینه وجودی خویش است. حالا مهندسی رابطه میتواند اهمیت بیشتری پیدا کند.
هیچ کدام از ما رها از این مسئولیت نیستیم. هر چند بسیاری از ما فراموش میکنیم که مرتبط با مجموعه عظیم و وسیعی از لایههای وجودی و دوایر موجوداتیم. چه فکری در این باره داشتهایم؟!
آیا راه حل ما انکار است؟! انکار و تکذیب و فراموشی و کفران، همان چیزی است که بسیاری از انسانها در طول دوران انجام دادهاند. آدمهای ضعیف که کم هم نیستند، نمیتوانند تمام شخصیت خویش را بپذیرند. اگر به آنها بگویی که در چگونه جهانی سهم دارند وحشت میکنند و مضطرب میگردند.
اگر میبینیم غالبا بشر نیازمند برنامههای ساده شده قابل دسترس و اجراست، از همین جاست.
انسانها معمولا ارتباط فعال و آگاهانهای با شئون مختلف خود ندارند. نمیتوانند پاسخگوی تمام نیازهای وجودی خویش باشند. ناگهان در صدر مجلسی خود را یافتهاند که دامنهاش میلیاردها میلیارد سال است. باورشان نمیشود خداوند چنین سرمایهگذاری بزرگی روی آنها انجام داده باشد. چرا باید خداوند اینقدر برای انسان قدر و قیمت قائل میبود؟!
در هر حال آدمها برای رها شدن از این محاسبه سخت مدام، همواره به دنبال راهی بودهاند که با رفتارهای ساده تمام نیازهای سختشان تأمین گردد. نیازی که به رابطه با اشیاء و گیاهان و حیوانات و انسانها و البته جنیان و فرشتگان و خداوند دارند. من چیستم و من کیستم انسانها، به دنبال پاسخی روشن است تا بتواند همین سادهسازی را با کمترین خطا انجام دهد. سادهسازی با سادهانگاری و سادهلوحی فرق دارد. سادهسازی فرایندی سخت و پیچیده است.
درخت سیب در برآیند سادهسازی شد، دانه سیب. حالا برای اینکه انسان به سیب برسد میتواند دستورالعمل سادهای را دنبال کند که عبارت است از قرار دادن دانه سیب در زمین و رساندن آب و نور و هوای کافی به آن. از آنجایی که این سادهسازی عالمانه، حکیمانه و قادرانه بوده است، دانه در خاک اطراف خود را میشناسد و با آن رابطه برقرار میکند و رشد میکند. راه را گم نمیکند تا وقتی که سیب شود.
اینکه بتوانی چوب را ساده کنی تا بشود مولکول و سیب را ساده کنی تا بشود، دانه یا گوسفند را ساده کنی تا یشود نطفه، یک کار بزرگ است. کشی که این کار را کرده باید پیشاپیش تمام بودن را تجربه کرده باشد و روند مستقیم و معکوس شدن را بداند و سلطه خود را در هدایت آن سیب به آن دانه و آن دانه به آن سیب حفظ کند.
انسان ناگهان وارد این مجموعه میشود و مأموریت عجیبی پیدا میکند. همه موجودات در زمین و آسمانش فعالند؛ اما انسان در فضایی برتر و بالاتر نیز حضور فعال دارد. شباهت انسان با سایر موجودات از جنس شباهت پیامبران با سایر انسانهاست. لازمه ارتباط فعال، همین شباهتهاست که امکان اتصال و رفت و آمد را ممکن میسازد.
انسان بناست عالم سادهسازی شده زمینی و مادی را رشد دهد و در زمین وجود خویش به بار نشاند و به آسمان عرش برساند.
میگویند زمین و آسمانش، نسبت به مرتبه بعدی آسمان، حلقهای در بیابان است. همچنان که آن آسمان نیز همان نسبت را در آسمان بالاتر دارد و همینطور تا هفت آسمان و سپس عرش و مافوق آن.
