دمشق | DAMESHGH
___
این پسره اسمش حسینِ تامین کاروانه...
یه عکس گرفتیم اگر دوباره برامون حرف درنیارن مُشتی آدم بی کار مریض براتون میزارم
شب اول خشابشو برداشتم از خرمشهر پاشد رفت اهواز برای خشاب فکر کرد اونجا جا گذاشته اهواز بود زنگ زدم گفتم پاشو بیا دست منه😂
بعد دیشب اومد ساعتمو برداره حدودا ساعت ۱ که اذیتم کنه فکر کرد خوابم من پام درد میکرد خوابم نبرد تا اومد نزدیک ساعتو برداره دستشو گرفتم گفتم دزززززد حاج آقا تو تاریکی پاشو گرفته بود داد میزد دزد،دزد،دزد گرفتیم😂😂😂😂
حاجی دیشب ترکیدیم انقدر خندیدیم همه رو بیدار کردیم یه مسئول کاروان داریم پاسداره میگفت اگر من گذاشتم دیگه برای راوی این مقدادو بیارن مردی نیستم😂😂😂
حالا خنده اینجاست ۱ ماه دیگه بازنشسته میشه😂😂😂
#خاطره_راهیان