25.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺آغاز امامت و ولایت امامزمان (عج)
مبارک باد.
#سلام_یا_مهدی
@daghighehayearam
من برای امام هستم، امام سایه سر من است.
من باید در کنار امام باشم تا امام در عالم حاکم باشد… محبت امام، شناختن امام، کمک به امام، عقل را رشد می دهد، دل را آرام می کند…
زندگی رضایت بخش یعنی با امام …
امام من …
📚 #امام_من
@daghighehayearam
عبادت، اصلش نیت است.
درست که باشد
یک لیوان آب هم که بنوشی یا دست دیگران بدهی،
یک غذا بپزی یا
در خیابان صبر کنی تا اول کس دیگری برود،
یک بیمار را با آرامش مداوا کنی،
مقابل خطای دیگران سکوت کنی و عصبی نشوی و حرف نا… نزنی،
دست مادرت را ببوسی،
نانی دست پدرت بدهی،
پول اضافه ات را برای خودت ذخیره نکنی
و
کار درمانده ای را راه بیندازی،
اسراف نکنی و به جا خرج کنی،
حجاب را رعایت کنی،
غیبت نکنی…
برای خودت هرچه می پسندی و دوست داری رقم بخورد، برای برادر و خواهر مؤمنت هم همان را آرزو کنی، از هرچه بدت می آید و شرم آور است، برای دیگران هم آن را نخواهی… اهل عبادتی!
و اگر
همه اینها به نیت فرج امامت، حجه ابن الحسن انجام بدهی… تو اهل بهترین عبادتی ….
📚 #امام_من
@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما اسم دهههشتادیها رو تا حالا شنیدی!
شایدم خودت جزوشون باشی😁
این کلیپ رو هم خودت ببین و هم برای رُفَقای دهههشتادیت بفرست👌😎
#دهه_هشتادی_ها
@daghighehayearam
شنیدنی ترین، خواندنی ترین و دانستنی ترین سیره
📚محبوب من
✍ نرجس شکوریان فرد
📖 #بریده_کتاب:
می فرمود:
دختران خجسته اند و دوست داشتنی!
هیچ خانه ای نیست که در آن دختران باشند، جز این که هر روز دوازده برکت و رحمت از آسمان بر آن فرود می آید؛ و دیدار فرشتگان از خانه قطع نمی شود و هر روز و شب برای پدر آنان، عبادت یک سال را می نویسند!
خوش برخورد ترین و نرم خو ترین و بزرگوار ترین و خنده رو ترین با همسرش او بود…!
این ها تصویری لحظه ای از اوست!
اوی مهربانی که پیامبر من است و من پیامبرم را از جانم، از فرزندانم، از همۀ دارایی و زندگی ام بیشتر دوست دارم؛
و عطش دیدارش را تنها با صلوات رفع می کنم،
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°
هیس!🤫
هرچی که نشون دادن رو باید باور کنی!
#حجاب
@daghighehayearam
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🌸
سلام دوستان😊
✨ امروز مراجعه حضوری نداریم.
🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی بابای منه
تو بابای علی
#رحمة_للعالمین
@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بر خدا واجب است ، تمام گناهان شب و روز او را ببخشد 😊
#میلاد_پیامبر_اکرم
@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از دیدن این کلیپ، عمیقا یه نفس راحت بکشید 😁
ما خیلی خوبیم😎
#طنز
#ایران_مقتدر🇮🇷
@daghighehayearam
حکایت یک اسم، روایت یک زندگی
📚 #مرضیه
✍ لطیفه نجاتی/ زهرا عاشوری
📖 #بریده_کتاب:
دختر بزرگ خانه بودم و چشم بقیه بچه ها به من بود. آنها از من الگو می گرفتند. برای همین، آقاجان روی من حساب ویژه ای باز کرده بود. صمیمیت بین من و او از جنس خاصی بود؛ از جنس عشق و احترام و یک فاصله و حرمت همیشگی. احساس می کردم نزدیک ترین آدم روی زمین به من است؛ اما ابهت پدرانه اش هیچ وقت اجازه نداد به او نزدیک شوم و دستانش را بگیرم سرم را روی شانه های محکمش بگذارم.
@daghighehayearam
°
زمان رو نمیشه تسخیر کرد،
اما میشه از هر زمان بیشترین استفاده رو داشته باشی!👌
حواست باشه،
همیشه فرصتها بیشتر از تهدیدها هستن🙄 پس با ذرهبین هر لحظهات رو بررسی کن و
از فرصتهاش استفاده کن!🔎
#مدیریت_زمان
@daghighehayearam
📚 #کلبهی_عمو_تام : پیشینه ی عجیب یک کشور مدعی آزادی در برده داری
نویسنده: هریت بیچر استو
مترجم: محسن سلیمانی
✨معرفی کتاب :
کلبه ی عموتام روایتگر زندگی دردناک بردگان در کشور آزاد! امریکاست. این رمان در زمان انتشارش در آمریکا انقلابی به وجود آورد و آبراهام لینکلن (رئیس جمهور وقت آمریکا) اظهار کرد: «یکی از دلایل جنگ داخلی آمریکا برای آزادی بردگان، انتشار رمان کلبه ی عموتام بود.»
نویسنده رمان، هریت بیچر استو، که در این زمان فقط متون مذهبی و آموزشی و درسی می نوشت، کم کم شروع کرد به نوشتن داستان واره برای نشریات، و بالاخره در سال ۱۸۵۱، فصل اول رمان کلبه ی عمو تام را ظاهراً با الهام از ماجرای برده ی سیاه پوست و مؤمنی نوشت که زیر شکنجه مرد، در حالی که برای شکنجه گرانش دعا می کرد.
@daghighehayearam
دقیقه های آرام
📚 #کلبهی_عمو_تام : پیشینه ی عجیب یک کشور مدعی آزادی در برده داری نویسنده: هریت بیچر استو مترجم: م
📖 #بریده_کتاب:
زن با اضطراب به چهره ی مردی که او را خریده بود، نگاه کرد.مرد میانسال محترم و خیری به نظر می رسید.
سوزان گفت: «ارباب! لطفاً دخترم را هم بخرید.»
مرد گفت: «دوست دارم این کار را بکنم، اما میترسم پولش را نداشته باشم.»
دخترک روی بلندی رفت و وحشت زده و با خجالت اطرافش را نگاه کرد.
مادرش که دید او زیباتر از قبل شده، ناله و زاری کرد. فروشنده مزایای او را با مخلوطی از دو زبان فرانسه و انگلیسی با آب و تاب شرح داد.
@daghighehayearam