eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
14.6هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . رفتم تو اتاق تا ببینمش وبهش تبریک بگم ولی عاطفه گوشه اتا
📜 🩷 . روزها وشبها تکراری میگذشتن تا اینکه منظر وسیله هاشو جمع میکرد با دیدن من اومد جلو گفت :ما داریم میریم احمد شهر برامون خونه گرفته دیگه از دستمون راحت میشی .مریم:منظر عوض شده بود ساکت وبی آزار خندیدم به شوخی گفتم حتما باید کتک میخوردی تا اروم بگیری دختر ؟ولی اینو جدی میگم خیلی برات خوشحالم که یه زندگی بدون کینه ومستقل شروع میکنی امیدوارم خوشبخت وسلامت باشید برو به سلامت .برگشتم برم بالا که گفت مریم ؟ هان !حلالم میکنی خیلی درموردت فکرای بد میکردم خیلی پشت سرت حرف زدم که با احمد رابطه داری وبهش چشم داری ولی برعکس تو کاری کردی که احمد به من علاقه مند بشه منو ببخش نمیدونی تو انسانی یا فرشته اینقدر خوبی که شک دارم انسان باشی ولی از یه نظر حسابی مطمئنم خیلی زیاد حداقل به اندازه اسمم مطمئنم ؟مریم:ازچی ؟منظر :از اینکه  زن بابات خوده خوده شیطانه اینو خیلی مطمئنم .مریم:لبخندی به روش زدم وبه راهم ادامه دادم خوشحال بودم که منظر بالاخره فهمید که من چشمم دنبال چیزی نیست وبه جای اینکه وقت وانرژیشو صرف متنفر شدن از من بکنه .صرف عشق وعلاقه به احمد کرد ونتیجشو هم گرفت .سکینه کمر درد ودل درد داشت وحال وروز خوبی نداشت برای همین حوصله کل کل با من رو هم نداشت ویه گوشه ولو میشد وناله میکرد .کارهام ده برابر شده بود کارهای خونه وطویله وخواهرا وبرادرا وآشپزی بچه های اعظم .عاطفه که احتیاج به مواظبت داشت واز لحاظ روحی داغون بود حتی میترسیدم یه لحظه تنهاش بزارم .یه طرفم سکینه وغر غرهای آقام که چرا به سکینه نمیرسی .دیگه وقت سر خاروندن هم نداشتم روزا تا شب مثل تراکتور کار میکردم شب از فشار خستگی مثل مرده ها میوفتادم .مهدی ومنصور رفتن دنبال موسی ویه کتک مفضل بهش زده بودن وزهرا رو آورده بودن پیش عاطفه که ببینه .چندوقتی بود بچه رو ندیده بود خیلی بی تابی میکرد .دوروزی زهرا پیش عاطفه موند که ننه موسی با داد وهوار اومد وبچه رو از بغل عاطفه کشید بیرون وبرد کلی هم فحش وناسزا نثار مهدی ومنصور کرد که بچمو زدن داغون کردن .باز هم عاطفه نشست رو زمین وشروع کرد زار زدن .از رفتاراش کلافه بودم دوست داشتم محکم باشه ولی نبود شاید هم درد خیلی زیادی رو تحمل میکرد وچون من بچه نداشتم نمیفهمیدم چی میکشه ..
🔸فرد مثبت همیشه برنامه دارد، فرد منفی همیشه بهانه دارد. 🔸فرد مثبت همیشه خود جزئی از جوابهاست، فرد منفی همیشه خود بخشی از مشکلات است. 🔸فرد مثبت در کنار هر سنگی سبزه ای می‌بیند، فرد منفی در کنار هر سبزه ای سنگی می‌بیند. 🔸فرد مثبت برای هر مشکلی راهکاری می‌یابد، فرد منفی برای هر راهکاری مشکلی می‌بیند. 🔸فرد مثبت همیشه دوستی ها را زیاد می‌کند، فرد منفی دشمنی ها را زیاد می کند. 🔸فرد مثبت می گوید اجازه بده انجام پذیر است، فرد منفی میگوید نمی توانم انجام پذیر نیست. 🔸فرد مثبت همیشه با صبر مشکلات را حل می‌کند، فرد منفی همیشه با خشم مشکلات را زیاد می‌کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"وقتی یاد می‌گیری با خودت درست و مهربان صحبت کنی، قدم اول رو به سمت رشد و آرامش واقعی برداشتی. کلماتی که به خودت می‌گی، مستقیم روی روح و ذهنت تأثیر می‌ذارن. پس با خودت مثل بهترین دوستت حرف بزن، حمایتگر و پر از امید. 🌿💫" چشماتو باز کن 🧠 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫 ☯️ دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ مادر گفت: دارد نردبان می سازد! ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد! سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد. نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست لاجرم آن کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست
‌ 🔹اگر مایلید همسر شما آرامش داشته باشد و شما را تکیه گاه خود بداند، ✔️از برنامه ها و کارهای خود با او صحبت کنید. ✔️در مورد آروزها و افکارتان با او گفتگو کنید. ✔️از خوبیهای او تعریف و تمجید کنید. _با همین میزان گفتگو، او احساس می کند مورد توجه شما قرار گرفته است. ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهارت هایی که باید به بچه هامون یاد بدیم 👌🏻 پسر ، دختر هم نداره 🤗 🖌 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨الهے ✨در این شبهاے شعبان ✨امیدوار کن کسے ✨را که به آستانت ناامید است ✨بگیر دستے که ✨بسوے تو بلنـد است ✨مستجاب کن دعای ✨کسے که با اشکهایش ✨تو را صدا میـزند شبتون سرشاراز آرامش❤️