انسان در آنجا میشکفد و میوه میدهد و معلوم میشود که با خود چه آورده است. شیرین است، ترش است، تلخ است یا چه؟! آبدار است یا خشک؟! تر و تازه است یا تیره و سیاه؟! موضوع آخرت پاسخ به این سؤال است. چیزی که انسان از فرایند معکوس سادهسازی با خود آورده است.
همانطور که زمین طی فرایند سادهسازی شده به این شکل جزئی درآمده، رفتار ما نیز چنین است. یعنی متناسب با روند سادهسازی به شکل و شمایل زمینی درآمدهاند تا در قالب بگنجند.
دین الهی مدعی است که تنها راه رمزگشایی از راز سادهسازی است.
اگر ما علم کافی نداشته باشیم، به جای سادهسازی، بخشهایی از وجود و طبقاتی از آن را میبریم و دور میاندازیم. ما چون منطق تولد و رشد را نمیفهمبم، اشیاء را تکه تکه میکنیم و میتراشیم و از آنها بتوارههایی میسازیم که شبیه هستند به آن شکل نهایی. ما که نمیتوانیم روح بدمیم و حرکت ذاتی را وارد معادله کنیم و مسیر فطری را طراحی کنیم و مراقب باشیم هر چیزی در مسیرش حرکت کند و هر چیزی را به سمت شکوفاییاش هدایت کنیم.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
اگر بخواهم به مهمترین دغدغه انسان در طول زندگی اشاره کنم باید بگویم «رابطه». رابطه انسان با خود و ن
ما سادهانگارانه و سادهلوحانه برنامه میریزیم. سادهسازی حرکتی استادانه است.
وقتی نوشته را آغاز کردم قصدم این بود به مسئله جهاد به عنوان مهمترین مرحله از برقراری رابطه بپردازم. اما سخن به سوی دیگری رفت و فرصت گذشت.
جهاد لبه فعالیت یک انسان است. جدیترین عملیات یک مؤمن که در تمام زندگیاش تکثیر میشود و منطق یگانهای را به حیات حرفهای او میبخشد. حیات حرفهای یعنی حیات هنرمندانه، زندگی زیبا، زیست هماهنگ.
جهاد در سه مرتبه اصغر و اکبر و کبیره و در شکلهای مختلف صورتبندی میشود. نوع مواجهه با خودیها و ناخودیها و حل و فصل این رویارویی. بالاترین سطح فنآوری زیست بشر در مسئله جهاد خود را نشان میدهد.
در جهان غیر مؤمنانه نیز چنین است. یعنی انسان بیشترین سرمایهگذاریها را برای حل و فصل مسئله رابطه داشته است. لذا میبینی که بیشترین فناوری مهندسی در جنگ و ابزارآلات جنگی است و بیشترین تولید دانش در زمینه سیاستورزی و بیشترین تولیدات سخت و نرم برای رسیدن به رضایت فردی.
این روزها داغدار مصیبت بزرگ غزه و لبنان و سوریه و عراق و یمن و افغانستان و .... هستیم. مصیبتی که پهنه زمین را درگیر خود کرده. مصیبتی که همیشه یوده؛ اما گاهی آشکارتر است و گاهی پنهانتر.
انسان هنوز بلد نیست، ساده زندگی کند. نمیپذیرد نقش خود را. با ابزارهای مختلف دارد بتی را میتراشد برای زندگی. اما زندگی بت شده هیچگاه رضایت انسان دارای قلب را برآورده نمیکند.
چقدر غمگینیم در این روزهای سخت...
12.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دفاع جانانه سامانهةای ایرانی...
دیگر نباید کسی از تمدن غرب سخن بگوید.
انفجارهای عظیم فلسطین و لبنان حال فروبسته تمدن غرب را روی پرده بزرگ جنگ نمایش میدهد. فریاد وحشت غرب بلند است. ماشین تحقیر و تحریم و تحریف کار نمیکند. پای در گل، آتش میکشد به زندگی تا شاید شهر داغدیده کنار رود و از عمق سیاه ویرانی مسیری به سوی بقا پیدا شود؛ اما مقاومت باتلاق شرارت است و تمام هیمنه جهنمی شیطان را در خود فرومیکشد، سرد میکند، میخشکاند و ادامه میدهد. مقاومت دارد به وجدان عملی مردم منطقه تبدیل میشود.
