یکی از دوستان دانشمندم به من آموخت که همدردی ریشه در فهم درست از گذشته و تاریخ دارد و همدلی از فهم درست آینده و تمدن ریشه میگیرد. بین این دو نقطه حال است. حال یعنی ظرف زندگی.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
یکی از دوستان دانشمندم به من آموخت که همدردی ریشه در فهم درست از گذشته و تاریخ دارد و همدلی از فهم د
همدلی نقطه متعالی و متکامل عزم زیست اجتماعی است.
اهمیت کانونی دل در تعریف انسان میتواند گویای اولویت و ضرورت پرداختن به موضوع همدلی باشد. در واقع همدلی امکان به وجود آمدن «من» جامعوی را رقم میزند. بدون آن گرد آمدن و همراه شدن ممکن است؛ اما تا به نقطه همدلی نرسیم، جامعه علاقه تولد پیدا نکرده است. بدون همدلی هر اجتماعی تفرقه مهار شده با عاملی بیرونی است. عاملی مادی که عناصر را به هم میفشارد و با رعب یا میل پیوندهای اجتماعی ضعیف را تعریف میکند.
پیوندهای قوی همدلانه مانند ریشههای برآمده از امر واحدند که افراد را در مسیر رشد جمعی استخدام میکند و با آنان علاقه جانانه برقرار میکند. به طوری که حیات جامعه با حیات افرادش گره میخورد. روند همدردی از اینجا تقویت میشود. به طوری که ایثار و فداء از پس زمینه افسانه به متن واقعیت راه مییابد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
همدلی نقطه متعالی و متکامل عزم زیست اجتماعی است. اهمیت کانونی دل در تعریف انسان میتواند گویای اولوی
در گریزی دیگر به فهم صریحتر همدلی نگاهی دارم به ظرفیت دل. اگر دل را از حیث ظرفیتش نگاه کنیم شاید بتوان از آن عقل و حیا را فهمید و اگر از حیث مظروف بودن بررسی کنیم، ایمان و محبت به ذهنم نزدیکترند.
در اینجا ایمان با عقل نسبتی برقرار میکنند و حیا با محبت. جریان قلب و تعین آن در تن در نظر من یک عضو نیست. قلب تنانه مجموعه ساز و برگ مغز و قلب صنوبری است. که امکان افکار همدلانه و گفتار همدلانه و رفتار همدلانه را فراهم میکنند. در واقع تن در خدمت این دو عضو عظیم الشأن است.
آیا ایران هزینه داشتن انرژی هستهای را پرداخت میکند؟!
تولد قدرت جدید در منطقه مورد توافق قدرتهای جهانی نیست. هر گونه خودسازی منطقهای که با تقویت موقعیت قدرتهای خارجی منافات داشته باشد و باعث بالا رفتن هزینه حیات نامشروع آنان گردد، تحولی نامطلوب است.
تلاش قدرتهای رو به افول برای تسلیم کردن حکومت ایران و بازطراحی سیاستهای کلان داخلی و خارجی در راستای منافع قدرتهای زیادهخواه دپر و نزدیک از همین جاست.
پس مسئله آنان قدرت هستهای نیست. مسئله آنان هر نوع قدرتی است که به ایران امکان تصمیم مستقل و تعیینکنندگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی بدهد. با مرور تلاشهای خرابکارانه و ترورهای هدفمند کشورهای زیادهخواه میتوان به این نتیجه قطعی رسید آنچه که غرب و دنبالههای تمدنیاش به عنوان خط قرمز سیاست خود راجع به ایران تعیین کردهاند، قوت گرفتن ماست و هیچ محدودیتی برای مهار زمینههای توانمندی ایران در سیاستهای آنان دیده نمیشود.
ایران مطلوب از نظر آنان کشوری است که با اندک فشاری تصمیمات خود را تغییر دهد و نظم مورد نظر آنان را پیاده سازد.
اما ایران از آن مرحله عبور کرده و در حال تکمیل حلقههای پیرامونی ایده مرکزی انقلاب اسلامی است.
هزینهای که امروز برای مقاومت میپردازیم برای ایران قوی است. نه صرفا هستهای شدن. البته هستهای شدن یکی از عناصر قدرتبخش برای هر کشوری در امروز و آینده است. یکی از صدها عامل که باید یک به یک کامل شوند.
وقتی در جامعه زندگی میکنی بسباری از بردنها باختن است. اگر این را خوب بفهمیم وارد کشمکشهای زیادی نمیشویم. مسابقه دادن با خودیها قاعدهای دارد و آن اینکه هیچ گاه آسیبی به همدلی و خودمانی جامعه نرسد.
گاهی میل به رقابت پیدا میکنم. آنگاه طرف مقابل را جای برادر یا پدرم یا پسرم که بگذارم میبینم که هیچ لذتی در این رقابت نیست و هیچ بردی در آن معنی ندارد. بلکه زشت و زننده و نفرتانگیز است.
روابط ما با تمام آحاد جامعه صورتی تکثر یافته از پدرانهها و برادرانههاست. (نیاز به تأکید نیست که مادرانهها و خواهرانهها هم در آن لحاظ شده). حتی رابطه از این هم قویتر است. گویی نسبت ما با هر فرد، این همانی است. اگر چنین نگاهی در ما بلوغ پیدا کند و به نقطه خلاقیت و آفرینندگی برسد رقابتهای ما برای به دست آوردن تا حدود زیادی به رقابت برای خدمت رسانی تبدیل خواهد شد. رقابت برای خیرخواهی. رقابت برای پیش راندن موج مهربانی. در چنین شرایطی هزینه معنوی و مادی زیست در جامعه کاهش خواهد یافت و آرامش و آسایش و رضایت و سلامت بالاتر خواهد رفت.
در چنین جامعهای آدمها برای حفظ جامعه رقابت خواهند کرد. مواظبت از جامعه مردم را به شخصیت مشابه نزدیک خواهد کرد و سرمایه جامعه خرج جبران تفاوتها نخواهد شد. چنین جامعهای به عدالت نزدیک شده است.
بیایید از این پس تمرین اجتماعی مراقبت به جای رقابت را آغاز کنیم و نتایج آن را نزد خود ثبت کنیم. پس از چند سال ما فرد دیگری خواهیم بود. یک خیر اجتماعی که لذتهای بزرگ میآفریند و خود در آن غرق میشود.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
در گریزی دیگر به فهم صریحتر همدلی نگاهی دارم به ظرفیت دل. اگر دل را از حیث ظرفیتش نگاه کنیم شاید بت
انسان از قلب، آغاز میشود. یکدلی که نتیجه همدلی است، جامعه را به شخصیت واحدی نزدیک میکند که قادر به انجام کارهای بزرگ و جلب منافع بزرگ است.
جامعه متشتت تمام توانش را خرج هضم و هدم اصطکاکهای بیهوده میکند.
قلب ظرف محبت و ایمان است. ظرفی که از عقل و حیا ساخته شده است.
وقتی در مورد قلب سخن میگوییم لازم است همواره توجه داشته باشیم که آن حقیقتی واحد است که ما برای بهتر شناختنش از زوایای گوناگون تماشا میکنیم و آنچه را مییابیم توصیف میکنیم. آنچه از قلب جاری میشود زندگی است و لابد آنچه از همدلی به دست میآید باید زندگی اجتماعی باشد.
متوجه این واقعیت نیز هستیم که تا کنون جامعهای آنقدر صادق و صافی نبوده که شخصیتی پیامبرگونه داشته باشد و هیچ ریب و شائبهای در آن نباشد. مگر برخی جوامع کوچک و برخی جوامع کوتاه. انسانها همواره در معرض دچار شدن به تفرقه تنانه خویشتن هستند و موقعیت جانانه را فراموش میکنند. لذا حفظ جامعه همدل، بدون مراقبت دائمی ممکن نیست. هر گاه بخواهی از همدلی جامعه حفاظت کنی، عوامل زیادی با تو به نزاع برخواهند خواست و آن تقوای جانانه را به چالش رقابتی تنانه تنزل خواهند داد و صورت مسئله را به کلی تغییر خواهند داد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
انسان از قلب، آغاز میشود. یکدلی که نتیجه همدلی است، جامعه را به شخصیت واحدی نزدیک میکند که قادر به
القلب حرم الله...
یکی از صفات دل حرم بودن است. آن هم حرم الله. این ذات توحیدی قلب را میرساند و انسش با وحدت را. لذا فلب با هر گونه تفرقه و تشتت بیگانه است و احساس درد میکند. اگر امیال مادی را بر آن تحمیل کنی بیمار میشود و واکنش نشان میدهد. زیرا مادیات ذاتا متکثر و متلون و متنوعند. محل قلب، موقعیت پیوندهای نورانی است. البته نه نور مرئی. اما میتوان برای نزدیک شدن به ذهن آن را مثال زد.
فکر کنید که از دو منبع نور، دو موج به هم نزدیک شوند. این دو چنان در هم فرومیروند که یکی میشوند. سپس جدا کردن این دو از یکدیگر به سختی ممکن است. مگر اینکه فیلترهای متناسب را برای جدا کردن طول موجها داشته باشیم.
همان اتفاقی که در رفتارهای تنانه برای قلب میافتد.
طول موجهای مختلف از رفتارهای ما گسیل میشوند و در قلب یکدیگر را مییابند و با آن تعامل میکنند و بر آن تأثیر میگذارند. اگر قلب توانمند باشد میتواند طول موجهای نازیبا را که وحدت را از بین میبرد خنثی کند. اما اگر چنین نباشد. ممکن است تیرگی و تاریکی بر قلب چیره شود. در این صورت قلب قدرت همدلی را نخواهد داشت. زیرا خود دچار تشتت و تغیر نامتعارف است و حیثیت واحدش را از دست داده.