تقویم نجومی اسلامی 👈 یکشنبه 👈13 آبان / عقرب 1403 👈 1 جمادی الاول 1446 👈3 نوامبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 👨‍👩‍👧‍👧 روز دانش آموز. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز ساعت 8:49 بامداد قمر از برج عقرب خارج می گردد. 📛و ساعت 5:22 قمر وارد صورت عقرب شده است. 🚘مسافرت: مسافرت با احتیاط و با صدقه همراه باشد. 👶زایمان خوب و نوزاد مبارک و روزی دار و مقبول مردم باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️کلیه امور زراعی و کشاورزی. ✳️آبیاری. ✳️کندن چاه و کانال و انواع حفاری. ✳️درختکاری و جابجایی اشجار. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️خرید باغ و مزرعه. ✳️کشیدن دندان. ✳️و بیرون آوردن دمل و زگیل و زوائد بدن نیک است. 📛ولی امور زیر بنایی معاملات کلان و ازدواج و سفر خوب نیست. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: فرزند حافظ قران گردد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث کوتاهی عمر می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، برای رگ ها ضرر دارد. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 2 سوره مبارکه " بقره " است. الم ذالک الکتاب لا ریب فیه... و مفهوم آن این است که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد .ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌ (این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد. 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
شکر برای یک روز زیبای دیگر شکر برای سلامتی جسم و جان شکر و هزاران شکر برای وجود ارزشمند عزیزانم🌸 سلام. صبحتون بخیر مهربانان ❤️
38.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چکار کنیم مردها دنبال کس دیگه ای نرن ...؟! ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . روزها وشبها تکراری میگذشتن تا اینکه منظر وسیله هاشو جمع
📜 🩷 . سکینه روز به روز سنگین تر میشد وناله ها ودرداش بیشتر .عاطفه هم زیر طعنه کنایه های آقام  داغون شده بود دلتنگی زهرا یه طرف حرفهای نیش دار آقام وسکینه هم یه طرف هرشب شاهد اشکهای که میریخت بودم .بچه های اعظم هم دلتنگ مادربودن وبی قرار من مریم خسته از تموم بدبختی ها وسختی ها باز هم به همشون دلداری میدادم وامید به آینده ای که نامعلوم بود .الان یه دختر بیست وهفت ساله بودم که  تجربه وزجرهای که کشیده به اندازه هفتاده ساله . بعد از رفتن احمد ومنظر اتاق رو دادیم به عروس همسایمون  نشستن .منصور وخدیجه هم رفتن تهران خونه دوطبقه ای اجاره کردن وبا مهدی ومحبوب زندگی میکردن .خونمون هیچ شادی نداشت وقتی به دیوار ها نگاه میکردی انگار بوی بدبختی وزجر میدادن انگار دیوارها هم خسته شده بودن .بی دلیل حال دلم خوب نبود کارهامو انجام دادم رفتم در خونه مستاجر تازمون رو زدم ولی درو باز نکرد .خونه نبودن .رفتم بالا نشستم سر قالی وسکینه کنار تخت قالی دراز کشیده بود .گفتم پس زهرا اینا کجان تو ندیدی رفتم در زدم نبودن خونه .سکینه :چرا رفتن ده پدر مادرت ختم انگاری یه زن مرده جوون هم بوده چندتا هم بچه داره .سر زا رفته میگن آل اومده جگرشو برده  حتی همسایه هاشونم دیدن دستشو گاز گرفت وگفت وای خدا به دور آدم میترسه با شنیدن این چیزا .مریم:طفلک بچه هاش بارکلا چقدر اطلاعات داری تو باید کارگاهی پلیسی چیزی میشدی به دقیقه نکشیده تموم زیر وبم طرفو درمیاری .سکینه :برو بابا مسخره مقصر منم که به تو خبرهای جدید میدم . مریم:نمیدونم چی شد واما مطمئنم خدا حرف تو دهنم گذاشت خودم هیچ اختیاری بابت گفتنش نداشتم .به یکباره وسریع گفتم :سکینه از شوخی گذشته ولی این مرد که زنش مرده میاد منو میگیره .سکینه خیره نگام کرد وگفت خوبه باز خیالباف شدی ببینم نکنه رفتی اینارو به اونا که رفتن ختم گفتی ها؟.خودم شکه بودم از حرفی که زده بودم ولی نمیدونم چرا به دلم افتاده بود وبه زبونم آوردم .ولی وقتی دیدم سکینه برام دردسر درست میکنه ومیره به آقام میگه .آقامم فکر میکنه من خودم فرستادم دنبال اون مرد سریع خودمو جمع وجور کردم وگفتم چرت وپرت نگو من که اصلا نمیدونستم خبر نداشتم یادت رفته خودت الان گفتی