اسرائیل تمام پلها را یکی یکی میشکند تا جهان ناچار باشد عبور هیتلریاش به آینده را به رسمیت بشناسد.
برای کسی که تاریخ چند صد سال اخیر غرب را خوانده باشد، رفتار اسرائیل استثناء نیست. روش است. روش غربیها برای سلطه در شرایطی که فریب و ارعاب و تطمیع به نتیجه نمیرسد و عادیسازی موفق نمیشود. جنگ لبه تیز تمدن غرب است که همواره ناچار شدهاند از آن برای افقگشایی و صاف کردن مسیر استفاده کند. برای بخشهای بزرگی از جهان، تمدن غربی جز این تحفهای نداشت. زبان غربی بدون جنگ الکن است.
مهمترین نیاز جهان برای عبور از سلطه استکبار، بازیابی قوت درونی است و بزرگترین پیشنیاز استحکام درونی، خودآگاهی جمعی است. خودآگاهی بینالمللی مقدمه خودسازی جهانی است. تفرقه انسانها این توان بینهایت را تکه تکه و کوچک و کوتاه کرده. آدمها به جمعیتهایی منفعل در برابر نهادهای متفق سلطهگر تبدیل شدهاند. امروز رسانه رگهای پیوند خویشاوندی مردمانی است که به دنبال رهایی هستند. دیگر کسی نمیتواند صدای مظلومان را زیر آوار اخبار مهندسی شده پنهان کند. تحریم و تحریف آگاهی به آسانی گذشته نیست. لااقل جریان رسانه دیگر یکسویه نیست.
پیکره مقاومت در حال رشد و بلوغ تاریخی خویش است. انسان خود را پیدا کرده و استبداد موقعیت را شکسته و از مارپیچ سکوت خارج شده و زباندار است.
هدایت شده از متنْآگاهی|جعفرعلیاننژادی
روان زخم استعمار
✍جعفرعلیاننژادی
مناسب دیدیم در فهم خود از ابعاد بیانات روز گذشته رهبر معظم انقلاب پیرامون منطق مبارزه دائمی علیه استعمار و استکبار، به یافتههای بیغرض و مرض امین معلوف یا همان نویسنده مسیحی لبنانی-فرانسوی، رجوع کنم.
برای او که هیچگاه پاسخ متقنی در توضیح هویت عربی یا غربیاش، پیدا نکرد، تنها گلایهها و اعترافاتی علیه خوی سلطهگر هویت غربی و خوی سلطهپذیر هویت عربیاش، باقی مانده است.
او از این نظر نه خود را نه لبنانی و نه فرانسوی می داند، بلکه در عوض وقتی هویتش را باز می یابد که خوی سلطهگری غربی و انفعال عربی کنار گذاشته شده و این دو به نوعی همطرازی انسانی برسند. امیدی واهی که هیچگاه ممکن نشد.
مساله ما با جریان استعمار و استکبار همین است. روح و روان امین معلوف هم رنجیده و زخمی است. او گلایه می کند که «اگر مصیبت اعراب این است که جایگاه شان را در میان ملتها از دست داده اند و احساس میکنند دیگر نمیتوانند آن را بازیابند، مصیبت غربیها این است که به نقش جهانی بیش از اندازه بزرگ دست یافتهاند که نمیتوانند آن را تمام و کمال بر عهده بگیرند و نیز نمی توانند از مسئولیتهایش شانه خالی کنند.»
معنای مصیبت عربی مشخص است، شکستهای آنان در برابر رژیم موقت و رفتن به سمت ایده های سازگاری با باندتبهکار صهونیستی، توضیح دهنده این بی اعتباری است.
اما تا آنجایی که به سویه هویتی فرانسویاش مربوط میشود، مصیبت غربیها، تضعیف سهم نسبی غرب در اقتصاد جهانی است که با پایان جنگ سرد شروع شد و پیامدهای وخیمی را برای آن جریان مدعی و سلطهگر ایجاد کرد.
به بیان معلوف، مهم ترین پیامد، آن بود که از این پس قدرت های غربی به ویژه ایالات متحده، درصدد برخواهند آمد، آنچه را که دیگر ممکن نیست با برتری اقتصادی یا با اقتدار اخلاقی (نمایش اخلاقی و شعارهای حقوق بشری) حفظ کنند، با برتری قدرت نظامی دنبال می کنند.
معلوف که 27 سال از عمر خود را در لبنان زندگی کرده است، به خوبی معنای این جملات را زیسته است و در بخش مهمی دیگری از متن کتاب خود، زخمی که از هویت غربی اش خورده است را چنین روایت می کند:
«خطای صد ساله قدرت های غربی بر خلاف تصور قالبی این نیست که خواستهاند ارزش هایشان را به بقیه دنیا تحمیل کنند، بلکه درست عکس آن است: قدرتهای غربی ارزش هایشان را در ارتباطشان با ملتهای زیر سلطه پیوسته زیرپا گذاشتهاند»
معلوف نماینده یک روح رنجیده عربی است. در لبنان به دنیا آمده، در آنجا بزرگ شده، اما بدلیل همین انفعال عربی، حاضر شده گوشهای از هویت خود را غربی بداند، بشرط آنکه دست از خوی سلطهگری بردارد، شرطی که بیشتر نوعی رویابافی و آرزوخواهی است.
شاید بتوان گفت، سرگذشت هویت ایرانی قبل از انقلاب اسلامی نیز بی شباهت به این قصه پرغصه معلوف نیست، هویتی که میخواست با پذیرش سلطه غربی، ایرانی بودنش را حفظ کند، اما آنچه باقی میماند، زخم تحقیر و حسرت در برابر تسلط فرهنگی و سیاسی غربیها بود.
ایرانی که روز به روز غربیتر میشد، با انقلاب اسلامی مسیر ساخت هویت خود را بازیافت. اسلام عزیز آن پاره دیگر هویت ایرانی بود که به او اضافه شد و به او راه عبور از تکنولوژی تحقیر غرب را آموخت.
همان گمشده هویتی که اکنون ملتهای عرب و ترک میجویند، اما دولتهایشان از آن میهراسند. ایران سرپا شد، با اینکه جای زخم استعمار هنوز باقی بود و رژیم سلطهگر غربی نیز ابایی از فشردن آن نداشت، حتی با تهدید نظامی، تحمیل جنگ، فشار اقتصادی، تحریم آگاهی و کارزار شناختی.
منطق هوشمندانه مبارزه مستمر در دل زندگی مردم ایران را باید از همین سماجت ستیز غربیها با ایران و ایرانیت جست، همان که در دنیای عربی ایجاد کرد، اما در این فضا با مقاومت روبهرو شد.
الگویی که به مذاق ملتهای منطقه نیز خوش آمد و در نمایش قدرت موشکی ما، بروز و ظهور کرد. مقاومتی که به غزه و لبنان رسید و اکنون واقعیتی جدید را پیش روی ملتهای عرب و غیر عرب مسلمان قرار داده است: واقعیت رسوایی تمدنی
معلوف به زیبایی با سویه هویتی غربیاش، این رسوایی تمدنی را روایت کرده است و نشان میدهد این واقعیت نه یک ادعا که یک حقیقت پیش برنده و حیاتی است:
«برای غرب به مخاطره انداختن اعتبار اخلاقی اش به مثابه به خطر افتادن جایگاهش در دنیا و در بلندمدت به مخاطره انداختن امنیت، ثبات و شکوفایی اقتصادیاش است. دیروز گمان میکردند میتوان بدون تنبیه شدن، بر سر ارزشهای معامله کرد، امروز میدانیم همه آنها، حتی صورت حسابهای خیلی قدیمی، بهایشان را میپردازند. مشمول مرور زمان شدن یک اختراع قضایی است، در حافظه ملتها بخشودگی مرور زمان وجود ندارد. یا دقیقتر گفته باشیم: ملتهایی که از مدار فقر و فرودستی و درحاشیهماندگی خارج میشوند، در نهایت میبخشند بدون آنکه هر آینه فراموش کنند. آنهایی که خارج نمی شوند، برای همیشه، بغض در گلو، کینه به دل باقی میماند.»
