هدایت شده از انرژی مثبت😍
🚨 توجه
مطمئن باش شیطان نمیزاره وارد این کانال بشی👇👇👇😵😭
https://eitaa.com/joinchat/3411607798C22235a17ed
چون باعث شده خیلی ها اراده ترک گناه رو به دست بیارن و گناه هاشون رو بزارن کنار👆
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_شانزده
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
همچنان تو فکر حرفهای زنه غرق بودم که با شنیدن صدای یه مرد سریع خودم رو جمع جور کردم..از صداش فهمیدم که بهادر پسره بالا خانومه،بهادردستش رو به چهارچوب در تکیه داد و بیمقدمه گفت؛ چیکار میکنی؟ محمد چش شده؟با لکنت گفتم؛ مریضه تب داره..نفسش رو با شدت بیرون داد و گفت؛ داشتم میاومدم خونه دیدم، زن عموت هراسون رفت خونهی شما،از پسر عموت پرسیدم گفت؛ محمد حالش بد شده..انگاری یه سطل آب یخ ریختند رو سرم،شونه بالا دادم و به سختی بغضمو بلعیدم..باید خودم رو زودتر میرسوندم خونه..سریع چند تا نونی که تازه زده بودم به دیوارهی تنور رو در آوردم و بهادر که هنوز کنار در وایستاده بود و بهم زل زده بود رو با دست کنار زدم و رفتم تو حیاط و با صدای بلندی زینت دختر بالا خانوم رو صدا کردم و خمیر رو سپردم بهش و با عجله دویدم سمت خونه..زنعموم و چند تا از زنهای همسایه تو اتاق جمع شده بودند و آنا داشت گریه میکرد،هر کسی یه چیزی میگفت،آنا با عجله لگن بزرگی که پر از آب بود رو آورد و شروع کرد به پاشویه کردن محمد.محمد بیحال تو جاش دراز کشیده بود و ناله میکرد.ترسیده بودم و با دیدن حال خراب محمد اشکهام رو گونههام سرازیر شد.عموم که تازه خبردار شده بود،سراسیمه وارد اتاق شد و به آنا اشارهای کرد و آنا با عجله پاشد و لباس پوشید و همراه با عمو، راهیه بیمارستان شدند...
ادامه در پارت بعدی 👇
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/danayi5
هدایت شده از انرژی مثبت😍
#شب عروسیم متوجه #کلافگی همسرم شدم فکر میکردم بخاطر استرس عروسی و هزینه هاشه..
تا اینکه بعد شام کاروان عروس برون راه انداختم و رفتیم خونه خودمون بعد اینکه همه مهمونها رفتن همسرم گفت نیم ساعت میرم بیرون کار مهمی پیش اومد زود برمیگردم نگران نشو.... و رفت یه ساعت شد نیومد دو ساعت شد نیومد صبح زنگ زدم خونه مادر شوهرم بهونه اورد # نزدیکیایی ظهر بود که جاریم خبر آورد که شوهرم ..https://eitaa.com/joinchat/3833463402C6bee390666
بهترین راه حل برای کاهش اشتها
◽️اولویت دادن به مواد غذایی با شاخص گلیسمی پایین در واقع سریعترین و آسانترین راه برای کنترل اشتها به صورت طبیعی است.
◽️شاخص گلیسمی آووکادو فقط ۵ است و به طور فوقالعادهای آرام هضم میشود و انرژی ثابتی فراهم میکند، بدون اینکه به افزایش قند خون منجر شوند؛ آنچه اغلب باعث هوس خوردن میشود.
◽️ترکیب فیبر و چربیهای سالم آووکادو هورمونهای اشتها را کنترل میکند و بر همین اساس یکی از مهمترین مواد غذایی برای کنترل اشتها به روش طبیعی است.
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/danayi5
درمان کبودی دور چشم
🔹 برگهای تازه نعناع را له کنید و خمیر حاصل را به مدت بیست دقیقه روی موضع قرار دهید و سپس بشویید.
🔹 این کار را هفته ای دو بار انجام دهید.
🔹عرق کاسنی میل کنید.
🔹 بیشتر بخوابید.
🔹از عینک آفتابی استفاده کنید.
