5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت قبل ازدواج، هیچوقت توی موبایل نباشه...
آنهایی که بحث ازدواج را جدی میگیرند نباید با یکدیگر چت کنند!/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
#روانشناسی 🌱
•سیزده تا چیزو توی زندگیت فراموش نکن :
۱- کنار بکشی، تسلیم بشی و ادامه ندی، بازنده ای.
۲- نظرات دیگران حرفای دیگران و طرز فکر دیگران تورو تعریف نمیکنن، شخصیت خودشونو تعریف میکنن.
۳- باور و طرز فکر مثبت توی هر شرایطی، چیزای قشنگ و مثبتو برات میاره.
۴- درگیری زیاد فکر، افسردگی و اضطراب میاره. همیشه کاری برای انجام دادن پیدا کن.
۵- لبخند و ارتباط چشمی، نشونه ی قدرته.
۶- با گذشت زمان همه چیز بهتر میشه.
۷- احترام، ادب رو فراموش نکن. اگه میخوای بقیه باهات همینجوری برخورد کنن.
۸- کارما. رحم نداره. حواست به کارات باشه.
۹- بی هدفی و بی برنامه ای صرفاً خوردن و خوابیدن تورو به سطح یک حیوان میرسونه. کار کن درس بخون و مستقل شو.
۱۰- برای آدما بجز خانواده و دوتا رفیق خوب تایم و احساس و حوصله نذار. بد میبینی.
۱۱- هیچ کس به جز خودت به دادت نمیرسه. شخصیت وابسته رو بذار کنار.
۱۲- سعی برای برگردوندن ادمای گذشته و درست کردن روابط خراب شده نکن. گذشته تموم شدست. اتفاقای قشنگ دوبار تکرار نمیشن.
۱۳- وقتی کماوردی استراحت کن. ولی بعدش قوی تر برگرد.
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی از زن و شوهر ها متاسفانه بسیار نا مردانه علیه هم دیگر اقامه دعوا میکنند و.......
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . به خدمه ای که کنار مادرم بود گفتم پزشک خبر کنه، به سمت
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.خدای من!!!!!.....
داشتم شاخ درمیاوردم...
چی میشنیدم، بعد این همه سال....
مادرم ادامه داد:....
۱۵ سالم بود، یه خواهر بزرگتر از خودم به اسم اعظم داشتم و یه برادر بزرگتر به اسم ارسلان.....
من نشان شده پسر عموم بودم و اعظم هم نشان شده پسرخالم......
از وقتی خودمو شناختم پسرعموم همیشه هوام رو داشت.....
همه جوره پشتم بود و از همون بچگی هم نمیذاشت کسی اذیتم کنه و مثل سایم شده بود.....
کمی که بزرگ شدم و زمزمه های مراسم عروسی اعظم تو خونمون پیچید، روز شماری میکردم برای وصال خودم به بهمن....
چند باری تو تنهایی از روزهای بهم رسیدنمون و زندگی شیرینی که قرار بود باهم بسازیم برام میگفت و من هم غرق عشقش میشدم....
اون شب لعنتی اومد، قرار بود خاله اینا نشان بیارن برای اعظم....
از صبح مادرم ما رو به کار گرفته بود و همه جا رو مو به مو بهمون تمیز میکرد.....
ولی اعظم تو یه حال و هوای دیگه بود، اصلا صحبت نمیکرد و حواسش به کار نبود و کلی استرس داشت، شایدم راضی به وصلت نبود؟؟....
مامان بیچاره هم به پای حجب و حیاش میذاشت و زیاد پیگیر نبود....
ای کاش اون شب شوم هیچ موقع نمیرسید....
نزدیکای غروب بود که خانواده عمو اومدن خونمون، بهمن تو یه فرصت تنهایی پیدام کرد و گفت با بابام صحبت کردم و قرار شده امشب بعد این که نشان اعظم تموم شد، با عمو راجبه ازدواجمون صحبت کنه.
نیر فقط یه ذره دیگه صبرکن، امشب برا خودم میشی......
اون حرف میزد و منم تو دلم انگاری رخت میشستن، خیلی استرس داشتم، دیگه طاقت نیاوردم، لپام گل انداخته بود و بوضوح داغی صورتم رو حس میکردم، ازش جداشدم و به سمت آشپزخونه رفتم.......
دوروبر ۹ شب بود که خاله اینا اومدن، همگی با هم نشسته بودیم و حرفهایی این بین رد و بدل میشد که مامان بهم اشاره کرد و گفت: نیر بگو اعظم چایی بیاره....
وارد آشپزخونه شدم ولی اعظم نبود، به سمت اتاق مشترکمون با اعظم رفتم و صداش کردم، بازم جوابی نشنیدم...
خواستم برگردم که دیدم صدای فین فین از پشت رختخوابها میاد، نزدیکتر رفتم دیدم اعظم پشت لحاف و تشک قایم شده و داره گریه میکنه، متعجب به سمتش رفتم و گفتم چی شده آجی؟؟!!.....
گفت ارسلان رفت؟؟.....
خواستم جوابشو بدم که با صدای مامان به خودم اومدم که سراغمون رو میگرفت، اون لحظه شاید متوجه نشدم که ارسلان رفت یعنی چی؟؟!!.....
مراسم نشان خلاصه برگزار شد و شوهرخالم با اجازه از پدرم و جمع یه صیغه محرمیت بین اعظم و رضا خوند....
