eitaa logo
دَم‌سَرا (دکتر سمانه خلف‌زاده)
282 دنبال‌کننده
274 عکس
128 ویدیو
0 فایل
#یا_حسین دکترای زبان و ادبیات عربی مدرس دانشگاه همدم با شعر، نویسندگی، ترجمه و اجرا تهیه کننده‌ی #رَحیل تأليفات: دَم، بازدَم، هَم‌دم، برای صدایت، صباح الانتصار و ... (اینجا گاهی همدل می‌شویم و گره از کار بندگان نیازمند خدا می‌گشاییم) @s_khalafzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دَم‌سَرا (دکتر سمانه خلف‌زاده)
من در حال حاضر در حساس‌ترین برهه‌ی تحصیلی خود،قرار دارم. و البته در مهم‌ترین برهه‌ی ادبیاتی زندگی‌ام. بنابراین باید مدیریت می‌کردم که‌ هیچ کدام به دیگری آسیب نزند. سعی کردم از فرعیات ادبیات، اندکی بکاهم.مثلا اگر نوشتن سرود یا ترانه‌ای به خصوص به زبان عربی به من پیشنهاد می‌شد از هر ده پیشنهاد یکی را می‌پذیرفتم.چون قطعا برای نوشتنش باید وقت قابل توجهی را صرف می‌کردم. اما با شروع طوفان الاقصی با توجه به شرایط و حس وظیفه،سعی کردم بیش از پنجاه درصد کارهای پیشنهادی را بپذیرم.چون تولید محتوای عربی، اهمیت بسیار بیشتری پیدا کرده بود. پس‌ از اتفاقات لبنان و فرضی که مقام معظم رهبری برای هر مسلمان قائل شدند،با خودم گفتم چگونه به ادای این فریضه بپردازم؟ بنابراین نذر کردم پیشنهاد نوشتن هر شعری(در رابطه با اتفاقات اخیر منطقه و فقدان سیدحسن)، هر چند با ملودی سخت و زمان‌بر را بپذیرم و هدیه‌ای که درقبال نوشتنش به من داده می‌شود را بابت کمک به رزمندگان لبنان به دفتر وجوهات مقام معظم رهبری واریز کنم. اتفاقا خداوند تا کنون یاری‌ام کرده که در کمترین زمان ممکن،محتواهای قابل توجه عربی را نوشتم و نذرم را بعد از هر نوشتن ادا کردم. همیشه شنیده بودم که‌کلمات‌ مانند سلاحند.شاید هدیه‌ی نوشتن همین‌کلمات،تیری بشود بر قلب تیره‌ی سرباز صهیونیستی که به کشتار زنان و کودکان بی‌گناه افتخار می‌کند. خدا را چه دیدی شاید من آنجا در دل نبرد نبودم ولی کلماتم کار خودشان را کردند. . ‌. پ.ن دوستانم را به پویش کمک به رزمندگان دعوت می‌کنم.هر کس هر کاری در حد توان خود انجام داده،بیان کند.تشویق دیگران به کار خیر،عاقبت به خیری دارد... @damsara
سال‌ها پیش،شخص اهل خیری،مبلغی به حساب من واریز کرد و خواست تا محفل شعری برای حضرت معصومه سلام الله علیها بگیرم.من هم شاعرانی را دعوت کردم و مجلس شعر و روضه‌ای برپاشد.بعد از اتمام محفل،ایشان مبلغ مجددی را واریز کردند و گفتند:این هم صله‌ی خود شما... آن شخص اهل خیر را می‌شناختم و به طهارت مال و پاکی قلبش ایمان داشتم.به همین‌ دلیل دوست داشتم با مبلغی که به عنوان صله برایم واریز کرده بود چیزی بگیرم که تا آخر عمر در زندگی‌ام به عنوان تبرک بماند. همه‌ی آن هدیه را دادم تا پلاکی برایم بسازند. آن روزها حال روحی مناسبی هم نداشتم و گمان می‌کردم شاید این هدیه و بعدش پلاکی که از آن صله درست شده بود سبب شود حالم بهتر شود.برای همین بیشتر وقت‌ها به گردنم و همراهم داشتمش. زمان گذشت و اتفاقاتی اطرافمان رخ داد که به ما یادآوری کرد، می‌توانیم از وابستگی‌ها و تعلقات نفس خود بگذریم همانگونه که رزمندگانی جان بر کف از جان و مال و جوانی خود می‌گذرند تا کفر نتواند در جهان قد عَلَم کند. امروز آن پلاک عاقبت بخیر شد و رفت تا به میدان نبرد حق علیه باطل بشتابد. امروز حالم خیلی خوب است...خیلی خوب... همه‌ی زندگی‌ام فدای خون سید حسن نصرالله چون رود روان،همیشه جاری هستیم سرویم،درخت استواری هستیم شده‌ایم و همصدا با مظلوم بر پیکر ظلم، زخم کاری هستیم @damsara