eitaa logo
مسابقه بزرگ قتل در پیشواز اعلی حضرت
137 دنبال‌کننده
163 عکس
2 ویدیو
0 فایل
جهت ثبت سفارش خرید کتاب با آیدی زیر هماهنک کنید: @sadra_armansepehr @M_T_B_K
مشاهده در ایتا
دانلود
📖📖📖📖📖📖 نفرین مادر علیه السلام فرمودند : « كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ عَابِدٌ يُقَالُ لَهُ جُرَيْحٌ وَ كَانَ يَتَعَبَّدُ فِي صَوْمَعَةٍ ... در میان بنی_اسرائیل ، عابدی به نام جریح زندگی می کرد که همواره در صومعه­ به عبادت می­ پرداخت... » روزی مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد ، اما جریح چون مشغول نماز بود ، پاسخ مادرش را نداد . مادر به خانه اش بازگشت و بار دیگر ، پس از ساعتی به صومعه آمد و او را صدا زد ؛ اما باز جریح به مادر اعتنا نکرد. وقتی برای بار سوم مادر آمد و از او جوابی نشنید، با ناراحتی برگشت و می گفت: ای خدای بنی اسرائیل ! او را خوار و ذلیل کن! فردای همان روز ، زن بدکاره‌ای که حامله بود ، نزد جریح آمد و همان جا در کنار دیوار صومعه بچه­ ای به دنیا آورد و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه ، فرزند این عابد است. این موضوع همه جا پخش شد و سر زبان­ها افتاد ، به طوری که مردم به یکدیگر می­ گفتند: کسی که مردم را از زنا نهی می­ کرد و سرزنش می­ نمود ، اکنون خودش به آن مبتلا شده است. ماجرا را برای حاکم وقت تعریف کردند و او فرمان اعدام جریح عابد را صادر کرد . در این هنگام مادرش آمد . وقتی فرزندش را آن‌گونه در حالت رسوایی دید ، از شدت ناراحتی به صورت خود سیلی می زد. جریح رو به مادر کرد و گفت : مادرم ! ساکت باش! نفرین تو مرا به اینجا رسانده است ، وگرنه من بی‌گناه هستم. وقتی مردم این سخن جریح را شنیدند به او گفتند : ما از تو نمی‌پذیریم مگر اینکه ثابت کنی. عابد گفت : طفلی را که به من نسبت می­ دهند ، پیش من بیاورید. طفل را آوردند . جریح از طفل چند روزه سؤال کرد پدرت کیست؟ در حالی که همه متعجب بودند طفل گفت: پدرم، فلان چوپان از فلان خاندان است. به این ترتیب پس از رضایت مادر ، خداوند آبروی از دست رفتۀ عابد را باز گرداند و تهمتی که مردم به او می­ زدند ، برطرف شد. بعد از این ماجرا ، جریح قسم خورد که هیچگاه از مادر خود جدا نشود و همواره در خدمت او باشد. 📖📖📖📖📖📖 https://eitaa.com/joinchat/2866741346C45b4008a3e