❤️☘️❤️☘️❤️☘️❤️
☘️
❤️
☘️
#مردان_بخوانند😉
☑️ زن به این چیزها نیاز دارد :
🔹 توجه
🔹 درک شدن
🔹 احترام
🔹 صمیمیت
🔹 اعتبار
🔹 قوت قلب
🔹 مرد مقتدر
🔹 صحبت کردن
♦️ اگر مرد مقتدری نباشید، اگر به زن، توجه کافی نداشته باشید، به او بی احترامی کنید، درکش نکنید و...چه بسا زن به مرد غریبه ای که به او توجه می کند و احترام می گذارد و مقتدر به نظر می رسد و...از نظر ذهنی _ و دست کم از نظر ذهنی _ وابسته شود و از شوهرش متنفر گردد و این تنفر روز به روز بیشتر میش😓ود.
♦️ زنان را درک کنید.
♦️ مشاجرات همیشه از عدم درک متقابل و عدم صمیمیت ناشی میشود. 😩
♦️ مرد، احساسات زن را محکوم میکند. تمسخر می کند و انتقاد می کند و زن هم با شکایت کردن از مرد، در او احساس شکست،سر خوردگی و نالایقی ایجاد میکند.
♦️ درک متقابل، شناخت درست هم و احترام وتوجه به نیاز ها و رفتار ها و روحیات طرف مقابل به صمیمیت و اجتناب از مشاجره، کمک میکند.
♦️ قوانین فردی همدیگر را نیز بشناسید و به آن ها احترام بگذارید و بر ارزش های مشترک تکیه وتاکید کنید.
@daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨ثمره قلب بیکینه چیست؟ /دکتر غلامی
🎥#دکتر_غلامی
#کینه
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد .خدای من!!!!!..... داشتم شاخ درمیاوردم... چی میشنیدم، بع
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
همه دست زدن و خوشحالی کردن، اعظم به زور مادرم پاشد و با اکراه شیرینی پخش کرد، شاید همه اونقدر غرق خوشی بودن که کسی متوجه نبود ارسلان نشد....
بعد از شادی و بگو و بخند خاله اینا اجازه خواستن تا بلند بشن و برن که عمو گفت: چند لحظه صبر کنید؟؟!!......
انگار رو ابرها بودم، از خوشی روی پای خودم بند نبودم، انتظار چندین سالمون داشت به سر میرسید و به وصال یارم میرسیدم....
زیر چشمی و از دور نگاهی به بهمن انداختم، دست کمی از من نداشت.....
هر دو با استرس چشم به دهن عمو دوخته بودیم.....
عمو بعد کلی مقدمه چینی و تعارف تیکه پاره کردن گفت: .......
همه میدونن و از قدیم هم رسم بوده که عقد دختر عمو و پسر عمو رو تو آسمونها بستن، پسر منم خیلی وقته خاطرخواه دخترت هست داداش، ولی چون اعظم جان بودن ما به خودمون جرات نمیدادیم بیاییم جلو.....
الان که خداروشکر به خوبی و خوشی اعظم و رضا محرم شدن، با اجازتون میخوام دخترم نیر رو برا پسرم بهمن همینجا تو همین ساعتهای خوشحالیمون خواستگاری کنم....
با اجازتون میخوام دخترم نیر رو برا پسرم بهمن همینجا تو همین ساعتهای خوشحالیمون خواستگاری کنم....
مامان با ایما و اشاره چشم و ابروش بهم فهموند که به اشپزخونه برم و تا صدام نکرده بیرون نیام، انگاری قلبم درست تو دهنم میزد، خدای من.....
یعنی تموم میشه؟؟
یعنی من و بهمن برای همیشه برا هم میشیم؟؟!!....
یواشکی جوری که نفسم رو حبس کرده بودم، پشت در اتاق گوش وایستادم، صدای بابام بود که میگفت، بهمن جای پسر خودمه، مثل چشمام هم بهش اعتماد دارم و میدونم پسر کاری هست و حلال و حروم سرش میشه، والا من راضیم تا ببینیم نظر حاج خانوم چیه؟؟....
به سمت مادرم برگشت و گفت خانم شما چی میگی؟؟......
مادرم من منی کرد و گفت: والله چی بگم حاج آقا، منم نظرم نظر شماست....
هر چی خودتون و ارسلان صلاح میدونید....
منم حرفی ندارم.....
انشاالله که خیره....
انگار اون لحظه بود که مادرم به خودش اومد و متوجه نبود ارسلان شد و دست و پاشو گم کرد، یه نگاه به پدرم کرد و فهموند که ارسلان نیست و یکدفعه کجا گذاشت رفت که ما متوجه نشدیم....
پدرم با خونسردی منو صدا کرد و سراغ ارسلان رو ازم گرفت....
منم هراسون و دستپاچه خودمو رسوندم به پدرم و تا خواستم چیزی بگم.....
در خونه باز شد....
وبا چیزی که دیدم خشکم زد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌾خانمها باید در اولویت باشند
- همسر باید حواسش به خانوادهای که تشکیل داده است باشد/دکتر عزیزی
همسرانه
❤️
🌺یک ازدواجِ خوب از قانون ۳۰-۷۰ پیروی میکنه.
🌀یعنی شخصی که باهاش ازدواج کردید هفتاد درصد از ویژگی های خوب مورد نظر شما رو داره و سی در صد از ویژگی هاش مورد پسند شما نیست.
🌀این انتخاب شماست که روی اون هفتاد درصد تمرکز کنید و هر روز زندگیتون شادتر بشه.
🌀یا روی اون سی درصد متمرکز بشید و انقد منفی ها رو ببینید که دیگه نقطه مثبتی وجود نداشته باشه.
💢واسه همینه که خوشبختی ساختنیه!!! این شمایید که انتخاب میکنید کدوم سمت برید.
🖌@daneshanushe✍️