eitaa logo
جالب است بدانید..
14.2هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
1.7هزار ویدیو
1 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
کدام خانم حامله است؟؟😳😂💔 💯طبق نظرسنجی فقط پنج درصد جهان جواب درست رو پاسخ دادن❗️ 1⃣ : گزینه A 2⃣ : گزینه B 3⃣ : گزینه C بیا اینجا جواب معمارو ببین🤓🧠 https://eitaa.com/joinchat/3581870312C9e831b6709 فقط افراد آی کیو بالا بیان😉🔥☝️
هدایت شده از  انرژی مثبت😍
🧠سه نفر با هم میرن تفریح: یک کور _ يك لال _ يك کر کر میمیره ، این لال چطور به کور بفهمونه که کر مرده⁉️ ⭕️مشاهده جواب معما⭕️ ⭕️مشاهده جواب معما⭕️
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم خونه سکوت مطلق بود و همه از ناراحتی حوصله‌ی حرف زدن نداشتیم،آقام کیسه‌ی داروهای محمد رو گذاشت کنار و به متکا تکیه داد و نفسش رو با آه بلندی بیرون داد..هر چقدر از آنا در مورد محمد میپرسیدم جواب درستی نمیداد و دکترها هم دلیل مریضی محمد رو تشخیص نمی دادند..صبح زود با صدای ناله‌های محمد از خواب پریدم،گیج و منگ خودم رو رسوندم کنار حوض که یهویی دیدم آقام و عموم یه گوشه دارند با همدیگه حرف میزنند..آقام با ناراحتی نشست رو زمین و با دو تا دستهاش سرش گرفت،عموم با ترحم گفت؛ خان‌داداش خدا کریمه توکلت به خدا..روزها میگذشت و حال محمد هر روز داشت بدتر میشد و کاری از دست کسی ساخته نبود،آنا از صبح تا شب کنار محمد مینشست و اشک میریخت و مثل شمع آب میشد..عصر تو خونه بودیم که یکی از پیرزنهای همسایه به اسم رباب اومد عیادت محمد..رباب با دیدن محمد و حال خراب آنا رو کرد به آنا و با اطمینان گفت؛ سریه خانوم، شک ندارم که مریضی این پسر به خاطر چشم زخمه، یه دعانویس میشناسم بیا بریم ازش یه دعایی بگیرم، انشالله که دستش سبک باشه و این بچه زودتر سرِپا شه.. ادامه در پارت بعدی 👇 داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/danayi5
هدایت شده از  انرژی مثبت😍
📣📣🆘️ بیـــــا النگـــو هاتـــو از بخــــر ‼️ ✅️ ✅️ ✅️ خرید به صورت حضوری و آنلاین بیا ببین چخبره 😍🤩 هم طلا میخری هم جایزه می‌بری 🎁🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♂️ https://eitaa.com/joinchat/395248038C7aae282c50 https://eitaa.com/joinchat/395248038C7aae282c50
🍏 دمنوش بابونه مصرف چای بابونه با تنظیم دمای بدن سبب بهبود خواب می گردد و همچنین با کنترل میزان گلوکز سبب کاهش وزن می گردد. داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/danayi5
آیا زردچوبه در درمان افسردگی موثر است؟ ◽️مردم هند و چین قرن‌هاست که از ادویه زردچوبه برای درمان بیماری‌هایی چون امراض پوستی، عفونت‌ها و استرس استفاده می‌کنند. ◽️اکنون، برخی تحقیقات نشان داده که زردچوبه ممکن است به کاهش علائم افسردگی نیز کمک کند.۵۰۰ میلی گرم زردچوبه دو بار در روز دز استاندارد است.برای پخت و پز به دنبال زردچوبه هندی اصیل باشید. داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/danayi5
هدایت شده از هدایا و نذورات
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️هر شب ماه مبارک رمضان ،در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، سفره‌ای از کرامت و مهربانی برای زائران و روزه‌داران گسترده می‌شود. 🕛بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء 🔹️برادران:صحن صاحب الزمان (عج) 🔹️خواهران: شبستان نجمه خاتون (س) 💻درگاه ملی هدایا و نذورات 🌐http://Nazr.amfm.ir □◇□◇□◇□◇📱◇□◇□◇□◇□ کانال‌رسمی هدایا و نذورات آستان‌فاطمی 🆔 @nazr_astanqom
هدایت شده از  انرژی مثبت😍
شما هم دعوتید! 🌙 افطار سر سفره کریمه اهل بیت (س)
مواد غذایی که به پایین آوردن کلسترول «چربی‌خون» کمک زیادی می‌کنند ! 🔹حبوبات 🔹انواع سیب درختی 🔹مصرف ماهی 🔹مصرف روزانه سبزیجات 🔹خشکبار و غلات سبوس‌دار 🔹چای سبز 🔹گریپ فروت قرمز داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/danayi5
😳☝️ این آقا رو میشناسی ؟ آقای اصغری مخترع ابردوا هستن 😁 😳 همونی که هزاران بیمار رو درمان کرده از کشورای دیگه براش میان ایران 😱 📺 صدا و سیما ازش مستند تهیه کرده بعد شما کانالشو نداری ؟ 😐 اینم لینک کانال خودشون 👇 https://eitaa.com/joinchat/2495742208Ca66702eb2e میتونی ازشون مشاوره رایگان بگیری 😍☝️
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم آنا که دستش از همه جا کوتاه بود خیلی زود حرف رباب رو گوش داد و با هم دیگه راهیه خونه ی دعانویس شدند..یک ساعت از رفتنشون نگذشته بود که آنا با ناراحتی خودش رو انداخت تو اتاق،به متکا تکیه داد و شروع کرد به گریه کردن.‌.آقام که تو خونه منتظر برگشتن آنا بود،تشری بهش زد و گفت؛ زن، زود باش بگو ببینم دعانویس چی گفت.آنا از ترس آقام خودش رو جمع و جور کرد و گفت، آقا دیدی چه خاکی تو سرم شد، بچه‌ام از کنار قبرستون رد میشده ترس تو جونش انداختند.از حرفهای آنا سر در نمیاوردم و..آنا از ترس آقام خودش رو جمع و جور کرد و گفت، آقا دیدی چه خاکی تو سرم شد، بچه‌ام از کنار قبرستون رد میشده ترس تو جونش انداختند.از حرفهای آنا سر در نمیاوردم و در حالیکه لیوان آب رو جلوش گرفته بودم هاج و واج نگاش میکردم..دعا نویس یه چیزهایی گفته بود که باید عملی میشد و از حرف های آنا میفهمیدم که نسخه‌ی سنگینی برای محمد پیچیده و فقط آقام رو میدیدم که واسه یه دونه پسرش چه بال بال میزد تا زودتر حالش خوب شه،چند روزی گذشت و حال محمد رو به بهبود بود هر چند همچنان تو رختخواب بود ولی کم‌کم داشت غذا میخورد و آقام خوشحال بود و آنا هم رباب رو دعا میکرد که بانی خیر شد که واسه محمد دعا گرفتند... ادامه در پارت بعدی 👇 داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ داستانهای_آموزنده ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/danayi5