گفتم:« شما بشین، کوچکترها پذیرایی میکنن.».
جعبهی شیرینی دستش بود و از نمازگزارهای عید فطر پذیرایی میکرد. گفت:« این چه حرفیه؟ مگه مسجد بالا و پایین و کوچک و بزرگ داره؟ من که کوچیک همهام.».
تا آن جا که توانست سعی کرد کارهای داخل مسجد را خودش انجام دهد. مرتب سرپا بود، چه در اعیاد و چه در عزاداریها؛ به خصوص ماه محرم.
شهید عباسعلی ادب
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص357
عید سعید فطر را به محضر مقدس قلب عالم و سلالهی خاتم، حضرت بقیة الله الاعظم، امام زمان (ارواحنافداه)، و نائب برحقشان رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی و به همه ی شما بزرگواران، تبریک و تهنیت عرض مینماییم
🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چقدر سخت است ، که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر گذراندیم
اللهم عجل لولیک الفرج
کف اتاق توی یکی ازخانه های گلی سوسنگرد نشسته بود. سه نفر به زحمت جا می شدند. نقشه پهن بود جلوش. هم گوشی بی سیم روی شانه اش به توپ خانه گرا می داد، هم روی نقشه کار می کرد. به من سفارش کرد آب یخ به بسیجی ها برسانم. به یکی سفارش الوار می داد برای سقف سنگر ها. گاهی هم یک تکه نان خالی بر می داشت می خورد. عصری از شناسایی برگشت. می گفت « باید بستان رو نگه داریم. اگه این ارتفاع رو نگیریم و آفتاب بزنه، این چند روز عملیات یعنی هیچ» با این که خسته بود. دو ساعته چهار تا گردان درست کرد. خودش هم فرمانده یکی از گردان ها. از سر شب تا صبح حسابی جنگیدند. چهار صبح بود که حسن را بی حال و نیمه جان بردند عقب. ارتفاع را که گرفتند خیال همه راحت شد.
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 33
ایشان آخرین دفعه ای که به جبهه می رفت با آگاهی از شهادتش تعداد زیادی پارچة سبز که از مکه آورده بود و اطراف خانة خدا و ضریح حضرت رضا (ع) طواف داده بود ، با خود به جبهه برد و بین برادران تقسیم نمود . البته با دست خود روی این پارچه ها خطاطی نموده بود . اغلب رزمندگانی که از این پارچه ها به دور پیشانی خود بسته بودند به مقام رفیع شهادت نائل آمدند.
شهید مسعود گنجآبادی
منبع: اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان