eitaa logo
دهه هشتاد نودی ها
10 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ریحانه
14.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی آقای غلامرضا کافی در محضر رهبرانقلاب با موضوع می خواهم این که آیینه جان ببینمت کاری نکن که آینه گردان ببینمت پوشیده باش در دل من، مثل رازِ عشق باری چه حاجت است نمایان ببینمت ای گوهر نفیس، نَفَس در هوس مَزن در پرده باش تا که درخشان ببینمت زیبایی ات حَراج، به بازارِ تن مَباد پوشیده باش تا که فقط جان ببینمت لطف خداست این که لطیف است خلقتت حیف است این که بَرده ی شیطان ببینمت گوهر به حُقّه ی صدف آسوده خاطر است ایمن ز حُقّه بازی دوران ببینمت سخت است بَر تو تا گِرِهِ سُستِ روسَری می آید این که سخت پشیمان ببینمت چشم هوس فرا نرود از حصار جسم تا کی اسیر چشم هوس ران ببینمت دلشوره ام فقط نه به موی پریش توست آشفته ام که باز پریشان ببینمت زن زندگی ظرافت و زیبایی‌ات به جا کی در مقام شامخ انسان ببینمت فرق است در ترانه ی تاریکِ چَرت خوان، یا در بیانِ روشن قرآن ببینمت خواهی که زیر خواهش راعیل له شوی، یا در شکوه دختر عِمران ببینمت؟ دین هَرزه، چند در پیِ ناقورِ این و آن؟ آزاده باش تا که مسلمان ببینمت در اختیار توست که دوزخ نشین شوی یا در بهشت و سبزه ریحان ببینمت گُردآفریدِ عصر تویی، دخت نامدار! بر تارکِ تَبارکِ ایران ببینمت ای دختر عزیز من ای غنچه ی بهار! چون بوی گل درآی که پنهان ببینمت ای گل به لاله‌های وطن خیره شو، مباد شرمنده ی مرام شهیدان ببینمت‌‌ 🌸 امشب - دیدار رمضانی شاعران و اساتید ادبیات فارسی با رهبر انقلاب 🌻 ۱۴۰۲/۱/۱۶ 🌱 @Khamenei_Reyhaneh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
💗 مثل حاج قاسم 🌷شهادت؛ پاداش اخلاص فخری‌زاده ✏️ رهبر انقلاب، امشب در جریان دیدار شاعران و اساتید ادبیات فارسی 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📩 شعر یک رسانه اثرگذار است/خوشبختانه قلمرو شعر در کشور توسعه پیدا کرده است/ از این فرصت باید استفاده کرد ✏️ رهبر انقلاب، امشب در دیدار شاعران و اساتید ادبیات فارسی: دلمان برای این جلسه تنگ شده بود و برای شما دوستان عزیز و شعرای عزیز. الحمدللّه خدای متعال تفضل کرد و توانستیم یک بار دیگر این جمع را در اینجا ببینیم و از محصول فکر و دل و جان آنها که خیلی هم ارزشمند است، به معنای واقعی کلمه بهره ببریم و لذت ببریم... خوشبختانه قلمرو شعر در کشور توسعه پیدا کرده، هم به معنای افزایش شاعر، هم به معنای افزایش مستمع. این فرصتی است. از این فرصت باید استفاده کرد. شعر یک رسانه است، یک رسانه‌ی اثرگذار است. 💻 Farsi.Khamenei.ir
🌺 سلام صبحتون بخیر 🌸 میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام برشما مبارکباد ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
1 (2).mp3
4.88M
🌸🌺 تفسیر صوتی آیه ۱ سوره اسراء از جزء پانزدهم قرآن کریم توسط استاد قرائتی 🌺🌸 سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﻣﻨﺰّﻩ ﻭ ﭘﺎﻙ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ [ ﺧﺪﺍﻳﻲ ] ﻛﻪ ﺷﺒﻲ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺵ ] ﻣﺤﻤّﺪ (ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻭﺳﻠﻢ) ] ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺴﺠﺪﺍﻟﺤﺮﺍم ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺎﻗﺼﻲ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻛﺖ ﺩﺍﺩﻳﻢ ، ﺳﻴﺮ [ ﻭ ﺣﺮﻛﺖ ] ﺩﺍﺩ ، ﺗﺎ [ ﺑﺨﺸﻲ ] ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱِ [ ﻋﻈﻤﺖ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ [ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻴﻢ ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺍﻭ ﺷﻨﻮﺍ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .(١)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرض کنید دختر یک خانواده ی ثروتمند هستید در تبریز ... با یک طلبه ساده ازدواج می کنید و بخاطر ادامه ی تحصیلِ همان طلبه ی ساده راهی نجف می شوید. گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی می دهد. بعد این فرزند می میرد! بعد دوباره فرزند می دهد، دوباره در همان بچگی می میرد! دوباره فرزند می دهد دوباره…!! این درحالی ست که فقر گریبان تان را گرفته، در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید. حتی رختخواب!… ************* همسر علامه طباطبایی همیشه مرا به فکر فرو می برد. علامه درباره ایشان گفته بودند: ”من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم”! و نیز گفته اند: “اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمی توانستم ادامه ی تحصیل بدهم” ✅صبر حیرت انگیز!!! ✅نوشتن المیزان … علامه نه تعارف داشته و نه اغراق می کند. علامه در جایی فرموده بودند: “ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه (سلام الله علیها) سلام می دادند من جواب خانوم را می شنیدم! و همچین هنگامی که زیارت عاشورا می خواندند من جواب سلام امام حسین (علیه السلام) را به ایشان می شنیدم!” همیشه به جایگاه او حسرت می خورم! و شاه کلیدی است که دختران نسل امروز، باید از این الگوهای فضیلت بیاموزند.
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته، صبح آدینه‌تون بخیر و نیکی و متبرک به برکات الهی و منور به انوار ربوبی، در این جمعه مبارک، تک تک لحظاتتون مورد عنایت امام زمان و سرشار از آرامش و شادی و نشاط... 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
25-28.mp3
4.77M
🌷🌿 تفسیر صوتی آیات ۲۵ تا ۲۸ سوره طه از جزء شانزدهم قرآن کریم توسط استاد قرائتی🌿🌷 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺳﻴﻨﻪ ﺍم ﺭﺍ [ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﻳﻦ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺳﻨﮕﻴﻦ ]ﮔﺸﺎﺩﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ،(٢٥) وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﻭ ﻛﺎﺭم ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺁﺳﺎﻥ ﺳﺎﺯ ،(٢٦) وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﻭ ﮔِﺮِﻫﻲ ﺭﺍ [ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺭﻭﺍﻥ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ]ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺑﮕﺸﺎﻱ ،(٢٧) يَفْقَهُوا قَوْلِي [ ﺗﺎ ]ﺳﺨﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ،(٢٨)
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند. 🔹یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و می‌خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله‌ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره‌ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی‌حساب می‌دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می‌دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» منبع: (http://telegram.me/dralihaeri)