🔰نمونه اشعار فرهنگ دينی
🌷اهميت #آگاهی و #آزادگى
آدم از بي بصري #بندگي آدم كرد
گوهري داشت ولي نذر قباد و خم كرد
يعني از خوي غلامي ز سگان خوارتر است
من نديدم كه سگي نزد سگي سر خم كرد
اقبال لاهوري
🌷سفارش به آزادگی
گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم
ورت ز دست نيايد، چو سرو باش آزاد
سعدی
https://eitaa.com/danestanyhayshearefarsi
🌷نمونه شعار آزادگان
الموت اولي من ركوب العار
والعار اولي من دخول النار
مرا عار آيد از اين زندگي
كه سالار باشم كنم بندگي
تن مرده و گريه ان
به از زنده و خنده دشمنان
👈نمونه آزادگان «امام حسین (ع)»
🌷اشعار حماسي امام حسين (ع)
بزرگ فلسفه قتل شاه دين این است
كه مرگ سرخ به از زندگي ننگين است
خاقانی
https://eitaa.com/danestanyhayshearefarsi
🔰اهمیت آزادى
نعمتي بهتر از آزادي نيست
بر چنين مائده كفران چه كنم ؟
مرا زور و فیروزى از داور است
نه از پادشاه و نه از لشكر است
كه آزاد زادم نه من بنده ام
یكى بنده آفریننده ام
در دهر هر آن كه نیم نانى دارد
از بهر نشست آشیانى دارد
نه خادم كس بود نه مخدوم كسى
گو شاد بزى كه خوش جهانى دارد
خیام
👈ستایش آزادگان
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
https://eitaa.com/danestanyhayshearefarsi
🔰سفارش به طلب آزادى
اي گروه مومنان شادي كنيد
همچو سرو و سوسن آزادي كنيد
مولوي
1امام على علیه السلام در ارتباط با آزادگى و عزت نفس فرمود: «وَلا تَكُنْ عَبْدَ غَیرِكَ وَقَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا؛ نهج البلاغة ، نامه 31.
بنده دیگرى مباش، در حالى كه خداوند تو را آزاد آفریده است.» و شاعران نیز سوروده اند
مرا زور و فیروزى از داور است
نه از پادشاه و نه از لشكر است
كه آزاد زادم نه من بنده ام
یكى بنده آفریننده ام
در دهر هر آنكه نیم نانى دارد
از بهر نشست آشیانى دارد
نه خادم كس بود نه مخدوم كسى
گو شاد بزى كه خوش جهانى دارد
خیام
https://eitaa.com/danestanyhayshearefarsi
🔰اهميت تربيت و ادب
آدمي فضل بر ديگر حيوان
به جوانمردي و ادب دارد
اخلاق منظوم
👈برگرفته از حديث شريف : أَفْضَلُ الشَّرَفِ الْأَدَب غرر الحكم
افزونترين شرف و بلندى مرتبه ادب است.
- حُسْنُ الْأَدَبِ خَيْرُ مُوَازِرٍ وَ أَفْضَلُ قَرِينٍ غرر الحكم
نيكوئى ادب بهترين يارى كننده ايست و افزونتر همنشينى است.
https://eitaa.com/danestanyhayshearefarsi
👈اينجا جای شعر حافط است که :
🎂گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
🌷غزلیات حافظ
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام میام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
🎂گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
غزل شمارهٔ ۴۹۰
https://eitaa.com/danestanyhayshearefarsi