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/danayi5
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیـگـه مـوهـاتو چـتری نـزن😉👌
💥 عاشق تنوعی دوست داری
بعضی روزا موهات چتری باشه 🤩🔥
🔮ولی میترسی بری زیر دست آرایشگر؟✂️
بیا از این تل چتری ها بگیر 👇🏻😗
https://eitaa.com/joinchat/3563913502C0963426c9e
تنها کانــال ایتا که فعلا تل چتری داره😱🚩
تخمشربتی گنج مخفی انرژی در ماه رمضان
▫️اگر شربت تخمشربتی را با عرق بادرنجبویه مخلوط و با عسل شیرین کنید و بنوشید خلقتان گشاده و خستگی مفرط ذهنی و تنشهای عصبی از بین میرود.
◽️وقت سحر
شربت خاکشیر و تخم شربتی بخورید
این دانه ها چندین برابر وزن خود آب جذب میکنند
◽️در نتیجه در طول روز از ذخیره آنها استفاده میکنید
"همچنین از سردرد و بیحالی
شما در طول روز نیز میکاهد."
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/danayi5
دیابت به دریچههای قلب هم رحم نمیکند!
احتمال اختلالات دریچههای قلبی در مبتلایان به دیابت بیشتر است. به عنوان نمونه، احتمال رسوب کلسیم و سفتی دریچه آئورت در مبتلایان به دیابت بیش از ۱/۵ برابر از افراد غیردیابتی بیشتر است.جالب این که دیابت نوع یک و نوع دو هر دو احتمال بروز مشکلات دریچه قلب به ویژه دریچههای سمت چپ قلب (دریچه آئورت و دریچه میترال) را زیاد میکند
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/danayi5
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
طلاسازی که به صورت عجیییب طلا فروش شد 😳؟
👈آیا میدانید طلا سازی در شهر قم وجود دارد که کارهای ساخت خودش را با قیمت های بسیار مناسب به فروش گذاشته !
😳شاید باورش براتون سخت باشه
ولی این طلافروش نیم ستهای 3 یا 4 گرمی کم اجرت داره که حتی مالیات هم ازتون نمیگیره😜
💥دیدن کارها و قیمت هاش هر کسی رو وسوسه میکنه برای خرید😅
❣به نظرم برید و پیجش رو نگاه کنید قطعا ضرر نمیکنید 💕😍
https://eitaa.com/joinchat/2966683925C2664c74f27
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_هفده
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
از اینکه آنا بیخبر از آقام رفته بود، دلهره گرفته بودم و همش دعا دعا میکردم که قبل از اومدن آقام، آنا برگرده..یه گوشه از اتاق نشسته بودم و زانوهام رو بغل کرده بودم و به حالِ بد محمد فکر میکردم..تو این فکرها بودم که آقام با چهرهی برزخی وارد اتاق شد،با دیدنش بی اختیار کل بدنم شروع به لرزیدن کرد،پاشدم و با ترس روبروش وایستادم،آقام با بیتوجهی و با صدای بلندی گفت؛ سریه، سریه(اسم آنا سریه بود)به زور زبونم تو دهنم چرخید و گفتم؛ آنام خونه نیست..چشماش رو تنگ تر کرد و با صدای خشنی که داشت گفت؛ دم ظهری زنیکه کدوم گوری رفتهبه سختی لب زدم، ممحمد محمد..صداش رو بالا برد و گفت؛خب؟ جون به لبم کردی، چی شده؟چشمام رو بستم و با لرز گفتم؛ با خان عمو بردنش بیمارستان..بدون اینکه چیزی بگه با عجله دوید سمت حیاط و دوچرخهاش رو سوار شد و رفت..شب بود و از بس چشم به در دوخته بودم که دیگه خسته و نا امید داشت چرتم میبرد که با صدایی که از حیاط اومد خواب از سرم پرید.دویدم سمت پنجره و دیدم که آقام و آنا زیر بغل محمد رو گرفتند و دارند میارند..سریع رختخواب محمد رو مرتب کردم و دویدم سمتشون..محمد حال خوشی نداشت و خیلی زود تو رختخوابش بیرمق افتاد،آنا که رنگش پریده بود، با غصه زل زده بود به محمد..
ادامه در پارت بعدی 👇
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/danayi5