eitaa logo
در انتظار رویش🌱
2.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
387 ویدیو
20 فایل
➖دبیر دین و زندگی ➖کاردانی گیاهپزشکی ➖ کارشناسی و کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث ➖عاشق مطالعه و علاقه مند کار تربیتی ➖کپی ممنوع❌ https://harfeto.timefriend.net/17327881897370 https://abzarek.ir/service-p/msg/1974160 👆👆 دریافت پیشنهاد و انتقادهای شما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر معلم زیست شناسی بودم، در تدریس درس مربوط به شبکیه و عنبیه چشم، در تدریس ساختار گوش و همینطور تدریس گیرنده های چشایی و پرزهای زبان حتماااا علم تجربی را به علم دین پیوند میزدم و این کلام مولا علی علیه السلام را بیان می کردم : 👇👇👇 از خلقت انسان به شگفتی آیید که با مقداری پیه می بیند، با تکه گوشتی سخن می گوید و با استخوانی می شنود.❗️ ✍🌱در انتظار رویش🌱 ۱۴۰۲/۷/۵ @dar_entezare_ruyesh
دیشب یکی از عزیزان تو ناشناس یه مطلب خیلی مهم و برش خیلی زیبایی از کتاب طعم شیرین خدا برام فرستاده بود😍👌 یکی از کتابهای محبوبم که سر کلاسهای بلاد کفر می برمش😍❤️ چون دیروز ناشناس های زیادی گذاشتم و جواب دادم، نخواستم اینو دیشب بزارم.☺️ الان میزارم، نوش کنید با جان و دل👌👇👇
پیشنهاد_ویژه♨️ 🍃قسمت دوم 🍃 رسیدیم درِ خونه. در زدیم. زن میان‌سالی در رو باز کرد. بعد از سلام و علیک وارد شدیم. سمت چپ، یه اتاق کوچیک بود. گوشۀ اتاق، یه تخت بود که یه جوون روش دراز کشیده بود. اون جوون از گردن به پایین قطع نخاع بود. جز سرش، هیچ جای بدنش حس نداشت. گفتگو شروع شد: کلاس دوم راهنمایی، خرّمشهر ... . معلّم در حال درس دادنه که بمبارون هوایی می‌شه. یکی از بمبا روی سقف کلاس می‌افته و سقف، رو سر دانش‌آموزا خراب می‌شه. دوستاش جلوی چشماش پر پر می‌شن. خودشم تیرآهن سقف می‌افته روی گردنش و قطع نخاع می‌شه. 🍃 حالا بیشتر از بیست ساله که از اون روز گذشته. اون جوون تو همۀ این مدّت، جز سالی دو سه بار که با آمبولانس یه چرخی تو شهر می‌زنه،‌ کنج خونه افتاده و داره روزگار می‌گذرونه. 🍃ازش پرسیدم: تو که از گردن به پایین حس نداری،‌ وقتی مریض می‎شی،‌ از کجا می‌فهمی؟ گفت: نمی‌فهمم. گفتم: پس چه طور مداوات می‎کنن؟ گفت: به قدری بیماریم پیشرفت می‎کنه که به عفونت تبدیل می‌شه و از بدنم بیرون می‎زنه. اون وقته که دکترا می‎فهمن و درمونم رو شروع می‎کنن. 🍃خدایا! من تا حالا این طوری به «درد» نگاه نکرده بودم. درد چه نعمت بزرگیه و من چه بندۀ غافلی هستم! من رو ببخش که تا حالا هر وقت درد به سراغم می‌اومد، ازت آروم شدنش رو طلب می‎کردم،‌ بدون این که اون رو نعمت بدونم و شکرش رو به جا بیارم. 🍃بهش گفتم: به چی علاقه داری؟ گفت: به کتاب خوندن. گفتم: می‎خونی؟ گفت: نه. گفتم: چرا؟ گفت: برا خوندنِ کتاب باید اون رو دستم بگیرم و ورق بزنم؛ ولی من که نمی‎تونم این کار رو انجام بدم. اگه بخوام کتاب بخونم، باید مادرم کتاب رو جلو چشمم بگیره و ورق بزنه؛ امّا اون، همۀ وقتش رو برا من گذاشته.‌ مگه می‎تونم ازش توقّع این کار رو هم داشته باشم؟! 🍃خدایا! تا حالا به هر نعمتی فکر کرده بودم؛ ولی دیگه به این فکر نکرده بودم که حتّی دست گرفتن کتاب و ورق زدن اون، خودش یه نعمته. از طرف تو چه قدر نعمت و از طرف من چه قدر غفلت! 🍃وقتی جایی از صورتش می‎خارید،‌ به مادرش می‎گفت: «صورتم می‎خاره» و بعدشم نشونی می‎داد که کجای صورتشه: سمت چپ،‌ پایین چشمم،‌ نه کمی بالاتر ... دیگه داشتم گیج می‌شدم از این همه نعمتایی که توشون غرق بودم و حتّی لحظه‎ای بهشون فکر نکرده بودم. هر چی فکر می‎کنم،‌ یادم نمی‎آد تا اون وقت برا خاروندن صورتم خدا رو شکر کرده باشم. 🍃بهش گفتم: یک سؤال. گفت: بپرس. گفتم: ناراحت نمی‎شی؟ گفت: نه. گفتم: بیشتر از بیست ساله، از وقتی نوجوون بودی تا حالا که سی و خورده‌ای سال از عمرت گذشته، کنج خونه‌ای. با این همه مشکل، از خدا گلایه نداری؟ ازش ناراحت نیستی؟ 🍃تا این رو شنید، حالش تغییر کرد و گفت: نه!‌ نه!‌ خدا خیلی خوبه،‌ خیلی خوب. شکر خدا، شکر خدا! این حرف رو که زد، دیگه با همۀ‌ وجودم پیشش احساس کوچیکی ‎کردم. مادرشم می‎گفت: «مناجاتای سحر پسرم با خدا دیدن داره». چه قدر دوست داشتم یه بار وقت سحر پیشش بودم و مناجاتای اون رو با خدا می‌دیدم! 📚 ، کتاب پنجم، صفحۀ ۱۸۷ ✍محسن عباسی ولدی @dar_entezare_ruyesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ببخشید گاهی از فضای معلمی و درس و مدرسه خارج میشم ... میرم سمت تکه های دیگری از خودم که از جان کنده ام و بر صفحه دفتر نگاشته ام😊👇
کیست که سکوت گنگ یک ماهی را در تنگنای یک تُنگ بفهمد؟ این حصار کوچک شیشه ای، دریا را از خاطر او نربوده است.💔👌 او که زادگاهش، دریاست، چگونه به حجم تَنگِ تُنگ دل ببندد؟! این آب راکدِ بی موج در دلِ تُنگ، او را دلتنگ می کند.💔😭 دلتنگ امواج خروشان دریا!!🌊🌊 کنار ساحل، رو به روی دریا، چشم انتظار سنگی است که تقدیر، نه از سرِ بی مهری؛ بلکه از روی محبت به سوی او پرتاب کند.💔 او لب تشنه ای است در ساحل، نه تشنه ی آب؛ که تشنه ی شکستن!!😭⚡️ این شکستن، پایان تُنگ است 💔 و آغاز دریا.😍❤️🌊🌊 ✍🌱درانتظار رویش🌱 ۹۷/۱/۲۷ @dar_entezare_ruyesh
نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را🥺 ملائک با نگاه یأس بر ما سجده می کردند ملائک راست می گفتند، اما ساختی ما را💔 که باور می کند با اینکه از آغاز می دیدی که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را😭💔 به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تُنگ تقدیریم🐟 تو خود بازیچه ی اهل تماشا ساختی ما را!💔 به جای شکر، گاهی صخره ها در گریه می گویند💧 چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را؟🌊🌊 دل آزردگانت را به دام آتش افکندی🔥💥 به خاکستر نشاندی، سوختی تا ساختی ما را!💔😭 @dar_entezare_ruyesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون بخیر🍁
