فرض کنید دختر یک خانواده ی ثروتمند هستید در تبریز ...
با یک طلبه ساده ازدواج می کنید و بخاطر ادامه ی تحصیلِ همان طلبه ی ساده راهی نجف می شوید.
گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی می دهد.
بعد این فرزند می میرد!
بعد دوباره فرزند می دهد،
دوباره در همان بچگی می میرد!
دوباره فرزند می دهد دوباره…!!
این درحالی ست که فقر گریبان تان را گرفته، در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید. حتی رختخواب!…
*************
همسر علامه طباطبایی همیشه مرا به فکر فرو می برد.
علامه درباره ایشان گفته بودند: ”من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم”!
و نیز گفته اند: “اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمی توانستم ادامه ی تحصیل بدهم”
✅صبر حیرت انگیز!!!
✅نوشتن المیزان …
علامه نه تعارف داشته و نه اغراق می کند.
علامه در جایی فرموده بودند: “ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه (سلام الله علیها) سلام می دادند من جواب خانوم را می شنیدم! و همچین هنگامی که زیارت عاشورا می خواندند من جواب سلام امام حسین (علیه السلام) را به ایشان می شنیدم!”
همیشه به جایگاه او حسرت می خورم!
#صبر و #تقوا شاه کلیدی است که دختران نسل امروز، باید از این الگوهای فضیلت بیاموزند.
#علامه_طباطبایی
اللهم صل علی محمد وال محمدوعجل فرجهم
باسلام وادب خدمت باسعادت عزیزان وتبریک فرخنده میلاد سبط اکبر پیامبر ص کریم اهل بیت وتوفیق درک وشناخت مقام ومرتبه امام وپیروی از حضرات ائمه معصومین
روز پنجشنبه بزرگواران روزه دار همراه باسلامتی وطول عمرباعزت
لااله الاالله الملک الحق المبین
*قطره ای از اقیانوس فضائل امام حسن مجتبی(ع)(۱)*
میلاد مولودی مبارک
امیرمؤمنان (ع) قنداقه امام مجتبی(ع) را نزد پیامبر (ص) برد. رسول خدا (ص) پرسید آیا برای او نامی نهادهاید؟ امیرمؤمنان(ع) عرض کرد: بر شما در نامگذاری او سبقت نمیگیرم. آن حضرت نیز فرمود: من هم بر پروردگار خود سبقت نمیگیرم. پس از آن، خداوند متعال جبرئیل را نازل کرد و فرمود:
از برای محمد پسری متولد شده، سلام مرا به او برسان و تهنیت و تبریک بگو و بگو که علی(ع) نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسی، پس او را به اسم پسر هارون نام گذاری نما، اسم پسر هارون به زبان عربی حسن است. آنگاه رسول خدا (ص) گوسفندی را قربانی کرد و پس از تراشیدن موی سر آن مولود مبارک، به اندازه وزن آن، نقره صدقه داد و با دستان مبارکش نوعی عطر مخلوط، به نام «خَلوق» به سر آن حضرت مالید..
درخلقت و اخلاق شبیه رسول
خدا(ص)
رسول خدا(ص) خطاب به امام مجتبی(ع) فرمود: تو در خلقت و اخلاق شبیه من هستی
متصف به هیبت و سیادت پیامبرص
حضرت فاطمه زهرا(س) ۱۱دو فرزند خویش را نزد پیامبر(ص) آوردند و عرض کردند: ای رسول خدا ! به این دو پسرت چیزی به ارث برسان. پیامبر(ص) فرمود: و اما حسن هیبت و سیادت خویش را به او عطا کردم و به حسین جود و شجاعت خود را.
.
سبط من و روشنی چشم من است
روزی رسول خدا(ص) با عده ای از اصحاب بودند که ناگهان امام مجتبی(ع) با هیبت و وقار به سوی پیامبر(ص) آمدند. پیامبر(ص) به ایشان نظاره کردند و فرمودند: جبرئیل او را هدایت می کند و ميكائيل او را استوار می گرداند و او فرزند من و پاک از نسل من و پهلویی از پهلویی من است. او سبط من و روشنی چشم من است. پدرم به فدای او.
.
امام مجتبی(ع)درجنگ صفین
در بحبوحه جنگ جنگ صفینصفین زمانی که امام مجتبی(ع) به قلب لشکر می زدند. در این هنگام امیرمؤمنان(ع) فرمود: نگه دارید و مانع شوید این پسر [امام مجتبی(ع)]را از جنگ، مبادا با کشته شدنش پشت مرا نشکند. نمی خواهم که این دو [یعنی حسن و حسین علیهما السلام] به کام مرگ افتند و با مرگ آنان، نسل رسول خدا(ص) منقطع شود.
نهجالبلاغه: خطبه ۲۰۷.
الثاقب فی المناقب ص۲۱۶
الخصال(صدوق): ص۷۷
قوت القلوب(ابوطالب مکی): ج۲، ص۴۱۲
عیون اخبار الرضا(ع): ج۲، ص۲۷
التماس دعا
هدایت شده از گروه نحل
🌹بسم الله...🌹
هفت آسمان ضریح شماست آقا جان...
💐 عید میلاد کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد 💐
#قهرمان_جمل
25-28.mp3
4.77M
🌷🌿 تفسیر صوتی آیات ۲۵ تا ۲۸ سوره طه از جزء شانزدهم قرآن کریم توسط استاد قرائتی🌿🌷
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي
ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺳﻴﻨﻪ ﺍم ﺭﺍ [ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﻳﻦ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺳﻨﮕﻴﻦ ]ﮔﺸﺎﺩﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ،(٢٥)
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي
ﻭ ﻛﺎﺭم ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺁﺳﺎﻥ ﺳﺎﺯ ،(٢٦)
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي
ﻭ ﮔِﺮِﻫﻲ ﺭﺍ [ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺭﻭﺍﻥ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ]ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺑﮕﺸﺎﻱ ،(٢٧)
يَفْقَهُوا قَوْلِي
[ ﺗﺎ ]ﺳﺨﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ،(٢٨)
📣 آمادگی ورود به شبهای قدر
🔸 رهبر انقلاب: در ماه رمضان دلهایتان را هرچه میتوانید با ذکر الهی نورانیتر کنید، تا برای ورود در ساحت مقدّس لیلةالقدر آماده شوید، که: «لَیلَةُالقَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهرٍ. تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرّوحُ. فِیها بِإذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أمرٍ» شبی که فرشتگان، زمین را به آسمان متّصل میکنند، دلها را نورباران و محیط زندگی را با نور فضل و لطف الهی منوّر میکنند.
⭐️ #بهار_معنویت
┄┅┅❅🍃🌺🍃❅┅┅┄
*اللهم صل علی محمد وال محمدوعجل فرجهم
باسلام وادب خدمت باسعادت عزیزان روزه دار وتوفیق رسیدن به مقام صاحبان ایمان واقعی وصبر وشکیبایی
روز آدینه شما بزرگواران همراه باسلامتی وطول عمرباعزت وبرکت
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
*انسان اصولاً ﻛﻢ ظرفیت وپیوسته اهل قضاوت است*
*ناآگاه به حکمت الهی*
قرآن کریم میفرماید: انسان اصولاً ﻛﻢ ظرفیته،
و ﭼﻮﻥ ﺣِﻜﻤﺖِ ﺍﻟﻬﻰ ﻭ ﻣﺼﺎﻟﺢِ امور ﺭو ﻧﻤﻰﺩونه، ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻣﻰکنه:
*ناپایدار ی درایمان*
ازآنجائیکه غالب انسانها ضعف درایمان دارند وخدارا آنگونه که بایدباورکنند باورندارند
تا خدا یه نعمتی بهش داد، زود مغرور میشه و شادی میکنه
*(لَفَرِحٌ)*
و فخر میفروشه
*(فَخُورٌ)*
از اون طرف،
تا خدا یه نعمتی رو ازش گرفت،
سریع ﻣﺄﻳﻮﺱ میشه
*(لَیَؤُسٌ)*
ﻭ ﻛُﻔﺮ میورزه
*(کَفُورٌ).*
*وَ لَئِنْ أَذَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنّٰا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنٰاهٰا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ*
(هود/۹)
*وَ لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ نَعْمٰاءَ بَعْدَ ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ اَلسَّیِّئٰاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ*
*ایمان راستین وعنصرصبر*
*إِلاَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ*
اگر به انسان نعمتی بچشانیم،
سپس از او بگیریم..
بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود.
*إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ*
و اگر پس از سختیها و ناراحتیها، نعمتهایی به او برسانیم..
میگوید مشکلات از من بر طرف شد و دیگر باز نخواهد گشت،
و غرق شادی و غفلت و فخر فروشی میشود.
*إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ*
مگر آنها که در سایهی ایمانِ راستین،
صبر و استقامت ورزیدند و عملصالح انجام دادند،
که برای آنها آمرزش و اجر بزرگی است.
*آزمایش الهی*
پس یاد بگیریم که این دادنهاوگرفتنها آزمایش الهی است.
یاد بگیریم که دادنِ هر نعمتی الزاماً نشانهی محبّتِ خداوند نیست،
و گرفتِن هر نعمتی،
الزاماً نشانهی غضبِ خداوند نیست،
ﺑﻠﻜﻪ آزمایشالهی ﺍﺳﺖ.
*فهم صحیح ازرحمت وبلا*
و از همه مهمتر یاد بگیریم که،
ایمانِ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ این دادنهاوگرفتنها نباشه.
چون متاسفانه خیلی از ماها اینطوری هستیم که:
تا خدا یه نعمتی داد، عاشقش میشیم،
و همچین که یه نعمتی رو از ما گرفت کافر میشیم.
یاد بگیریم کم ظرفیت نباشیم،
به قول معروف جنبه داشته باشیم.
«نعمت» و «بلا»، هر دو رو در خودمون هضم کنیم، و در هر حال از یاد خدا و وظائفمون غافل نشیم.
ان شاء الله
سوره هود آیه۱۱
سوره هود آیه ۱۰
*التماس دعا*
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸
📝#خاطرۀ_شیرین دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند.
🔹یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و میخواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فلهای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجرهای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ...
نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بیحساب میدهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه میدهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
منبع: (http://telegram.me/dralihaeri)
.
✅ دو تصویر، مربوط به جشن روزه اولیهای اصفهان است و دو تصویر دیگر، مربوط به روزه اولیهای ارومیه است.
✅ خیل جمعیت نوجوانان و غنچههای مؤمن را مشاهده کنید. واقعیت در جامعهی ایران پس از انقلاب اسلامی، این است، جامعهای الهی و معنوی. هرچند یکعده روشنفکر، میخواهند بگونهای دیگر به تصویر بکشند. از قدیم گفتهاند « کافر همه را به کیش خود پندارد»
پ.ن: باید از مسئولان فرهنگی این قبیل مراسمها، بهخصوص از مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی در این شهرستانها تقدیر شود و به عنوان الگو، برای سایر مسئولان در شهرهای دیگر به نمایش گذاشته شود.