موجهای منفی کاهنده دائما او را به سمت مادیات میکشند و سعی میکنند جان دل را خرج زندگی بخشیدن به روابط مادی مرده کنند. این اتفاق روزانه گاه هزاران هزار بار با سرعت زیاد میافتد. دلبستنهای بیگدار ما به هر چیزی و توجهی که به هر صورتی از مادیات داریم و اندیشهای که درگیر آن میکنیم و توقفی که برای خواستن و میل به آن داریم، قلب را مواج میکند. کدر شدن قلب باعث میشود تابندگیش کمتر و کمتر شود و این درون ما را تنگ و تلخ و تیره میکند. نشاط از ما میرود و رضایت رخت برمیبندد.
بازگشتن به نقطه زلال بودن قلب زحمت بیشتری دارد. حالا باید فیلترهای تقوای مناسب قرار داد تا طول موج قلب را طبیعی کند.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
القلب حرم الله... یکی از صفات دل حرم بودن است. آن هم حرم الله. این ذات توحیدی قلب را میرساند و انسش
از حرم بودن قلب، تناسب آن با فرهنگ احترام را مییابیم. اگر قلب حرم است، تن صحن و سرای آن حرم است. فرهنگ احترام به ما میگوید، لازم است حریم حرم متناسب با ادب حرم حفظ و نگهداری شود. چیزی که این روزها کمتر به آن توجه میشود. نیازمند یک تمرین مداوم هستیم تا بیاموزیم که در جوار حرم الله چه کار باید کرد و چکار نباید. همه ما کلیددار حرم هستیم. برخی امانتدار خوبی هستیم و برخی نه.
رفتارهای همدلانه در فضای احترام ممکن است. پردهدری و اساسا دریدگی با همدلی منافات دارد. نمیتوانی بدون توجه به حریم زندگی افراد هدف همدلی را دنبال کنی. سازگاری تنانه برای اهداف همدلانه واجب است. حفظ ادب و رعایت حریم کلیت سازگاری را تعیین میکند. عدم تعدی و تجاوز و آزار و ستم جزء بدیهیات است.
بسیاری را دیدهام که احساس تنفر دارند از زیستن در حرم. چون قلبهای آشفتهای دارند که بر آنان میآشوبد. به ویژه اگر شیاطین بر قلبی چیره شوند اجازه همدلی را نمیدهند. اگر شیطان یا شیطنت بر قلب مسلط شد، همه امکانهای رفق و صدق و صفا را نابود میکند.
نتانیاهو از شورش زن زندگی آزادی برای پیروزیاش در برابر ایران کمک خواست.
به حد کافی واضح است یا بیشتر توضیح دهم؟!
اگر سفیانی در رگهای منطقه نمیخزید، اسرائیل بسیار پیش از این به عذاب الهی دچار میشد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
از حرم بودن قلب، تناسب آن با فرهنگ احترام را مییابیم. اگر قلب حرم است، تن صحن و سرای آن حرم است. فر
قلب نقطه ثقل بودن ماست. بناست قلب نسبت به جهان فعال و نسبت به الله منفعل باشد. اگر ما در شرایطی قرار گرفتیم که این مسیر برعکس شد، آنگاه قلب وارونه عمل میکند. کسی که در برابر جهان منفعل است و در برابر الله فعال، دچار نوعی استکبار شده.
مسئله اینجاست که امکان فعالیت در الله تعالی وجود ندارد. او وجود سبوح و قدوس است که هیچ کس را یارای فعالیت با او نیست. وقتی در وضع فعالیت با خدا قرار میگیری وضع شکست را برای خود رقم میزنی. خود را به باطل و نابودی سوق میدهی. اساسا بنا نیست تو با الله مقابله کنی و مقایسه شوی. تو بناست با توان عبادت الله جهانداری کنی و خلیفة الله شوی. نیروی جهانداری با تکیه بر خدا و توکل بر او به دست میآید. این معنی واقعی بندگی خداست. انسانی که در برابر خدا منقلب است و جهان را در برابر خود منقلب میکند. هر چه ایمان و اعتماد به خداوند بیشتر و محبت الله قویتر، امکان فعالیت بیشتر و بالاتر. البته روشن است که حرکتهای اجتماعی نیازمند ایمانهای اجتماعی نیز هست. که مفهوم همدلی را تداعی میکند.
🔷️ امام صادق(ع):
🗣 تنها اسراری را با دوست خود در میان بگذار که اگر دشمن هم اطلاع یابد، به زیانت نباشد. چرا که ممکن است دوست تو نیز روزی دشمنت شود.
#روایت