eitaa logo
آغـوش‌خــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
390 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
441 فایل
بِسْـمِ‌رَبِّ‌النْور؛✨️ "اینجاهر‌دل‌شکسته‌،التیام‌می‌یابد🌱" ناشناسمون🌵 https://harfeto.timefriend.net/17167459505911 🪴شرایط‌و‌همسایه‌ها : @sharaet_Canal -مدیر : @Laleiy - ادمین: @Seyede_dona براامام‌زمانت‌بمون🤍🌿!
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 بعد از رفتن سهراب سریع به سمت در دویدم و از پشت پرده نگاهی به داخل حیاط انداختم ، موتورش رو روشن کرد و رفت . نفس راحتی کشیدم و به سمت مبل ها رفتم . لیوان آبی که سمیه برای سهراب ریخته بود و سهراب نخورده بود رو یک نفس سر کشیدم و خودمو روی مبل پرت کردم ... آخیش ، اینم گذشت . با شنیدن صدای بسته شدن در به خیال اینکه دوباره سهراب برگشته سریع خودم رو جمع و جور کردم . خاله اَمینه و عمو جلال باهم وارد هال شدن . بلند شدم و سلامی کردم . خاله اَمینه با لحن زیبایی که داشت گفت : + دخترم بیا اینجا . همراهش به سمت آشپزخونه قدم برداشتم . خاله اَمینه از توی در پایینی اجاق گاز یه پلاستیک در آورد و یه قابلمه رو توی پلاستیک گذاشت . یه پلاستیک مشکی هم از زیر چادرش در آورد و به سمتم گرفت . + بیا مروا جان . این پلاستیک غذا برای تو راهته . اینم یه هدیه ناقابل از طرف من و سمیه اس . ذوق زده دستامو به هم کوبیدم و مثل بچه ها پریدم بغلش . از این همه لطفی که به من داشت متعجب شده بودم . آخه آدم به این خوبی ؟! خب دروغ چرا ، توی عمرم همچین آدمایی ندیده بودم . تشکری کردم و با خنده گفتم : - خاله جون میگم این کبه هست دیگه ؟! خاله اَمینه بلند بلند شروع کرد به خندیدن . + نه دخترم ، این ظرف کوچیکه توش رنگینکه . اونم که نافلست . - تا حالا نخوردم ولی از بوش معلومه که خوشمزست. خنده ای کرد و گفت: +ای زبون باز. لبخندی زدم و بوسی روی گونش کاشتم و با ذوق به سمت اتاق سمیه رفتم . &ادامـــه دارد ......