eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
14.6هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
در مورد علایق، احساسات، نقاط ضعف و حتی گذشته خود صادق باشید. ممکن است وسواس خاصی داشته باشید یا در حال حاضر از یک بیماری رنج ببرید ولی ترس از دست دادن همسرتان نباید شما را به دروغ گفتن ترغیب کند. 👈 هرچیزی که ممکن است بعدها لو برود و همسرتان را نسبت به شما سرخورده کند، باید صادقانه و شجاعانه بازگو شود. هیچ چیز را پنهان نکنید. ✅ مطمئن باشید اگر همسرتان به اندازه کافی شما را دوست داشته باشد، نه تنها ترکتان نخواهد کرد، بلکه صداقت و شهامت شما را خواهد ستود و چه بسا به شما کمک خواهد کرد.
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت116 . تا اینکه احمد بلند شد و داد زد ولش کن بره زن بی آبرو باید بر
🤝♥️ . یه چند ساعت بعد زنگ خونه سید زده شد و احمد و اقا داوود و صدف وارد شدن و احمد از شرم سرش تو کاملا میشناختمش، الان عذاب وجدان داشت و پشیمون شده بود اما دل شکسته من چیزی نبود به راحتی التیام پیدا کنه! خلاصه سید و آقا داوود و صدف و هانیه کلی ما رو نصیحت کردن و احمد هم گفت اصلا رابطه ای با پروانه نداشته و اون فیلمی سارا میگه الکی بوده و سارا میخواد خرابم کنه و روی حرفش هم اصرار داشت! اون میگفت و من برای حرفم مدرکی نداشتم اما منم کوتاه نیومدم و میگفتم الکی نبوده که احمد با اخم و سر پایین گفت سارا جان میدونم میخوای تلافی کنی و بهم تهمت میزنی اما نکن معصیت داره بعد برگشت سمت سید و گفت سید لطیف تو بگو، من ماموریت نمیرم؟! سید لطیف هم با اخم سری به تایید تکون داد و من مطمن بودم احمد ماموریت هم میره منتهی چیزی بعدا فهمیدم این بود که اگه چندروز ماموریت داشت یه دو روز اضافه مرخصی میگرفت و میرفت پیش پروانه و همین باعث میشد من اوایل متوجه نشم چیکار میکنه!خلاصه سید کلی زهر چشم و تعهد از احمد ‌گرفت و آخر سر هم گفت پاشید و وضو بگیرید و دست روی قرآن بزارید که دیگه کارتون به اینجا نکشه و همینطور هم شد و احمد دست گذاشت روی قرآن که دیگه پروانه از زندگیش حذف بشه منم دست گذاشتم که اگه احمد سر به راه بشه برگردم به زندگیم و شکاک نباشم، اما من واقعا شکاک نبودم من مار گزیده بودم و از ریسمان سیاه و سفید میترسیدم.خلاصه با دلخوری و دلشکستگی برگشتم سر زندگیم و الهی بمیرم از همه بیشتر بچم امید خوشحال بود و دست منو سفت گرفته بود و با خنده ای که به خاطر افتادن دندون جلوش با نمک تر شده بود بهم ابراز محبت میکرد! احمد هم حسابی رفت روی فاز منت کشی و اینقدر ضجه زد و عجز و ناله و خواهش و التماس کرد که برگردم به زندگی و به خاطر مشتی زده بود توی صورتم برام یه جفت گوشواره خرید و بیشتر از قبل قربون صدقه ام میرفت و خلاصه یه ماه دیگه ام گذشت و حالا من هفت ماهه بودم و حسابی سنگین و اینکه بچه مون هم باز دختر بود و کیف احمد حسابی کوک اما من اصلا دل خوشی به این بچه نداشتم، نه اینکه از بچه بدم بیاد بلکه از آینده اش و وضعیت زندگی خودم میترسیدم. اون یک ماهه همه چی اروم بود و خبری از پروانه و شیطنت هاش و رابطه احمد باهاش نبود تا اینکه یه روز زنگ خونه به صدا درآمد و امید سریع پرید توی حیاط و درو باز کرد و کسی که پشت در دیدم برام عجیب بود! مطهره! دوست دوران مجردی که من به خاطر پروانه بهش شک کرده بودم! مطهره با پسری کنارش و پسر کوچیکی بغلش!