سلام، خیلی خوش اومدید🌸🌱 سوالتان خیلی باحااال بود، بلاد کفر، عنوانی است که من برای کلاسهای دینی انتخاب کردم خودمو جای شما گذاشتم و حق دادم بهتون که سوال بشه👌 ولی انصافا به خاطر انتخاب عنوان بلاد کفر برای کلاسای دینی، خیلی فکر کرده ام و خیلی هم دوسش دارم😍😅 خودمم پیغمبری در بلاد کفرم😂🙈 حالا مستقلا میگم چرا بلاد کفر☺️ اگه یه چرخ کوچولو تو کانال بزنید، هشتگ رو دنبال کنید، چندین کتاب برا دهه هشتادیا و چندین کتاب برا همکاران و غیر همکاران علاقه مند به مطالعه معرفی کردم🌹 @dar_entezare_ruyesh
چرا کلاس های دینی را بلاد کفر می نامم⁉️ 👇👇👇 بنده اغلب با دانش آموزانی با سطح رفاهی بالا سر و کار دارم دانش آموزای که تو کار فارکس هستند و درآمدش خیلی بیشتر از درآمد معلمان بازنشسته است🙈😅 از خانواده هایی که انگیزه دینی و حتی پایبندی دینی آن چنانی ندارند . دین را یک امر دست و پا گیر و مانع خوشی میدانند و مدیتیشن و یوگا و انرژی درمانی را می ستایند. کتاب آسمانی خودمان، قرآن کریم را نخوانده اند؛ ولی کتابهای نویسندگان غربی با مبانی ماتریالیستی را که نیشی است زهرآلود، نوش جان کرده اند.❗️😐 دین و نماز و روزه و حجاب و آخرت و معادباوری و...جایی و رنگی در زندگی شان ندارد. دانش آموزی با پوشش نامناسب که اگه بخواهی با مادرش حرف بزنی، می بینی اوضاع مادرش، بدتر از خودشه.❗️😞 در چنین فضایی بهتر میتونید بفهمید چرا به کلاسهای دینی میگم بلاد کفر😅 و میتونید بفهمید چرا کلاس دینی را با قرآن و روایت و ...شروع نمیکنم؛ بلکه با رونالدو، استارت میزنم😂 سختی کار منو قشنگ متوجه میشید👌☺️ این چالش ها به اضافه ی رویکرد فکری خودم موجب شدند که عصیان کنم بر روش های معمول تدریس دینی. معتقدم با نسل حاضر باید از کفر شروع کرد تا به توحید رسید👌 الحمدلله و هزاران شکر، پاسخی که برای سوالات حساب شده ی جلسه اولم از شاگردان سالهای قبل، دریافت کردم، درست بودن روشم را تایید میکند👌🍃🌹 😅 ✍🌱در انتظار رویش🌱 ۱۴۰۲/۷/۶ @dar_entezare_ruyesh
تازه، بلاد ایمان هم دارم آ😍 کلاسهای موسسه قرآنی با حضور عزیزانی معتقد و تشنه ی معارف دین❤️🤩 تابستون نامه ۳۱ نهج البلاغه رو تو بلاد ایمان کار می کردیم، خیییییلی کلاس با حالی بود😊 باحال هم به معنای امروزی و هم به معنای با حالِ معنوی☺️ طنز و اشک شوق و فکر و سوال و احساس عطش برای رشد و ...👌هرچی بگم، کم گفتم🤩 عزیزان بلاد ایمان در جریان بودند که با بازگشایی مدارس، من به بلاد کفر هجرت میکنم😂 از آنجایی که هم خودم و هم آن عزیزان، کلاسهای بلاد ایمان را دوست داریم، از من قول گرفتند که هفته ای یک روز هم بلاد ایمان باشیم، ولی ناقلاها طوری برای خالی بودن وقتم دعا کردند که برنامه های مدرسه ام به هم ریخته😩🥲 و فعلا وقت خالی دارم، خیلی بیشتر از آنچه باید❗️ اگر خدا توفیق دهد و برنامه ها را آنگونه که خودش میخواهد، به هم نریزد، از هفته آینده میهمان شرحی بر دعای ابوحمزه ثمالی در بلاد ایمان خواهیم بود ان شاء الله 👌 ✍🌱در انتظار رویش🌱 ۱۴۰۲/۷/۶ @dar_entezare_ruyesh