eitaa logo
کتاب‌‌فروشی‌دالِرگات؛
3.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
282 ویدیو
1 فایل
🪞 بـنـام‌ خدا 🪞 هر کتاب، یه دره به یه دنیای دیگه ݁˖^᪲᪲˖🦢💜 راه‌ ارتباطی من: @deli1418 📩✨ تبلیغات پر جذب: @papershelter_tab 💸 پناهگاهمون: ִ┆ @papershelter 💆🏻‍♀📚 ┆ اینجا هر روز یه قصه جدید منتظرته!🦦🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
سلاممم چطوریددد امروز کتابمون خیلی جنجالیه در واقع۲۰ سال ،۲۰ سال این کتاب ممنوع‌الچاپ بوده 💀🤎
همونطور که میدونین کتاب همیشه خیلی کامل تر از فیلمه در واقع یسری از صحنه هایی که قرار نیست توی فیلم ببینینو میتونین توی کتابش کامل بخونین:)
داستانی پر از عشق، اعتراض، اندوه و امید در بستر تاریخ ایران… رمانی که مثل زخمی قدیمی، هم درد داره هم خاطره… و هم عشق یک عشق ناب و بی تکرار💍🫂
من عاشق شوهرم بودم. عاشق یوسفی بودم که از همون اولین باری که دیدمش زیر درختا، بهم اطمینان داد که خوشبختم میکنه! اما تا چه زمانی؟ من با عشق زندگیم ازدواج کردم. برخلاف خیلی از دخترا که اجازه نداشتن همسرشون رو انتخاب کنن و ازدواج سنتی میکردن، من تونستم با مرد موردعلاقم زندگیمو بسازم!
کتاب‌‌فروشی‌دالِرگات؛
من عاشق شوهرم بودم. عاشق یوسفی بودم که از همون اولین باری که دیدمش زیر درختا، بهم اطمینان داد که خوش
اون جذاب ترین مردی بود که دیدم. یه مرد واقعی که دلش برای مردمش می‌تپید. هیچ وقت نمیتونست آدم‌ها رو گرسنه و بدبخت ببینه! هیچ وقت نمیتونست بیخیال کمک کردن بهشون بشه...
اما این اخلاقش اصلا برای حاکم و نظامی های شهر خوشایند نبود! چون اونها از مردم دزدی میکردن و بهشون بی توجهی میکردن! مهمونی های مجلل میگرفتن و بی حد و حساب خرج میکردن...
کتاب‌‌فروشی‌دالِرگات؛
اما این اخلاقش اصلا برای حاکم و نظامی های شهر خوشایند نبود! چون اونها از مردم دزدی میکردن و بهشون بی
واسه همین از یوسف متنفر بودن و چشم دیدنش رو نداشتن! چون اون راستش و میگفت و از چیزی نمیترسید...برعکس من!
هدایت شده از بزن رو پیوستن مامان🥐📚
یه کانال خیلی باحال که معلما و دانش آموزا از خاطرات طنز و سوتی های مدرسه شون تعریف میکنن😂 https://eitaa.com/joinchat/2662925173C940a8b59e5 اینجا تهِ کلاسِ جایی کهتمام خاطراتت زنده میشه😂