🔖احترام به نظر شما 🔖اگر مثلا مادر نامزدتون خودشون رفتن با سلیقه خودشون چیزی رو برای شما خریدن که جزو خریدهای عقد بوده و میبایست شما هم می بودین مثلا سرویس طلا 👈حواستون باشه که همون اول، توی ذوقشون نزنین، ولی بعدش به نامزدتون با آرامش و مهربونی بگین که: " منم دوست داشتم می بودم... می دونی اخه این چیزا سلیقه ایه ، خب منم دوست داشتم توی خرید سرویس طلای خودم می بودم ...." 🙄 💌چهرتون رو هم ناراحت کنین و یه جورایی برین توی خودتون .فایده این کار اینه که اولا ممکنه موقعیت فراهم بشه و بتونین سرویس طلا رو عوض کنین و اونی که دوست دارین رو بگیرین. ولی اگر نشد عیب نداره. 😒حداقلش اینه که حرفتون رو زدین و دفعه های بعدی یادشون هست که بدون نظر شما براتون خرید نکنن🙄 🏷یادتون باشه با دعوا این چیزا درست نمیشه، بهتره با آرامش و صبر حرفتون رو بزنین . چون اینجوری دیگه حق به جانب شماست ولی اگه دعوا کنین اصل حرف گم میشه و اون دعواهه بیشتر از حرفهاتون به چشم میاد و برچسب عصبی و .... هم ممکنه بخورین
هیچ موقع، زمان دعواهای زناشویی، حرف‌هایی نزنید که راه برگشت خود را ببندید. آدم‌ها را در این مواقع می‌توان شناخت. همیشه موقع بحث و جدل جانب احتیاط را رعایت کنید. به این فکر کنید که ممکن است حرف‌هایتان آن‌قدر آثار مخربی به بار آورد که تا سالیان سال از ذهن همسرتان پاک نشود. پس با درایت و خردمندانه رفتار کن
‼️بیخودی غُر نزنید! خیلی وقت‌ها حواس والدین به چیزهایی که می‌گویند نیست. در حالی که بچه‌ها مثل یک اسفنج که آب را به خودش جذب می‌کند، حرف‌های مادر و پدرشان را جذب می‌کنند و توی ناخودآگاه‌شان قرار می‌دهند.  ❕اگر مادر یا پدری هستید که غر زدن بخشی از شخصیت شما شده است، لطفا جلوی بچه‌ها مراقب باشید.  قرار نیست آن‌ها از شما یاد بگیرند که زل زدن به نیمه خالی لیوان کار خوبی است، بلکه قرار است کاملا خلاف آن را یاد بگیرند.  ✔️بنابراین از حالا به بعد به جای اینکه در مورد سختی‌های کارتان غر بزنید، روی نکات مثبت تمرکز کنید، مثلا بگویید: روز خسته کننده‌ای داشتم ولی بالاخره کارم را تمام کردم. رابطه زناشویی👩‍❤️‍👨
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت117 . یه چند ساعت بعد زنگ خونه سید زده شد و احمد و اقا داوود و صد
🤝♥️ . جا خوردم و خواستم دکش کنم بره اما به خودم تشر زدم و گفتم از کجا معلوم حرف های پروانه موذی درست باشه و هرکس بقیه رو مثل خودش میبینه بنابراین پریدم توی حیاط و اشک دوتامون درومد و بعد راهنمایی اش کردم داخل و سریع از دوتا زن با چنتا بچه خارج شدیم و تبدیل شدیم به همون دخترای نوجوان شر و شیطون و اول از همه مطهره کلی گلایه کرد که چرا بی معرفتم و سراغش رو نگرفتم ولی سریع کانال رو عوض کرد و گفت از زندگیش از اینکه بعد از تولد پسر دومش دیگه زندگی به کامش شده و هرچند سجاد هیچوقت عاشقش نبوده اما حالا دیگه واقعا دوستش داره و انگار خونه اش هم رفته استان دیگه ای و این روزا اومده بود خونه یکی از فامیل هاش توی تهران و آدرس منم از مینا خواهر شوهرم گرفته بود.مطهره میگفت و من براش خوشحال بودم اما دل خودم شاد نبود تا اینکه گفت خوب تو بگو از زندگیت؟! چیکار میکنی با احمد آقا؟! خوشبخت هستی ان شاءالله و من برات همیشه دعا میکنم! من هم الکی گفتم خوبه!خلاصه رابطه من و مطهره دوباره خوب شد و از اون روز به بعد تا همین امروز ما با هم ارتباط تلفنی داریم و همیشه از داشتن دوستی مثل اون خوشحالم.بعد از اون یکماهه که احمد دست روی قرآن گذشته بود و خبری از پروانه توی زندگی من علی الظاهر نبود باز ماموریتی برای احمد پیش اومد و این بار با سید لطیف باید میرفتن که دیگه تقریبا خیالم راحت بود ماموریت حدود یک هفته ای طول کشید و دیگه دو روز بعد باید احمد می اومد که تلفن خونه زنگ خورد و وقتی جواب دادم دیدم سید لطیفه که معلوم بود تو خیابون داره حرف میزنه با گرمی احوالپرسی کردم که سید من منی کرد و گفت ابجی باید چیز مهمی بهت بگم!تا این رو گفت لرز ورم داشت و با تته پته گفتم بفرمایید! گفت ببین مثل خواهرمی ولی باید بگم احمد آقای شما حسابی دل در گرو اون زنه داده و گمون کنم هنوزم صیعه اش هست چون ماموریت تموم شد و اون گفت جایی کار دارم و من از کانالی متوجه شدم رفته شهری اون زنه ساکنه من تلاش کردم برت گردونم به زندگی اما انگار فایده نداره حالا وظیفه داشتم به عنوان کسی که زبون گذاشت و برت گردوند بهت اطلاع بدم که خودت تصمیمم بگیری! سید اینو گفت و خداحافظی کرد و منی که احساس کردم اتاق دور سرم میچرخه! فشارم افتاد و همونطور نشستم روی زمین و دیگه نایی برای گریه کردن هم نداشتم ولی باید چاره ای می اندیشیدم احمد نه فقط منو بلکه کتاب خدا رو هم به بازی گرفته بود و این قابل بخشش نبود! .
☘🌸🌺🌼☘ ✳️ ایده_گفتگو من وقتی مشکلی فکرم رو مشغول کنه به بهانه پیاده روی یا عصرونه شوهرمو میبرم پارک و درمورد موضوع صحبت میکنیم. هرگز از یه مشکل رد نمیشیم. حتما در موردش حرف میزنیم. نتیجه گیری و حلش میکنیم. هفته ای یک بار هم ۵شنبه ها داریم. درمورد اشتباهات و تجربه های مثبت حرف میزنیم. خیلی تاثیر داره. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
جمله‌های؛ - رسیدی لطفا زنگ بزن - میخرم برات - صبح زنگ میزنم بهت خواب نمونی - الان چیکار کنم حالت خوب شه - توی عکس دسته‌جمعی از همه خوشگلتر بودی - میری بیرون ماسک یادت نره‌آ یا مثلا دیدن پیام صبح‌بخیرش روی موبایلت وقتی از خواب بلند میشی از هزارتا دوست‌دارم قشنگ‌تر نیست؟ با همین حرفای ساده چشاشو قلبی کنید هر روز.^^ ❤️
خانمها اگر می خواهند همیشه همسرشان، مجنون بماند و هیچ گاه عشق و علاقه آنها از دل همسرشان بیرون نرود، حتما تنوع را در زندگی خویش به کار بندند. غذا هر چه هم خوشمزه باشد، یک بار دلپذیر است و ماندگاری دارد. اگر همیشه مجبور باشید یک نوع غذا بخورید، بار سوم از آن دلزده می شوید. یک لباس هر چند هم زیبا باشد، برای مدت زمانی معین جذاب است. یک مدل موی دلفریب، برای زمان معینی دلربایی دارد.