هدایت شده از گروه پژوهشی آرتا
❇️والاحضرت ولیعهد در سن ۸ سالگی به ریاست کل انجمن ملی خانه های فرهنگ روستایی انتخاب شدند
📚روزنامه اطلاعات، ۶ شهریور ۴۷
فکر کن سس تپلی(ولیعهد)، پستونک به دهن، مدیریت کل یه سازمان ملی رو داشته
می افتیم یاد انیمیشن بچه رئیس 😅
گروه پژوهشی آرتا| برای عضویت کلیک کنید
27.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹جیسون ادوارد هیکل، انسان شناس و استاد دانشگاه بارسلون، توضیح می دهد که :
🔅چرا آزادی فلسطین به معنای آزادی خاورمیانه است و چرا سرمایهداری جهانی با آن مخالفت و مقابله میکند.
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هنر ندیدن و نگفتن
چشمها اگر برای دیدنند، پلکها برای ندیدن آفریده شدهاند. اما گاهی ما ناخواسته یا ناخودآگاه چیزی را میبینیم که نباید و نشاید. مهارت نادیده گرفتن و چشمپوشی انسانی اینجا به کار میآید.
دلم از دیدن صحنههای دیروز و امروز این حادثه سوخت. جانم به درد آمد و افسوس خوردم برای آنان که در پی عفونت این زخم جانکاهند.
بخشی از مسئولیت ما نشان دادن و نشان ندادن است. بخشی از مسئولیت، دیدن و ندیدن است. بخش دیگری از مسئولیت، نگاه کردن و نکردن است. بخش چهارم نادیده گرفتن و نگرفتن است.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
هنر ندیدن و نگفتن چشمها اگر برای دیدنند، پلکها برای ندیدن آفریده شدهاند. اما گاهی ما ناخواسته یا
جامعه اینگونه میتواند تعادل خودش را نگه دارد؛ اگر از تمام امکانهای خویش به موقع برای انعطاف هوشمند و قاعدهمند استفاده کند. گاهی باید به حادثهها جا خالی داد. گاهی نادیده گرفتنها میتواند همان راه حل ساده مسئله تعریف نشده، باشد. وقتی صحبت از جامعه به میان میآید، معادلات تغییر میکند. گاهی برنده شدن من بر دیگری، عین بازنده شدن است و بازنده شدن دیگری نیز عین بازنده شدن من.
ما پیش از این در پیچهای حوادث، تجربههای تلخ دیگری نیز از سر گذراندهایم. تجربههایی که اگر آگاهتر بودیم و دانش زیست جمعی در ما توسعهیافتهتر و تثبیت شدهتر بود و مهارت به کارگیری آگاهی را بیشتر داشتیم آسیبهای کمتری به خود و دیگران و به جامعه میزدیم.
هر از چند گاهی اتفاقی مشابه آنچه دیروز در یکی از دانشگاههای ما افتاد در سطح جامعه میافتد. آدمها گاهی به سرعت به سمت خودکشی حرکت میکنند. نوع مواجهه با رفتارهای انفجاری انتحاری آموزش و تمرین نیاز دارد. آدمها در شرایطی که احساس میکنند دیگر در آنچه هستند نمیگنجند و تحمل چیزی را که درون آن قرار گرفتهاند ندارند، رو به انتحار میآورند که میتواند به صورتهای فاحش فراوان نمایان گردد.
