eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
14.6هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان چو دیگر شود جهان دیگر شود ...! آدما اینطورین حالشون عوض بشه دنیاشون عوض میشه ...👌 🎙 @daneshanushe✍️
تلخ اما واقعی ❤️‍🩹🖤 اتفاق عجیب شب اول عروسی😱🧖‍♀ دختری که در شب عروسیش رفته تو اتاق زنگ بزنه .. ولی هرچی منتظر موندن برنگشته.. در رو هم قفل کرده 😔❌ داماد سراسیمه پشت در راه میره و از نگرانی داره دیوونه میشه.. آخرش طاقت نمیاره و درو میشکنه ناگهان معلوم میشه که ...😱 🔴 ادامه داستان👇👇 .. 👇👇
📜 🩷 . وسط حیاط خونه آقا بزرگ ایستاده بودم حیاطی که یه زمانی باغچه های ردیف شده اش و سبزی‌هایی که خانم بزرگ کاشته بود و قد جونش دوستشون داشت زبانزد خاص و عام بود ولی حالا باغچه ها از بین رفته بودن سبزی هم نبود که سر کشیدن تربچه های قشنگش بین نوه ها دعوا باشه برگهای خشک کف حیاط زیر پاهام صدای قشنگی داشت یقه ژاکت رو بالا اوردم که سوز سرمای غروب اذیتم نکنه رفتم سمت ایوون ...جایی که برای من کلی خاطره داشت چه شبهایی که توی اون ایوون با مریم و زری نخوابیده بودیم سه تا یار جدا نشدنی بودیم و حالا هرکدوممون یه گوشه مشغول رسیدگی به مشکلاتمون بودیم ...خونه آقا بزرگ خیلی چیزها کم داشت ولی بیشتر از همه نبودن خود آقا بزرگ و خانم بزرگ به چشم می اومد و عاشقانه های یواشکی من  ...خطاهای من...دیوانگی های من... کارهایی که کرده بودم دلهایی که شکسته بودم...آدمهایی که پشت سر گذاشته بودم....ودر آخر برگشته بودم به همونجا به نقطه  شروع....هر گوشه اش رو که نگاه میکردم خاطره ای از بچگیم بود لب ایوون نشستم و رفتم به ۹ سالگیم .... * غلتی توی رختخواب زدم و لحاف رو تا زیر چونه ام بالا کشیدم دو طرفم رو نگاه کردم دختر عمو و دختر عمه ام کنارم خوابیده بودن دهن مریم باز بود و صدای خرخرش بلند بود از خودم تعجب کرده بودم چطور با این سرو صدا دیشب خوابیده بودم‌... آفتاب داشت کم کم توی ایوون می افتاد و هوایی که تا چند دقیقه پیش سرد بود میرفت که گرم یشه.. مریم رو صدا زدم ولی بیدار نشد مجبور شدم تکونش بدم‌ و باز داد بزنم : مریم مریم ببند اون دهنت رو کر شدم ! مریم سرش رو جابجا کرد ولی صدای خرخرش قطع نشد زری که از سرو صدای ما بیدار شده بود چشمهاش رو مالید و گفت : چیه سر صبحی ؟+ _سر صبح کجاس؟ نگاه کن آفتاب رو الانه که خانم بزرگ بیاد بالا سرمون هنوز حرفم تموم نشده بود که در ساختمان که به ایوون میخورد باز شد و خانم بزرک اومد بیرون چارقد سفیدش رو مرتب گرد و نگاهی به ماها انداخت.
♥️🍂💫🍁 🍁 💫 🍂 ♥️ با خودم عهد کرده ام شاد باشم ... قضاوت ها ، حسادت ها ، دشمنی ها و کینه ورزی ها.. بیخیالِ مشکلات و نداشته ها ... بیخیالِ هرچیز که را می رنجاند. بیخیالِ هرچیز که لبخند را از صورتم می دزدد ... متمرکز می شوم روی داشته هایم. به جای دشمنی ها و حسادتها ؛ را می بینم ... و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی ام دارند.‌. به جای مشکلاتم ؛ به و شادی هایِ پیش رو و پشت سرم چشم می دوزم ... و میخندم ... از تهِ دلم می خندم ... من هیچ هم نداشته باشم ، خدایی دارم که برایِ شادی و لبخندِ من ، همه جوره حمایتم می کند ... به جایِ همه ، به خدایی تکیه می کنم که بی منت ، روزی ام می دهد و بی منت ، هوایِ بیقراری ام را دارد. من باخودم عهد کرده ام شاد باشم... و این بزرگترین گامِ موفقیتِ من است..
لازم است براي بهبود رابطه زناشويي با صحبت كنيد‼️ وقتی گمان می کنید همسرتان ناراحت است، منتظر نمانید او حرف زدن را آغاز کند. وقتی شما باب گفتگو را آغاز می کنید نيمي از بار ناراحتی و مسائل او را می کاهید. هروقت احساس می کنید که می خواهید صحبتهای او را قطع کنید ویا آنها را اصلاح کنید، فورا خود را از این کار منع کنید. اگر او نمی خواهد صحبت کند، با طرح سوالات بیشتر اورا به حرف زدن ترغیب کنید. و اگر متوجه مسئله اي نشديد دوباره بپرسيد. اين كار به زن نشان مي دهد كه تماما به او گوش می دهید
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #شهین #پارت۱ . وسط حیاط خونه آقا بزرگ ایستاده بودم حیاطی که یه زمانی باغچه ه
📜 🩷 . خانم بزرگ گفت : لنگ ظهر شد بلند شید دخترا امروز نته باباتون میان دنبالتون برگردید خونه هاتون ! صدای من و زری همزمان بلند شد که : نههههه!!!! مریم هم از جا پرید و هاج و واج نگاهمون میکرد خانم بزرگ زد زیر خنده و گفت : فقط قیافه مریم رو !!! و من و زری هم خندیدیم خانم بزرگ لبخندش رو قائم کرد و گفت: پاشید وسایلتون رو جمع کنید که الانه از راه برسن میدونید که باباهاتون حوصله ندارن سه تایی دمغ وسط رختخوابها نشستیم و زری که از من و مریم بزرگتر بود گفت : چی میشد این ننه باباهای ما ،ما رو ول کنن همینجا به بچه های دیگه اشون برسن ؟! مریم همونطور خواب آلود گفت: از بس بدجنسن زری دختر عمه شمسی بود شوهر عمه شمسی مرد بد اخلاقی بود و هیچکس دلخوشی ازش نداشت هیچکس دوست نداشت توی جمع ها با شوهر عمه شمسی روبرو بشه یا باهاش نشست و برخاستی داشته باشه ولی خانم بزرگ همیشه میگفت : به خاطر شمسی باید کوتاه اومد نمیشه که بچه ام رو تنها رها کنم توی دستهای اون گرگ همه جا از همه میخواست که به خاطر عمه شمسی کوتاه بیان در برابر رفتارهای شوهرش، زری بجه آخر عمه شمسی بود و بیشتر هم با من و مریم بود دو سالی از ما بزرگتر بود هیچوقت دوست نداشت خونه خودشون باشه و چون باباش اجازه نمیداد خونه ما و عمو کمال بمونه تابستونها رو بیشتر مواقع خونه آقا بزرگ و خانم بزرگ  میموندیم تا زری هم کنارمون باشه خونه آقا بزرگ یه خونه باغ بزرگ بود که یه کمی خارج از شهر بود و همین باعث میشد که از اون هیاهو و سرو صدا دور باشه.. من اونجا رو خیلی دوست داشتم هم خونه رو هم خود آقا بزرگ و خانم بزرگ رو  بیشتر تعطیلات تابستون ماها توی اون خونه باغ میگذشت بیشتر هم ما سه تا دختر ...بقیه آخر هفته ها می اومدن و بعدم برمی‌گشتن خونه خودشون مریم هم دختر عموم بود اونم بچه آخر خونشون بود فاصله سنی زیادی با خواهر برادر هاش داشت و همین باعث می‌شود زیاد با اونها اخت نباشه ...من و مریم همسن بودیم با این تفاوت که من بچه اول خونه بودم و دو تا برادر کوچیکتر  از خودم داشتم یه جورایی حس بزرگ بودن و مستقل بودن توی وجود من بیشتر از زری و مریم بود با دخترا اون روز لحاف و تشکها رو جمع کردیم و چیدیم روی رختخوابهای خانم بزرگ
♥️❄️ 💫 ❓ 🏷توجه داشته باشید که کلّیت فضای سخن ما با باید به گونه ای باشد که بر دل همسر بنشیند. او نباید احساس کند که ما آمده ایم تا از همه ی محاسن او چشم پوشی کنیم و تنها دست بر نقطه ضعف او بگذاریم. فضایی که ایجاد می کنیم از فضای بدبینی، عیب جویی یا مچ گیری فاصله داشته باشد؛ فضای محبت و عشق و صفا و صمیمیمت باشد. مثلاً با به کار بردن چنین عباراتی: «تو چقدر خوبی! چقدر صبوری! من افتخار می کنم که خدا چنین همسری نصیب من کرده است!» 🏷یک فضای فراهم کنیم و در اثنایی که شخص سرمست از تعریف های ماست، نقد و تذکّراتمان را در میان سخنان دلنشین خود بگنجانیم، تا هم به همسرمان آسیب روحی وارد نکنیم و هم تذکّراتمان بیشترین تأثیر را داشته باشد. 🌱امام حسین (علیه السلام) در روایتی می فرماید: «از نشانه های انسان عالم آن است که خود را در معرض نقد دیگران قرار دهد» 🏷 شما، درخواست نقد شدن خود را از شما نمی کند، شما پیش قدم شوید و از او این درخواست را داشته باشید. بعد از تکرار چندین و چند باره ی چنین عملکردی از سوی شما، همسرتان ترغیب می شود که از شما بخواهد که معایبش را به او گوشزد کنید. اما مهمترین نکته این است که آینه گونه عمل کنیم؛  عیوب را در خلوت و تنهایی و نه کوچک تر و نه بزرگ تر از آنچه که هستند به نمایش بگذاریم. 🏷 شأن انسانی فرد؛ ذکر نعمت هایی که خدا به او داده است؛ بیان کمالاتی که او دارد، همه و همه مقدّماتی است که او را برای تحمّل انتقاد آماده می کند. «تو این نقاط مثبت را داری. ببین زندگی ما با چه شیرینی شروع شده است! یادت هست کمی تأخیر در مراحل خواستگاری، چقدر هر دویمان را نگران کرد؛ اما بالاخره خدا ما را به هم رساند و اکنون چقدر زندگی مان دلچسب است! حالا یک غده ی کوچکی هست که زندگی شادمان را تهدید می کند و این غده باید خارج شود. اگر این غده را زود خارج نکنیم، بزرگ و بزرگ تر می شود و به زندگی شیرنمان لطمه می زند.» به کار بردن چنین عبارات از مقدماتی است که همسرمان را آماده ی پذیرش انتقادهای ما می کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️مردی که برای همسر و خانواده سهل میگیره حساب روز قیامتش آسان میشه/دکتر غلامی 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe