#خاطرات_شهید |
📝 آب دادن گل های مزار شهدا
خاطرات شهید سیدعلی اصغر شم آبادی
روایت کننده : مادر شهید
علی اصغر قبل از اینکه به جبهه برود بیشتر شب ها، نیمه شب با دو نفر از دوستانش گل های مزار شهدا را آب می دادند و این عشق وعلاقه ای بود که شهید بزرگوار به شهدا داشت.
🌷 @dar_mahzare_shohada
#خاطرات_شهید |
📝 نمایش آموزههای قرآنی
خاطرات شهید محسن وزوایی
ارتفاعات بازیدراز منطقه سوقالجیشی و صعبالعبوری بود که در دست عراق بود. عراقیها از این ارتفاعات به شهرهای قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلانغرب تسلط داشتند و باید رزمندگان ایرانی بازیدراز را آزاد میکردند. در عملیات بازیدراز تعداد نیروهای ایرانی کم بود. چون موقع اعزام به ارتفاعات تعدادی از رزمندگان شهید و مجروح شده بودند و تعدادی هم توان بالا رفتن از این منطقه را نداشتند. محسن با تعداد کمی از نیروها توانست به ارتفاعات برسد. قرار بود نیروهای کمکی بیایند، اما خبری نشده بود.
بعثیها با هلیکوپتر و تانک و سلاحهای سبک و سنگین بازیدراز را زیر آتش گرفته بودند. محسن به نیروها امیدواری میداد که مقاومت کنید، نیروهای کمکی میآیند. تلفات بیشتر شده بود و خبری از نیروهای کمکی نبود. یکی از رزمندگان عصبانی شده و به محسن گفته بود: این همه تلفات دادیم و شما میگوئید نیروی کمکی میآید! پس کو نیروی کمکی؟! محسن لحظهای سکوت کرد. به تعدادی از رزمندهها گفت دور من جمع شوید. رزمندهها جمع شدند. محسن به آنها گفت: من هر چه گفتم شما تکرار کنید. بعد شروع به خواندن سوره فیل کردند.
بعد از قرائت سوره، در فاصله زمانی کوتاهی یکی از هلیکوپترهای بعثی که میخواست به طرف رزمندگان ایرانی شلیک کند، راکت اشتباهی به تانک بعثی میزند، بعد ۲ هلیکوپتر هم که میخواستند منطقه را زیر آتش بگیرند، پرههای هلیکوپتر بهم خورده و این ۲ هلیکوپتر هم سقوط کردند. عراقیها فکر کرده بودند که کلی نیروی ایرانی به منطقه آمده. بنابراین نیروهای پیاده و زرهیشان شروع به فرار کردند و اینگونه بازیدراز فتح شد.
🌷@dar_mahzare_shohada