کم و بیش با افرادی روبرو شدهایم که هنگام عصبانیت فحش و ناسزا میگویند یا رفتاری جسورانه و ساختارشکنانه از خود بروز میدهند. چه بسا افراد محترمی که در حالت تعادل مراقب گفتار خود هستند. پاسخ ما میتواند این وضع را تشدید کند یا فضا را التیام بخشد. خیرخواهان به ما میآموزند که آدمها در این شرایط به حداکثر مراقبت نرم اجتماعی و آغوش گشاده جامعه نیازمندند. مانند مادری که تمام مهربانیش را میگسترد و پدری که آغوش مراقبتش را پهن میکند تا فرزند آسیب کمتری ببیند و پس از حادثه دلسوزانه و جانفدا برای جبران جراحت میشتابد. سعه صدر اجتماعی نبازمند یادگیری و تمرین و به روزرسانی دائم است.
باید بدانیم که حال همه افراد پیرامون ما یکسان نیست. همه کسانی که در یک فضا قرار دارند نسبت همسان با آن ندارند. جنس تجربه افراد وابسته به عوامل بسیاری است. افراد گاهی در چارچوب نمیگنجند. گاهی نمیتوانیم خود را مهار کنیم. آنگاه تمام التماس و اوج آرزو و تمنای پنهان ما این است که دیگرانِ همفضا، فرصتی دهند تا خود را بازیابیم و جبران کنیم. شاید تحمل این شرایط برای همراهان دردناک نیز باشد و شاید کم و بیش هزینه نیز بیافریند. اما بلوغ اجتماعی باعث گنجایش کشسان فضا میشود و مانع شکسته شدن و هزینههای پیرو آن میگردد.
نمونههای بسیاری روزانه تجربه میشود. افراد زیادی در این شلوغی شهر به شکلهای مختلف عنان افکار و گفتار و رفتار از دست میدهند.
گنجایش صمیمانه و مهربانانه شهر میتواند مانع از سوختن ظرفیتهای مفید افرادی باشد که یک جا از خود بیخود شدهاند.
تنوع و تکثر رسانهها و ابزارهای ارتباطی و گوناگونی نوع و انگیزه بهرهبرداری از آن گاه باعث میشود، یک تصویر کوچک تبدیل به تصوری فراگیر شود. بیمسئولیتی در انتشار اخبار و حتی عدم مهارت استفاده درست از خبر و ندانمکاری در چگونگی پرداختن به حادثهها میتواند مصیبت بیافریند. قاب تنگ خبر گاهی بسیار ناآگاهانه و یا مغرضانه و غیر منصفانه بسته میشود. خبر گاهی ابزار خراشیدن جسم و جان جامعه است؛ نه راهی برای آگاهبخشی به آن. خبر گاهی سلاح بیرحم است که بیموقع و بیجا شلیک میکند.
نادیده گرفتن نوعی هنر انسانی است. فعالیتی است حدّی که تنها از افراد بالغ انتظار میرود. مهارتی که نیازمند تمرین بسیار است. مثل نشنیده گرفتن. مثل فروبردن خشم و مثل اطفاء غرایزی که از رگهای سازندگی و برگهای برازندگی بیرون زدهاند و ریختهاند کف خیابان.
اتفاقات ناگهانی که هر یک از ما تجربههایی از آن را داریم. اتفاقاتی که ناگهان فضا را میدرد و حریم را میشکند؛ اما همیشه از جنس خواستن و اندیشیدن به چیستی و چرایی آن نیست. گاهی پریشان شدن و پریشان کردن است. گاهی ترسیدن و ترساندن است. گاهی یک وحشت کردن و رمیدن است. گذراست. هر چند شعله میکشد.
هنر نادیده گرفتن و ناشنیده گرفتن، گاهی جامعه را زیباتر میکند؛ قویتر میکند. جای بسیاری از رفتارهای سخت را میگیرد. آسان انجام میشود، ارزان میگذرد. مانند خوابی که جامعه از آن میپرد.
اگر بدخواهان میخواهند این خواب پریشان را تنفشانی تعبیر کنند، ما میتوانیم جانفشانانه مانع سوء تعبیرها شویم.
هدایت شده از پاورقی
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 اوضاع اسرائیل خیط تر از اونیه که فکرشو میکردیم
▫️حرفهای یک ژنرال بازنشسته ارتش رژیم صهیونیستی + فیلم
⏰ شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۹:۴۵ شبکه دو
📺 #پاورقی | @pavaraghi_tv2